🖼 #طرح_مهدوی ؛ #مناسبتی
📌 فدا شده مردم آخرالزمان...
🥀 نیمهشب بود. زنِ غسّاله بر پیکر دخترک آب میریخت و میپرسید: بانو! این دختر چه بیماری داشته که اینقدر بدنش کبوده؟
بانو سکوت کرد، چون نمیتوانست به زن بگوید: این دختر فدا شد تا مردم آخرالزمان راه رو گم نکنند...
🏴 سوم #محرم ؛ #حضرت_رقیه
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها..🖤🌱
📌ظرفیت تمدن سازۍ قیام عاشورا‼️
👤 استاد_رائفی_پور🥀
▪️قسمت ۱👇🏻
https://www.aparat.com/v/Pu8jO
#محرم🍂
#پیشنهاد_دانلود👌🏻
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
📌ظرفیت تمدن سازۍ قیام عاشورا‼️
👤 استاد_رائفی_پور🥀
▪️قسمت ۲👇🏻
https://www.aparat.com/v/CqQ8i/%D8%B8%D8%B1%D9%81%DB%8C%D8%AA_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%AA%D9%85%D8%AF%D9%86_%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7_%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87_%D8%AF%D9%88%D9%85_%7C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF_%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D9%81%DB%8C
#محرم🍂
#پیشنهاد_دانلود👌🏻
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
زیارت عاشورا ۱ - علی فانی.mp3
11.27M
زیـارت عاشــورا . .🥀🌿
به نیت سلامتی قلب داغدار مولایمان و تعجیل در فرج منجی عالم امام زمان (عج) بخوانیم..🙂🌷
#محرم🕊
#زیارت_عاشورا🍂
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
🥀قصه ڪربلا🥀
☑️شب سوم: حضرت رقیه (س)
هنگامی که امام (ع) با اهل حرم وداع می کرد و اراده ی میدان فرموددخترسه ساله ی خود را بوسید و آن طفل از شدت تشنگی فریاد بر آورد یا ابتاه ! ( العطش ! ) آن حضرت فرمود : ای دختر کوچک من !صبر کن تا برایت آب بیاورم . پس آن حضرت روانه ی میدان شد و بسوی فرات رفت در این زمان مردی از سپاه کوفه و گفت ای حسین !لشکر به خیمه ها ریختند آن حضرت از فرات بیرون آمد و خود را به سرعت به خیمه ها رساند.رقیه (س) به استقبال پدر آمد و گفت ای پدر مهربان برای من آب آورده ای ؟ ! امام از شنیدن این سخن اشک از دیدگانش جاری شد و فرمود : عزیزم!بخدا سوگند که تحمل تشنگی وبیقراری تو بر من دشوار سپس انگشت خود را در دهان آن طفل گذاشت و دست بر پیشانی او کشید و او را تسلی داد.وچون امام خواست از خیمه ها بیرون رود آن طفل بسوی امام دوید و دامان امام را گرفت امام فرمود : ای فرزندمانزد تو خواهم آمد.بعد از شهادت امام حسین (ع) و یارانش اهل بیت در سرای یزید به اسارت بسر می بردند که شبی رقیه (س) از خواب پرید در حالی که سخت پریشان بود جویای پدر شد پرسید پدرم کجاست که من اکنون اورا دیدم ؟ ! بانوان حرم چون این سخن را شنیدند گریستند و کودکان نیز ناله وزاری سر دادند.چون صدای ناله وزاری آنان بلند شد یزید بیدار شد و گفت این صدا از کجاست ؟ ماجرا را برای او گفتند یزید دستور دادکه سر پدرش را نزد او ببرند آن سر مقدس را زیر سر پوشی قرار داده و در مقابل او نهادند .پرسید این چیست گفتند سر پدرت در پوش را کنار زد آنگاه لب کوچک خود را بر لبهای پدر نهاد گریه ی شدیدی کرد واز هوش رفت ! هر چه تلاش کردند به هوش نیامد واین عزیز حسین (ع) در شام به شهادت رسید...
#محرم
#امام_حسین🥀
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
اَزرَفتـنِحُسِینبہمَقتلکہبگذَریم..
بـٰاتمامایناسیران،فَرقدارۍقصهچیست؟!
هرکسۍآمدبِهاَحوالتبِخَندَدگِریِهکرد💔
#محرم🕯🍂
#شبسوممحرم 🥀
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
1_5129902375632372236.mp3
4.15M
#مداحےتایم
گریهنکنعزیزم
دیگهپیشتمیمونم..😭
#شب_سوم_محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمه بیا گمشده پیدا شده 🖤😢
حی علی العزا✨
📌 شب #سوممحرم🥀
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
📚بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۱
پریشان و آشفته از خواب پریدى و به سوى پیامبر دویدى .
بغض ، راه گلویت را بسته بود، چشمهایت به سرخى نشسته بود، رنگ رویت پریده بود، تمام تنت عرق کرده بود و
گلویت خشک شده بود.
دست و پاى کوچکت مى لرزید و لبها و پلکهایت را بغضى کودکانه ، به ارتعاشى وامى داشت . خودت را در آغوش
پیامبر انداختى و با تمام وجود ضجه زدى .
پیامبر، تو را سخت به سینه فشرده و بهت زده پرسید: ))چه شده دخترم ؟((
تو فقط گریه مى کردى .
پیامبر دستش را البه الى موهاى تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و
بوسید و گفت : ))حرف بزن زینبم ! عزیز دلم ! حرف بزن !((
تو همچنان گریه مى کردى .
پیامبر موهاى تو را از روى صورتت کنار زد، با دستهایش اشک چشمهایت را سترد، دو دستش را قاب صورتت کرد،
بر چشمهاى خیست بوسه زد و گفت : ))یک کالم بگو چه شده دخترکم ! روشناى چشمم ! گرماى دلم !(( هق هق
گریه به تو امان سخن گفتن نمى داد.
پیامبر یک دستش را به روى سینه ات گذاشت تا تالطم جانت را درون سینه فرو بنشاند و دست دیگرش را زیر
سرت و بعد لبهایش را گرم به روى لبهاى لرزانت فشرد تا مهر از لبانت بردارد و راه سخن گفتنت را بگشاید:
حرف بزن میوه دلم ! تا جان از تن جدت رخت برنبسته حرف بزن !...
پرتو اول
پریشان و آشفته از خواب پریدى و به سوى پیامبر دویدى .
بغض ، راه گلویت را بسته بود، چشمهایت به سرخى نشسته بود، رنگ رویت پریده بود، تمام تنت عرق کرده بود و
گلویت خشک شده بود.
دست و پاى کوچکت مى لرزید و لبها و پلکهایت را بغضى کودکانه ، به ارتعاشى وامى داشت . خودت را در آغوش
پیامبر انداختى و با تمام وجود ضجه زدى .
پیامبر، تو را سخت به سینه فشرده و بهت زده پرسید: ))چه شده دخترم ؟((
تو فقط گریه مى کردى .
پیامبر دستش را البه الى موهاى تو فرو برد، تو را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد و
بوسید و گفت : ))حرف بزن زینبم ! عزیز دلم ! حرف بزن !((
تو همچنان گریه مى کردى .
پیامبر موهاى تو را از روى صورتت کنار زد، با دستهایش اشک چشمهایت را سترد، دو دستش را قاب صورتت کرد،
بر چشمهاى خیست بوسه زد و گفت : ))یک کالم بگو چه شده دخترکم ! روشناى چشمم ! گرماى دلم !(( هق هق
گریه به تو امان سخن گفتن نمى داد
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
📚بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۲
پیامبر یک دستش را به روى سینه ات گذاشت تا تالطم جانت را درون سینه فرو بنشاند و دست دیگرش را زیر
سرت و بعد لبهایش را گرم به روى لبهاى لرزانت فشرد تا مهر از لبانت بردارد و راه سخن گفتنت را بگشاید:
حرف بزن میوه دلم ! تا جان از تن جدت رخت برنبسته حرف بزن !
قدرى آرام گرفتى ، چشمهاى اشک آلودت را به پیامبر دوختى ، لب برچیدى و گفتى : ))خواب دیدم ! خواب پریشان
دیدم . دیدم که طوفان به پا شده است . طوفانى که دنیا را تیره و تاریک کرده است . طوفانى که مرا و همه چیز را به
اینسو و آنسو پرت مى کند. طوفانى که خانه ها را از جا مى کند و کوهها را متالشى مى کند، طوفانى که چشم به بنیان
هستى دارد.
ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختى کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید. خودم را سخت به آن چسباندم تا
مگر از تهاجم طوفان در امان بمانم . طوفان شدت گرفت و آن درخت را هم ریشه کن کرد و من میان زمین و
آسمان معلق ماندم . به شاخه اى محکم آویختم . باد آن شاخه را شکست . به شاخه اى دیگر متوسل شدم . آن شاخه
هم در هجوم بیرحم باد دوام نیاورد.
من ماندم و دو شاخه به هم متصل . دو دست را به آن دو شاخه آویختم و سخت به آن هر دو دل بستم . آن دو شاخه
نیز با فاصله اى کوتاه از هم شکست و من حیران و وحشتزده و سرگردان از خواب پریدم ...((
کالم تو به اینجا که رسید، بغض پیامبر ترکید.
حاال او گریه مى کرد و تو مبهوت و متحیر نگاهش مى کردى .
بر دلت گذشت تعبیر این خواب مگر چیست که ...
پیامبر، سؤ ال نپرسیده تو را در میان گریه پاسخ گفت :
آن درخت کهنسال ، جد توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد و تو ریسمان عاطفه ات را
به شاخسار درخت مادرت فاطمه مى بندى و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر، دل
به دو برادر مى سپارى که آن دو نیز در پى هم ، ترك این جهان مى گویند و تو را با یک دنیا مصیبت و غربت ، تنها
مى گذارند.
اکنون که صداى گامهاى دشمن ، زمین را مى لرزاند، اکنون که چکاچک شمشیرها بر دل آسمان ، خراش مى اندازد،
اکنون که صداى شیهه اسبها، بند دلت را پاره مى کند، اکنون که هلهله و هیاهوى سپاه ابن سعد هر لحظه به خیام
حسین تو نزدیکتر مى شود، یک لحظه خواب کودکى ات را دوره مى کنى و احساس مى کنى که لحظه موعود نزدیک
است و طوفان به قصد شکستن آخرین امید به تکاپو افتاده است .
از جا کنده مى شوى ، سراسیمه و مضطرب خود را به خیمه حسین مى رسانى . حسین ، در آرامشى بى نظیر پیش
روى خیمه نشسته است . نه ، انگار خوابیده است . شمشیر را بر زمین عمود کرده ، دو دست را بر قبضه شمشیر گره
زده ، پیشانى بر دست و قبضه نهاده و نشسته به خواب رفته است .
نه فریاد و هلهله دشمن ؛ که آه سنگین تو او را از خواب مى پراند و چشمهاى خسته اش را نگران تو مى کند.
پیش از اینکه برادر به سنت همیشه خویش ، پیش پاى تو برخیزد، تو در مقابل او زانو مى زنى ، دو دست بر شانه
هاى او مى گذارى و با اضطرابى آشکار مى گویى :
مى شنوى برادر؟! این صداى هلهله دشمن است که به خیمه هاى ما نزدیک مى شود. فرمانده مکارشان فریاد مى
زند: ))اى لشکر خدا بر نشینید و بشارت بهشت را دریابید...
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
التماس دعا بزرگواران.. 🌱
میون اشکاتون و درد و دل هاتون به یاد ما هم باشید... ما هم به یادتونیم!.. 🌸✨
حلال کنید:)
التماس دعای فرج.. ❤
#نماز_شب
💠 شهید دستغیب (ره):
🔸وقت سحر، دعا مستجاب است. هرچند بعضی از شرایط اجابت هم نباشد. چون همه را راه می دهند.ساعتی هست که خدا دوست دارد او را یاد کنند.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ