شتر های بدون زین آوردند
که اسرا سوار بشن
خانم حضرت زینب دونه دونه
همه رو کمک کردند سوار شدن💔
اما آخرین نفر که خودشون بودن بدون کمکی😭
همیشه با کمک برادر ها سوار میشدن
یکی شتر رو نگه میداشت
یکی زانوش رو پله میکرد
دیگری کمک میداد سوار بشن🖤
اما تنهای تنها بدون کمک
همه حرومی ها هم نگاه میکردن
یهو احساس کرد مثل قبل
یکی زانوش رو گذاشت که خانم بره بالا دیگر کمک داد به خانم که سوار بشه
اما لشکر دشمن نمیتونست ببینه چه کسی به زینب کمک داد سوار بشه🖤
اسࢪا رو که داشتند میبردند💔..
هۍ بچه ها برمیگشتند به سمت علقمه😭
میگفتند شاید عمو از راه علقمه بیاد 😭🖤🥀
آی مردم،از گودی قتلگاه فقط شنیده اید
اما شنیدَن کِی بُوَد مانند دیدن...😭😭😭
امان از دل زینب...😭😭
🍃🥀تسلای قلب نازنین آقا
صاحب الزمان عج ،سلامتی ورفع
موانع ظهورشون اِجماعاً...صلوات:)
اللهم صل علی محمد و
آل محمد و عجل فرجهم...🌷🍃
🍃❤️ا
یاالله؛یارحمن،یارحیم؛
یامقلب القلوب؛ثبِّت قلبی
علی دینِک.....🌱.......💚🍃
Mahmoud Karimi - Bebar Ey Baroon (128).mp3
5.06M
•🕯شام غریبان🕯•
ببار اۍ بارونـ ببار...
بر دلم گریہ ڪن خون ببار...🥀🍂
امان از دل زینب😭💔
#محرم🥀
#حاج_محمود_ڪریمۍ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
آنان که عمری با نان و
خرمای علی سیر شدند
گوشه ی گودال
همگی شیر شدند . . 💔
#محرم #امام_حسین
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها..🖤🌱
امشب شهادتنامه عشّاق امضا می شود.. 💔💔
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک تحت رایة ولیک المهدی (عج).. 🤲🏻🕊🌱
▪️حتی اگر اهل نماز شب نیستی
امشب نماز شبت ترڪ نشه، چون...
#نماز_شب
#شام_غریبان🥀
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
زیارت عاشورا ۱ - علی فانی.mp3
11.27M
زیـارت عاشــورا . .🥀🌿
به نیت سلامتی قلب داغدار مولایمان و تعجیل در فرج منجی عالم امام زمان (عج) بخوانیم..🙂🌷
#محرم🕊
#زیارت_عاشورا🍂
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
🔸 در بیابانها میگردد و آرام گریه میکند برایت. میترسد مردم زمانهاش جمع شوند و باز بگویند؛
" بگویید یا روز گریه کند، یا شب ..."
آجرکالله یاصاحبالزمان... 💔
#محرم
#امام_زمان / #امام_حسین
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها..🖤🌱
📚بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۱۷
تو مى گویى : ))عزیزان ! پاى مرا به میان نکشید.((
محمد مى گوید: ))چرا مادر؟ تو خواهر امامى ! عزیزترین محبوب اویى .((
و تو مى گویى : ))به همین دلیل نباید پاى مرا به میان کشید. نمى خواهم امام گمان کند که من شما را راهى میدان
کرده ام . نمى خواهم امام گمان کند که من دارم عزیزانم را فدایش مى کنم . گمان کند که من بیشتر از شما شائقم
به این ماجرا. گمان کند... چه مى گویم . او امام است ، در وادى معرفت او گمان راه ندارد. او چون آینه همه دلها را
مى بیند و همه نیتها را مى خواند. اما...اما من اینگونه دلخوشترم . این دلخوشى را از مادرتان دریغ نکنید.((
عون مى گوید: ))امر، امر شماست مادر! اما اگر چاره اى جز این نباشد چه ؟ ما همه تالشمان را کردیم . پیداست که
امام نمى خواهد شما را داغدار ببیند. اندوه شما را تاب نمى آورند. این را آشکارا از نگاهشان مى شود فهمید.((
محمد مى گوید: ))ماندن بیش از این قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت !((
تو چشم به آسمان مى دوزى ، قامت دو نوجوانت را دوره مى کنى و مى گویى : ))رمز این کار را به شما مى گویم تا
ببینم خودتان چه مى کنید.((
عون و محمد هر دو با تعجب مى پرسند: ))رمز؟!((
و تو مى گویى : ))آرى ، قفل رضایت امام به رمز این کالم ،گشوده مى شود. بروید، بروید و امام را به مادرش فاطمه
زهرا قسم بدهید. همین .
به مقصود مى رسید...اما...((
هر دو با هم مى گویند:))اما چه مادر؟((
بغضت را فرو مى خورى و مى گویى : ))غبطه مى خورم به حالتان . در آن سوى هستى ، جاى مرا پیش حسین خالى
کنید. و از خداى حسین ، آمدن و پیوستنم را بخواهید.((
هر دو نگاهشان را به حلقه اشک چشمهاى تو مى دوزند و پاهایشان سست مى شود براى رفتن .
مادرانه تشر مى زنى : ))بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟!((
چند قدمى که مى روند، صدا مى زنى :
راستى !
و سرهاى هر دو بر مى گردد.
سعى مى کنى محکم و آمرانه سخن بگویى :
همین وداعمان باشد. برنگردید براى وداع با من ، پیش چشم حسین .
و بر مى گردى و خودت را به درون خیمه مى اندازى و تازه نفس اجازه مى یابد براى رها شدن و بغض مجال پیدا مى
کند براى ترکیدن و اشک راه مى گشاید براى آمدن .
چقدر به گریه مى گذرد؟
از کجا بدانى ؟
فقط وقتى طنین فریاد عون به رجز در میدان مى پیچید، به خودت مى آیى و مى فهمى که کالم رمز، کار خودش را
کرده است و پروانه شهادت از سوى امام صادر شده است
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
📚بہوقتڪتاب:
#آفټابدࢪحجاب🥀
✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے
پاࢪت ۱۸
شاید این اولین بار باشد که صداى فریاد عون را مى شنوى ، از آنجا که همیشه با تو و دیگران ، آرام و به مهر سخن
مى گفته . نمى توانستى تصور کنى که ذخیره و ظرفیتى از فریاد هم در حنجره داشته باشد. فریادش ، دل تو را که از
خودى و مادرى ،مى لرزاند، چه رسد به دشمن که پیش روى او ایستاده است :
آهاى دشمن ! اگر مرا نمى شناسید، بشناسید! این منم فرزند جعفر طیار، شهید صادقى که بر تارك بهشت مى
درخشید و با بالهاى سبزش در فردوس پرواز مى کند. و در روز حشر چه افتخارى برتر از این ؟!
ذوق مى کنى از اینهمه استوارى و صالبت و این اشک که مى خواهد از پشت پلکها سر ریز شود، اشک شوق است اما
اشک و شیون و آه ، همان چیزهایى هستند که در این لحظات نباید خودى نشان دهند. حتى بنا ندارى پا را از خیمه
بیرون بگذارى . آن هنگام که بر تل پشت خیمه ها مى رفتى و حسین و میدان را نظاره مى کردى ، فرزند تو در
میدان نبود.
اکنون از خیمه درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنى به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک .
و این دو گل نورسته چه قابل دارد پیش پاى حسین !
اگر همه جوانان عالم از آن تو بود، همه را فداى یک نگاه حسین مى کردى و عذر مى خواستى . اکنون شرم از این دو
هدیه کوچک ،کافیست تا تالقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد.
یال خیمه افتاده است و هیچ گوشه اى از میدان پیدا نیست . اما این اختفا نه براى توست که پرده هاى ظلمت و نور را
دریده اى و نگاهت به راههاى آسمان آشناتر است تا زمین .
مى بینى که سه سوار و هیجده پیاده ، به شمشیر عون ، راهى دیار عدم مى شوند و خدا نیامرزد عبداهلل بن قطبه نبهانى
را که با ضربه اى نامردانه ، عون را از اسب به زیر مى کشد.
هنوز بدن عون به زمین نرسیده ، فریاد محمد است که در آسمان مى پیچد:
شکایت به درگاه خدا باید برد از قساوت این قوم کوردل امام ناشناس ، قومى که معالم قرآن و محکمات تنزیل و
تبیان را به تحریف و تبدیل ایستادند و کفر و طغیان خویش را آشکار کردند.
تعجیل محمد شاید از این روست که از باز پس گرفتن رخصت مى هراسد یا شاید به ورودگاه عون که پیش چشم
اوست ، رغبت مى ورزد.
ده پیاده او را دوره مى کنند و او با شمشیرش میان جسم و جان هر ده نفر فاصله مى اندازد.
یازدهمى عامر بن نهشل تمیمى است که شمشیر کینه اش را از خون محمد سیراب مى کند.
عذاب جاودانه خدا نثار عامر باد.
اى واى ! این کسى که پیکر عون و محمد را به زیر دو بغل زده و با کمر خمیده و چهره درهم شکسته و چشمهاى
گریان ، آن دو را به سوى خیمه مى کشاند حسین است . جان عالم به فدایت ، حسین جان رها کن این دو قربانى
کوچک را خسته مى شوى .
از خستگى و خمیدگى توست که پاهایشان به زمین کشیده مى شود.
رهایشان کن حسین جان ! اینها براى خاك آفریده شده اند.
آنقدر به من فکر نکن . من که این دو ستاره کوچک را در مقابل خورشید وجود تو اصال نمى بینم . واى واى واى !
حسین جان ! رها کن اندیشه مرا.
ادامه دارد...
#امام_زمان🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃'
اعمالقبلازخواب😴☝️🏻
🤲خدای مهربانم خودت ارام بخش دلهایمان باش در نگرانی
🤲شفا بخش جسم و روحمان باش
در بیماری
🤲 و گره گشای مشکلاتمون باش در گرفتاری
الهی آمین🤲
✨شهدا دستگیرتون✨
⚡️شبتون بخیرو در پناه خدا⚡️
التماسدعای فرج✋🏻
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ💫
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
❇️ پاک شیم از گناهانِ امروزمون...🥀
⬅️ ۷۰ مرتبه...✨️
⬅️ اَستَغفرالله رَبّی واَتوبُ اِلَیه..🕊
🍃به سوی خودت برمیگردم ..🤍