✅✍#یکداستانیکپند
🕋#مسجدالحرام_وخربزه_فروش
🧔♂ مرحوم حاج شيخ الاسلامى
عليه الرحمه فرمودند: شنيدم از
عالم بزرگوار و سيد عاليقدر امام
جمعه بهبهانى كه در اوقات تشرف
به مكه معظمه روزى به عزم تشرف
به مسجدالحرام وخواندن نماز درآن مكان مقدس از خانه خارج شدم
⚰در اثناء راه خطرى پيش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد.
🕋و با كمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم با وجود اینکه خداوند مرا از مرگ حتمی نجات داده بود و در راه به سمت هندوانه فروشی رفتم
🍉 رو به صاحب هندوانه فروش کردم که مشغول فروش آنها بود از قيمت خربزه پرسيدم ، گفت آن قسمت فلان قيمت است و آن یکی فلان قيمت است
🧔♂به خودم گفتم پس از مراجعت از مسجد مى خرم و به منزل مى برم ، 🕋پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ؛ در این فکر بودم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم يا قسمت ارزانش ، و چه مقداربخرم؟
😔خلاصه تا آخر نماز در اين خيال بودم و چون از نماز فارغ شدم . خواستم از مسجد بيرون روم ،
👤شخصى از در مسجد وارد و نزديك من آمد و در گوشم گفت خدائيكه ترا از خطر مرگ امروز نجات داد.
آيا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى ⁉️
😳فوراً متوجه عيب خود شده و بر خود لرزيدم ، خواستم دامنش را بگيرم او را نيافتم، ودیگراوراندیدم.
❌گفتم ای وای برمن، چه کردم⁉️
✅ تا حالا چقدر گمشده هاو خرید
و فروش ها و آرزوها مونو داخل نماز بافکر وخیال پیدا کردیم،
😔این حکایت تک تک ماست که در نمازِهفت هشت دقیقه ای ، فکرمان همه جا می رود ، غیر از خدا⁉️😭
#بایدبیشترمتوجّه_باشیم
#خدارادرهمه_جاحاضروناظربدانیم