11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اجرای زیبای دختران شهدا برای دختران ایران
سرود زیبای دختران شهدا با نام دختر ایرانم در برنامه حسینیه معلی
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بحق حضࢪٺ زینب ڪبرۍ سلام الله علیها
💚⃟○@yaaazeynaabb
21.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ نماهنگ جدید #امام_زمان(عج)
🍃وقتی بیایی سربازات
🍃هم عهد و هم قسم میشن
🎙 #گروه_سرود_ضحی
✅پیشنهاد_ویژه
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بحق حضࢪٺ زینب ڪبرۍ سلام الله علیها
💚⃟○@yaaazeynaabb
33.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹#دکتر_سعید_عزیزی
🟨 کمرنگ شدن درک متقابل در زندگیهای امروزی باعث جداییها شده است
#درک_متقابل
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بحق حضࢪٺ زینب ڪبرۍ سلام الله علیها
💚⃟○@yaaazeynaabb
jahade tabyen.amr
30.16M
📣📣فوری و مهم🤩
🌱برایاولینبار😍
🎙انتشار #نسخهصوتیکامل برنامه #جهادتببین🤗
⏰فــــقـــط ۵ ساعته😉😁
#جهادتبیین
#جوابتمامشبهاتحجابوامربهمعروف
نشر طوفانی🌪
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بحق حضࢪٺ زینب ڪبرۍ سلام الله علیها
💚⃟○@yaaazeynaabb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥خاطره بسیار جالب رهبر معظم انقلاب از پدرشان حتماً ببینید که چقدر ایشان برای پدرشان احترام قائل بودند که ۵ ساعت از وقت روزانه خود را برای خواندن کتاب ایشان صرف میکردند
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بحق حضࢪٺ زینب ڪبرۍ سلام الله علیها
💚⃟○@yaaazeynaabb
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت پیشرفت با توسعه
♨️ #تفاوتهای_مبنایی مراحل ابرقدرتی ایران با سایر کشورها در رسیدن به قله
______________________________
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی در جمع مبلغین انقلاب اسلامی ۳بهمن۱۴۰۲
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بحق حضࢪٺ زینب ڪبرۍ سلام الله علیها
💚⃟○@yaaazeynaabb
'♥️𖥸 ჻
گر چہ چون یوسف بہ چاه غیبت ڪبرے اسیرم
هر ڪجا باشم بہ ڪلّ عالم خلقت امیرم
#روزشمارنیمهشعبان⁷
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
بهرسموفایهرشب بخوانیم
دعایسلامتیوفرجحضرت💌
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋
#سلــام_بر_ابراهیـــم1💕
#قسمت87»
شــهيد جعفر جنگروي تعريف ميکرد: پس از اتمام هيئت دور هم نشسته بوديم. داشــتيم با بچه ها حرف ميزديم. ابراهيم دراتاق ديگري تنها نشسته و توي حال خودش بود!
وقتي بچه ها رفتند. آمدم پيش ابراهيم. هنوز متوجه حضور من نشده بود.
باتعجب ديدم هر چند لحظه، سوزني را به صورتش و به پشت پلک چشمش
ميزند! يکدفعه باتعجب گفتم: چيکار ميکني داش ابرام؟!
تازه متوجه حضور من شــد. از جا پريد و از حال خودش خارج شــد! بعد
مكثي كرد و گفت: هيچي، هيچي، چيزي نيست!
گفتم: به جون ابرام نميشه، بايد بگي برا چي سوزن زدي تو صورتت.
مکثــي کرد و خيلــي آرام مثل آدمهائي که بغض کرده اند گفت: ســزاي چشمي که به نامحرم بيفته همينه.
آن زمــان نميفهميدم که ابراهيم چه ميکند و اين حرفش چه معني دارد،
ولــي بعدها وقتــي تاريخ زندگي بــزرگان را خواندم، ديدم کــه آنها براي جلوگيري از آلوده شدن به گناه، خودشان را تنبيه ميكردند.
از ديگر صفات برجسته شخصيت او دوري از نامحرم بود. اگر ميخواست
بــا زني نامحرم، حتي از بســتگان، صحبــت كند به هيچ وجه ســرش را بالانميگرفت. به قول دوستانش: ابراهيم به زن نامحرم آلرژي داشت!
و چه زيبا گفت امام محمد باقر(ع)« :از تيرهاي شيطان، سخن گفتن با زنان نامحرم است.»
٭٭٭ـ
ابراهيم به اطعام دادن نيز خيلي اهميت ميداد. هميشــه دوســتان را به خانه دعوت ميکرد و غذا ميداد.
در دوران مجروحيــت که در خانه بســتري بود، هــر روز غذا تهيه ميکرد
و کســاني که به ملاقاتشون ميآمدند را ســر ســفره دعوت ميکرد وپذيرائي
ُ مي نمود و از اين کار هم بي نهايت لذت مي برد
به دوستان ميگفت: ما وسيله ايم، اين رزق شماست. رزق مؤمنين با برکت
است و...
در هيئتها و جلسات مذهبي هم به همين گونه بود. وقتي ميديد صاحبخانه
براي پذيرائي هيئت مشکل دارد، بدون کمترين حرفي براي همه ميهمانها و
عزادارها غذا تهيه ميکرد.
ميگفت: مجلس امام حسين «ع» بايد از همه لحاظ كامل باشد.
شبهاي جمعه هم بعد از برنامه بسيج براي بچه ها شام تهيه ميکرد.
پــس از صرف غذا دســته جمعي به زيارت حضرت عبدالعظيم يا بهشــت
زهرا«س» ميرفتيم.
بچههاي بســيج و هيئتي، هيچوقت آن دوران را فراموش نميکنند. هر چند
آن دوران زيبا و به يادماندني طولاني نشد!
يکبــار به ابراهيم گفتم: داداش، اينهمــه پول از کجا ميياري؟! از آموزش
وپــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق ميگيري، ولــي چند برابرش را براي
ديگران خرج ميکني!
نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رســان خداست. در اين برنامهها
من فقط وسيله ام.
من از خدا خواستم هيچوقت جيبم خالي نماند. خدا هم از جائي که فکرش
را نميکنم اسباب خير را برايم فراهم ميکند.!
#ادامه_دارد•••🕊
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋
#سلــام_بر_ابراهیـــم1💕
#قسمت88»
همراه ابراهيم بودم. با موتور از مسيري تقريبًا دور به سمت خانه بر ميگشتيم.
پيرمردي به همراه خانواده اش كنار خيابان ايســتاده بود. جلوي ما دست تکان
داد و من ايستادم.
آدرس جائي را پرســيد. بعد از شنيدن جواب، شــروع کرد از مشکلاتش گفت.
به قيافه اش نميآمد که معتاد يا گدا باشد. ابراهيم هم پياده شد و جيبهاي
شلوارش را گشت ولي چيزي نداشت.
به من گفت: امير، چيزي همرات داري؟! من هم جيبهايم را گشــتم. ولي
به طور اتفاقي هيچ پولي همراهم نبود.
ابراهيم گفت: تو رو خدا باز هم ببين. من هم گشتم ولي چيزي همراهم نبود.
از آن پيرمــرد عذرخواهي کرديم و به راهمــان ادامه داديم. بين راه از آينه
موتور، ابراهيم را می ديدم. اشک ميريخت!
هوا ســرد نبود که به اين خاطر آب از چشــمانش جاري شود، براي همين
آمدم کنار خيابان. با تعجب گفتم: ابرام جون، داري گريه ميکني؟!
صورتــش را پاک کرد. گفت: ما نتوانســتيم به يك انســان که محتاج بود
ُ کمک کنيم. گفتم: خب پول نداشتيم، اين که گناه نداره.
گفت: ميدانم، ولي دلم خيلي برايش سوخت. توفيق نداشتيم کمکش کنيم
کمي مکث کردم و چيزي نگفتم. بعد به راه ادامه دادم. اما خيلي به صفاي
درون و حال ابراهيم غبطه ميخوردم.
فرداي آن روز ابراهيم را ديدم. ميگفت: ديگر هيچوقت بدون پول از خانه
بيرون نميآيم. تا شبيه ماجراي ديروز تکرار نشود.
رســيدگي ابراهيــم به مشــکلات مردم، مرا يــاد حديث زيبــاي حضرت
سيدالشهداء انداخت كه ميفرمايند:«حاجات مردم به سوي شما از نعمت هاي
خدا بر شماست، در اداي آن کوتاهي نکنيد که اين نعمت در معرض زوال و نابودي است»
٭٭٭ـ
اواخر مجروحيت ابراهيم بود. زنگ زد و بعد از سلام و احوالپرسي گفت:
ماشينت رو امروز استفاده ميکني!؟
گفتــم: نه، همينطــور جلوي خانه افتاده. بعد هم آمد و ماشــين را گرفت و
گفت: تا عصر بر ميگردم.
عصر بود که ماشين را آورد. پرسيدم: کجا ميخواستي بري!؟ گفت: هيچي،
مسافرکشي کردم! با خنده گفتم: شوخي ميکني!؟
گفت: نه، حالا هم اگه کاري نداري پاشو بريم، چند جا کار داريم.
خواســتم بروم داخل خانه. گفــت: اگر چيزي در خانه داريد که اســتفاده
نميکني مثل برنج و روغن با خودت بياور.
رفتم مقداري برنج و روغن آوردم. بعد هم رفتيم جلوي يك فروشــگاه. و
ُ ابراهيم مقداري گوشــت و مرغ و... خريد و آمد سوار شد. از پول خردهائي
که به فروشنده ميداد فهميدم همان پولهاي مسافرکشي است.
بعــد با هــم رفتيم جنوب شــهر، به خانه چند نفر ســر زديم. مــن آنها را
نميشناختم. ابراهيم در ميزد، وسائل را تحويل ميداد و ميگفت: ما از جبهه
آمده ايم، اينها سهميه شماست! ابراهيم طوري حرف ميزد که طرف مقابل
اصلا احساس شرمندگي نکند. اصلا هم خودش را مطرح نميکرد.
بعدها فهميدم خانه هايي که رفتيم، منزل چند نفراز بچه هاي رزمنده بود. مرد
خانواده آنها در جبهه حضور داشــت. براي همين ابراهيم به آنها رسيدگي
ميکرد. كارهاي او مرا به ياد ســخن امام صادق «ع» انداخت که ميفرمايد:
«ســعي کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانه
خداست و باعث در امان بودن در قيامت ميشود»
ايــن حديث نوراني چراغ راه زندگي ابراهيم بود. او تمام تلاش خود را در
جهت حل مشكلات مردم به كار مي بست.
#ادامه_دارد•••🕊