eitaa logo
یا کریم
71 دنبال‌کننده
60 عکس
2 ویدیو
15 فایل
اشعار آیینی و مطالب ادبی
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعت از نیمه شب گذشت و هنوز بچه بیدار گوشه ی هال ست پدرش خواب و مادری تنها خسته از کار خانه بی حال ست بوی روغن گرفته پیرهنش رنگ رویش پریده و رنجور گود افتاده زیر چشمانش غصه دار ست قلب او بدجور عاشقی قصه نیست زندگی است عاشقی شعر نیست شاعری است شعر گفتن برای مردی که در نخ خط و خال دیگری است من تو را عاشقم تو اما...حیف عاشق هر کسی به غیر از من من تو را دوست دارم اما آه دوست داری تو عشوه ی هر زن بچه هایت وبال گردن من تو خودت غرق عشق و حال شمال تو و بی فکری و اباحه گری من و این زندگی رو به زوال با رفیقات هر شب جمعه غرق مستی و محو دود و عرق تا سحر پای ماهواره بشین بازی تخت نرد و منچ و ورق ◽️ باز هم او برای شوهر خود غزل عاشقانه میگوید شوهری خواب و همسری تنها شعر در کنج خانه میگوید عاشقی قصه نیست شاعری است غزل بی امید و سردی که رنگ افسردگی گرفته از این شعر گفتن برای مردی که ...
شد سایه نشین رخ زیبای تو خورشید دارد به جگر ، داغ تماشای تو خورشید مَه ، مات شد از چهره ی ماه تو همه شب محو رخ نورانی و زیبای تو خورشید هرچندکه ثابت شده سیاره نباشد در سِیر به سر داشته سودای تو خورشید از هُرمِ عطش ، سوخته در حسرت حِرمان اینگونه به دل داشته پروای تو خورشید از مشرق خود لاله صفت ، دم زده خونین از بس که به شب داشته رویای تو خورشید از سجده نباشد که چنین خون شده مغرب قربانی هر روزه ی در پای تو خورشید از شور کلامت سخن عشق تراود هر صبح مگر می دمد از نای تو خورشید خورشید نهان ! جان جهان ! باطن عالم ! انداخته سَر ، پیش قدم های تو خورشید
بنشین و بنوشان غم هر باره‌ی ما را تسکین بده داغ جگر پاره‌ی ما را لطفی کن و پرسش کن و بنواز و بچرخان احوال دل ساده‌ی بیچاره‌ی ما را عدل‌ست اگر ظلم کنی بر دل مسکین تعدیل کن اندیشه و انگاره‌ی ما را هر گوشه روان‌ست پی چهره‌ی ماهت آرام نما دیده‌ی آواره‌ی ما را ما کودک بی‌خواب و هراسان تو هستیم بی تاب مکن سایه‌ی گهواره‌ی ما را بی‌عار به دور دو جهان گشت خیالم مشغول کن این خاطر بدکاره‌ی ما را این قافیه سست‌ست مخواهش که بریزد تخریب مکن کاشی دیواره‌ی ما را ابیات من خسته و پربسته حقیرند پرواز بده مرغ غزلواره‌ی ما را
مغرور آمدی و ندیدی شکست‌ها غافل شدی شبیه دل خودپرست‌ها گلدان کنار پنجره هست و دریغ تو چشمان خویش دوخته بر دوردست‌ها برخیز و راه خانه‌ی خورشید پیش‌گیر بی‌فایده‌ست عاقبت این نشست‌ها هشیارها برای تو فکری نمی‌کنند چنگی بزن به دامن تدبیر مست‌ها طفل ره‌ند مدعیان وصال دوست میدان بده به طایفه‌ی چیره‌دست‌ها پیوسته رفته‌ای پی بوی گل امید هر چند بوده در طلب تو گسست‌ها ما آبروی جرات پروانه برده‌ایم این‌ست ماجرای تکاپوی پست‌ها
پندار بسته راه نظر بر جمال تو عقل علیل ره نبَرَد در کمال تو بی دست و پایی‌اش شده اسباب دردسر لکنت گرفته است زبان از سوال تو آمد به محضرت سر تعظیم خم کند شرمنده شد الف که نگردید دال تو دل داده‌ام به مهر تو بی‌دل نشسته‌ام چیزیم نیست تا که نهم در قبال تو! بر باد رفته دار و ندارم در این میان جان مانده است نزد من؛ این نیز مال تو آن مدعی که نعره‌ی مستانه می‌زند یک دانه خورده است از انگور کال تو آمد سر قرار ولی با خیال خویش غافل به خواب رفت و نپرسید حال تو ما تشنگان جام همه‌هفته‌ی توایم ثبت‌ست این اشاره به تقویم سال تو @omidzadeh_yakarim
بی مایه‌ایم و می‌کده را ساده در زدیم داغی به دل نداشته‌ایم و به سر زدیم آسوده با توهّم سود آرمیده‌ایم بر مال خویش -ای دل غافل- ضرر زدیم از خاطرات ماست خیال جمال دوست یک عمر گرد خاطره‌اش بال و پر زدیم با چشم عُجب آینه را سیر کرده‌ایم از حبّ نفس، خوبی خود را نظر زدیم در زندگی اقامه نکردیم یک نماز -دور از حضور قلب- فقط بر کمر زدیم پروانگان به رندی و دیوانگی خوش‌ند این نام را به تارک اهل هنر زدیم @omidzadeh_yakarim
صبح، کافر؛ ظهر، مومن؛ عصر، کافر؛ شام، هیچ از تحوّل‌ها نمانده در دلم آرام، هیچ در پی لذّت دویدیم و هدَر کردیم عمر در همه ایام، ما را برنیامد کام هیچ ننگ را بر خود خریدیم و نشان، گم کرده‌ایم آبرو باقی نماند از حرصِ ننگ و نام هیچ نامه‌ها دادیم و مُردیم از عذابِ انتظار از کسی هرگز نیامد پاسخِ پیغام هیچ بی‌خودیم و بی‌خودی از بی‌خودی دَم می‌زنیم! نگذریم از نفسِ خود حتّی به قدرِ گام هیچ واقعیت را خیال‌آلوده کردیم از قضا عاقبت آیا گذشتیم از سرِ اوهام؟: هیچ!
دزدیده کشیدیم ز میخانه سبویی با راحت دل، تازه نکردیم گلویی آواره و سرگشته و بی‌چاره و حیران هر روز دویدیم ز هر سوی به سویی صد جور کشیدیم از آن یار دل انگیز زان چهره ندیدیم به غیر از سر مویی افسرده نشستیم علی‌رغم خوشی‌ها آسوده نبودیم به روی پرِ قویی این دامنِ ترگشته نشستیم به آبی این خرقه‌ی پشمینه نکردیم رفویی از بحر به یک قطره نمودیم بسنده قانع شده از باغِ گلِ عشق به بویی بی‌معرفت و غافل از آن حادثه ماندیم مُردیم و نگفتند به ما راز مگویی عمری پی بت‌خانه دویدیم که گفتند: باید که به دل منزل معشوق بجویی! @omidzadeh_yakarim
علی عنایت محض‌ست تکیه‌گاه من‌ست علی‌ست ساحل عالم‌، علی پناه من‌ست ربوده دل، ز کفم آن جمال رویایی هماره خیره به زیبایی‌اش نگاه من‌ست هزار قافله خورشید، کهکشان‌ها دل شبانه‌روز، غزل‌خوان به گِرد ماه من‌ست علی نشسته کنار دل تمام بشر اگر که فاصله دارم از او گناه من‌ست چنان نشسته غمش در سراچه‌ی قلبم هزار قمری خوش‌خوان اسیر آه من‌ست صراط اقوَم حق راه حیدرست فقط علی‌ست رهبر جانم صراط و راه من‌ست بزرگ‌مرتبه سلطان فضل و جود و کرَم منم گدای گدایش که پادشاه من‌ست اگر عطا کندم منصب غلامی خویش چنین غلامی درگاه، عزّ و جاه من‌ست در آن قیامت کبری، نسیم مهر رخش یگانه آبروی این دل سیاه من‌ست
این روزگار پر ستم و غصه طی شود این اُشتر وهابی دیوانه پی شود این قبرهای خاکی و این قبله های شوق دردآشنای ناله‌ی پر سوز نی شود ترسیده بود دشمن از آن بارگاه نور غافل که محو، جلوه‌ی خورشید کی شود؟! روزی رسد که با دَم عیسای مصطفی اردیبهشت، قاتل سرمای دی شود روزی رسد که از اثر تیغ آن سوار این خون که خورده‌اند از این خلق، قی شود آزاد می‌شود حرمین از حرامیان مکه دوباره فتح به مردانِ ری شود آخر خُماری از سر می‌خانه می‌پرد آخر لبالب از لب خُم، جامِ می شود @omidzadeh_yakarim
بسم الله الرحمن الرحیم 📝 دایره ی شعر آیینی محدود به مدح و مرثیه یا به وسعت گستره ی معارف دین ؟! شعر آیینی یا مذهبی نوعی از ادبیات منظوم است که موضوع آن دین و آیین مذهبی است که بطور کلی شامل اعتقادات ، اخلاقیات و دستورات عملی دین مبین اسلام و مذهب حقه ی تشیع است. مکتب هدایت بخش اسلام حاوی مجموعه ی معارف بلند و انسان سازی است که ضامن سعادت انسان می باشد و طبعا تمام ساحت ها و شئونی را که بشر در زندگی با آن ها سر و کار دارد را در بر می گیرد. اسلام هم برای فرد برنامه دارد و هم برای جامعه ؛ و در همه ی زمینه های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی و ... دستوراتی جامع و بایدها و نبایدهایی دقیق داشته و سکوت نکرده است. انسان مومن با جهان بینی الاهی و نگرش مبتنی بر وحی -که شامل کتاب خدا و سنت و سیره و کلام پیامبر اکرم و اهل بیت پاکش(صلوات الله علیهم اجمعین) است- اندیشه و روش رفتاری خود را تنظیم نموده و به سلوک فردی و اجتماعی می پردازد. پس بر اهل ایمان فرض است که ضمن حمایت عملی و جانی و مالی با زبان و قلم خود نیز از حق و حقیقت دفاع کرده و به یاری دین خدا برخیزند. رسول اعظم(ص) به شاعران هم روزگار خویش می فرمودند که شما تا زمانی که با شعر خود دین خدا را نصرت می کنید مورد تایید و یاری فرشته ی وحی یعنی جبراییل هستید. حتی در تاریخ اسلام می بینیم که شاعران از سوی آن حضرت ، توصیه و تشویق به هجو مشرکان و کفار می شدند. این سیره ی راهبردی ، دستورالعمل جاودانه و اساسی برای تمامی هنرمندان آگاه و متعهد در همه ی اعصار است که با بصیرت عمیق و ایمان والای خویش در هر شرایطی پس از شناخت حق و باطل ، جبهه ی حق و باطل و اهل آن را نیز تشخیص داده و به یاری مظلوم شتافته و دشمن ظالم باشند و به نشر معارف دین بپردازند. با این پیش زمینه ی فکری ، شاعر آیینی خود را موظف می داند که نسبت به حوادث دنیای اطراف خویش بی تفاوت نماند و همواره تلاش کند تا موضع درستی اتخاذ کند که مورد رضای پروردگار عالم باشد. سرودن شعر مدح و منقبت در وصف اولیای الاهی و اهل بیت پیامبر(ع) و مرثیه سرایی و ذکر مصیبت های وارده بر آنان در راستای همین ادای تکلیف مذهبی است که توجیه شرعی و عقلی می یابد. تجلیل بزرگان دین و اسوه های علم و تقوا ، ترویج حق و راستی است و یادآوری مظلومیت ائمه ی اطهار و خاندان مطهرشان (ع) تقبیح ظلم و رسوا کردن ستمکاران و تنفر و بیزاری از راه و روش آنان است. معاویه و یزید (لعنه الله علیهما) و امثالهم ، نماد و سمبل شرک و نفاق و بدکرداری اند . هیچگاه کفر و ظلم و زشتی از بین نرفته و در طول تاریخ اتباع و پیروان زیادی برای آن نمادها وجود داشته و خواهد داشت . انسان مسلمان همواره می بایست راه خود را از جاهلان و گمراهان جدا نموده و مسیر خردورزی و هدایت را در پیش گیرد و در حد توان و سواد و هنر خویش دیگران را هم به راه راست انسانیت دعوت کرده و خود و جامعه اش را از خطا و گناه و پستی دور نگه دارد. شاعر آیینی ، زبان گویا و تاثیرگذار مذهب و مجاهدی قلم بدست است که ذوق و احساس خود را در جهت اهداف عالی و نورانی مکتب حیات بخش اسلام بکار گرفته و با بیانی زیبا و لطیف زیبایی های آیینش را آینه وار به نمایش می گذارد و جان رهجویان حقیقت را مجذوب و قلب دلدادگان حق را مسرور و قدوم شان را مستحکم می نماید. شاعر آیینی وظیفه دارد که هر جا ظلمی دید فریاد کند و به یاری مظلوم بشتابد. هر جا انحرافی از معیار راستی و عدالت دید تذکر دهد. اگر در جامعه ی اسلامی ، سقوط ارزش های الاهی را مشاهده نمود زبان به اعتراض بگشاید و با هنر کلامی خویش امر به معروف و نهی از منکر کند . هدفی که پیشوای آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در راه آن جان داد . آرزوی بزرگ تمامی انبیای الاهی که بدست مبارک منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) محقق خواهد شد یعنی اصلاح جامعه و برقراری عدالت و ارتقای معرفت بشر و تکمیل عقول جهانیان . بنابراین عمق و گستره ی شعر آیینی نه تنها محدود به مدح و مرثیه ی آل الله(ع) نیست بلکه توحید و مناجات و اخلاق و حکمت و پند و موعظه و جهاد و شهادت و سیاست و حکومت و خانواده و همه ی شئون زندگی و جامعه را نیز شامل می گردد. در موضوع و مضمون شعر آیینی نباید تنگ نظر و کوته بین و سطحی نگر و ظاهربین بود و آن را ایستا و تاریخی دانست بلکه باید نگاهی همه جانبه و جهانی و جاودانه و پویا و زنده به آن داشت ؛ چنان که دین این گونه است. @omidzadeh_yakarim
هوای خوبِ تو جان را بسوی طوس کشیده کبوترِ دلِ عاشق در آن حریم پریده خیالِ مرقدِ پاک‌ت به عرش برده دلم را دوباره زائرِ زاری رسیده و نرسیده! تو دلنوازترینی تو چاره‌سازترینی گلی به عطرِ تو در هیچ بوستان ندمیده زنی نشسته کنارِ رواق و از غمِ غربت میان گریه بخواند دعا ، بریده‌بریده بروی قولِ خودش ایستاده دخترِ زیبا فقط به عشقِ شما چادری سپید خریده به شور و شوقِ جوانی ؛ عصازنان سر پیری رسانده است خودش را حرم ، خمیده‌خمیده کسی سراغ ندارد چنین نگاهِ بلندی شبیه چشم تو هرگز ندیده و نشنیده غزل برای بیانِ فراق ، مایه ندارد بگیر ای دلکم ، یاری از غنای قصیده @omidzadeh_yakarim