eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
💔سر مزارش نشسته و توی حال خودم بودم. جوانی با ظاهری خیلی شیک و امروزی آمد نشست کنار سنگ مزار فرزندم و شروع کرد به فاتحه خواندن! پرسید شما که هستید؟ گفتم مادر شهید هستم؛ کاری داشتید؟ گفت: من مشکلی داشتم که این شهید برایم حل کرد. گفتم: چطور مادر؟ گفت: هفته پیش به گلزار آمدم دیدم آقایی با عکس شهید اینجا نشسته است. من اصلاً علاقه و اعتقادی به شهدا، گلزار و این مسائل نداشتم. با خودم گفتم اگر این شهید مشکل مرا حل کند پس معلوم است شهیدان حساب و کتابی دارند. همان شب شهید شما با همان لباس رزم و پوتین به خوابم آمد و رو به من کرد و گفت: «چون به شهداء توسل کردی آمدم تا مشکل تو را حل کنم. برو خیالت راحت باشد که مشکل تو کاملاً حل شده و دیگر هیچ غصه‌ای نخور.»‌فردای آن روز مشکلم حل شد. از آن روز تا به حال هر بار که به گلزار بیایم بر سر مزار پسر شما می آیم. ✍🏻به روایت مادر شهید علی‌اکبر نظری‌ثابت 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد..سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله صلوات🌹 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۵ اسفند ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 نوزدهم دی ۱۳۴۳، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمد، قناد بود و مادرش،مولود نام داشت. تا پایان متوسطه در رشته علوم اقتصادی درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار بود. به عنوان کمیته انقلاب اسلامی در جبهه حضور یافت. پنجم اسفند ۱۳۶۶، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار مسعود محمودی آشتیانی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀من از تو جان گرفته‌ام که کنم فدایِ تو... ❤️‍🔥شهید والامقام «سید ولی جناب» 💔یکم فروردین ۱۳۴۳، در کرمان چشم به جهان گشود. پدرش پیری و مادرش،فاطمه نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته علوم انسانی درس خواند. پاسدار بود. سال۱۳۵۶ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیستم خرداد ۱۳۵۹، در مریوان بر اثر اصابت گلوله به شاهرگ توسط گروههای ضدانقلاب شهید شد. مزار غریبانه او در بهشت زهرای تهران واقع است. از یاران حاج احمد متوسلیان بود و در کردستان نفس ضد انقلاب را گرفته بود. رزمی کار بود و هر وقت در مأموریت و عملیاتی کار گره می خورد، او بود که خط شکنی می کرد و کنترل میدان را به دست می گرفت. آن زمان فقط همین ماندن عادی هم در کردستان دشوار بود چه برسد به اینکه می خواستی در آنجا بجنگی مخصوصا اگر از شهر و دیاری دیگر آمده بودی. ❤️‍🔥بخشی از سخنرانی حاج احمد متوسلیان فرمانده وقت سپاه مریوان درباره سختی های جنگ در کردستان در سال۶۰: به خدا سوگند که ما خود را به آب و آتش زدیم تا بتوانیم به مرز برسیم و با صدام بجنگیم.ما در غرب در دو جبهه می جنگیم،یکی جبههٔ داخلی= که گروه های ضد انقلاب هستند و می دانید که چه تعداد از برادران ما را شهید کردند.جبههٔ دوم هم= جبهه صدام می باشد جنگیدن در ۹متر برف، سرما و برفی که بیش از حد در این منطقه حکم فرماست باعث شد که حدود یازده نفر از برادران ما از بالای ارتفاعات برف گرفته سقوط کرده و در ته درّه ها پاره پاره شوند. ♦️قرائت «سوره‌ی حمد» هدیه به روح مطهرش. بیست‌وهفتم 🥀 @yaade_shohadaa
📖⃟﷽჻ᭂ࿐ 📚 ✍قسمت ۴۹ به‌ قدری ذهنم به هم ریخته بود که نمی‌دانستم چه بگویم؛ نورالهدی تلاش میکرد به فارسی با بانوان خانه صحبت کند و تسلیت بگوید و من فقط می‌خواستم یک کنج دنج پیدا کنم و زینب را با خودم ببرم. مادر و دو خواهر فاطمه با بی‌تابی گریه می‌کردند و مصیبت شهادت او کاری با دل پدرش کرده بود که عمامه را از سر درآورده و دلش دریای صبر بود که به زن‌ها اشاره می‌کرد آهسته گریه کنند. دیروز که پیکرش غرق خون پای آن درخت کاج افتاده بود، صورتش را به درستی ندیدم و حالا قاب عکسش روی میز و میان دو شمع بلند سفید بود و می‌دیدم چه صورت زیبا و چشمان مهربانی دارد. ‌با دیدن تصویرش تازه می‌فهمیدم از دست دادنش چه آتشی به دل مهدی زده است که در همین عکس هم از نگاهش معصومیت می‌بارید و انگار شبیه فرشته‌ها می‌خندید. زینب را در یکی از اتاق‌ها خواباندم، به اتاق نشیمن برگشتم و دیدم تابوت فاطمه پیچیده در پرچم ایران میان اتاق است. بانوان همه دور تابوت گریه می‌کردند، پدرش با متنانتی عجیب بالای سرش قرآن می‌خواند و مادر و خواهرانش صورت روی تابوت نهاده و با بی‌قراری ناله می‌زدند. گوشۀ اتاق، جایی دور از همه، مهدی با سر کج تکیه به دیوار زده و مثل اینکه تمام هستی‌اش را از دست داده باشد، هق‌هق میکرد‌ و به‌خدا دیدن اینهمه دل سوخته، سخت بود که دوباره به اتاق برگشتم و کنار زینب نشستم. صدای گریه از بیرون اتاق دلم را آتش می‌زد، تصویر صورت شهیدۀ این خانه هنوز پیش چشمانم بود و می‌ترسیدم از فردا صبح که زینب دوباره چشم بگشاید و نمی‌دانستم چه خواهد شد. آن شب تا سحر جز زینب کسی در آن خانه نخوابید و بعد از نماز صبح، مهدی را میان راهرو دیدم که دیگر از چشمان مجروحش به جای اشک، خون می‌چکید و با صدایی خَش‌دار خبر داد: _ساعت ۹ صبح براتون بلیط گرفتم. یکی از دوستام شما‌ رو تا فرودگاه میرسونه. لحظه‌ای مکث کرد و شاید دل هر دو نفرمان پیش زینب بود که من نگرانش بودم و او با نفس‌هایی بریده حرف آخر را زد: _تا عمر دارم مدیون‌تون هستم که این یکی دو روزه برای زینب مادری کردید. و بی‌آنکه منتظر پاسخم بماند با خداحافظی کوتاهی از کنارم رد شد اما یک دریا حرف در دل من موج میزد و نشد یکی را به ساحل قلب غمگینش برسانم که اگر من چند ساعت را با دخترش سپری کرده بودم او برای نجات من با جانش قمار کرده و حتی نشد یکبار از اینهمه مردانگی‌اش تشکر کنم. به اتاق برگشتم و دیدم زینب هنوز خواب است؛ آهسته وسایلم را جمع کردم، نورالهدی هم آمادۀ رفتن بود و دیگر در این خانه کاری نداشتیم که من هم چادرم را سر کردم و جانم پیش زینب ماند و جسمم از اتاق بیرون رفت. مادر و پدر و خواهران فاطمه با همان حالت لبریز از عزا و متانت‌شان کنار در ایستاده و به نوبت از من و نورالهدی بابت مراقبت از زینب تشکر می‌کردند و پدرش زبان عربی بلد بود که چند جمله‌ای در حق‌مان دعا کرد و با لحنی مهربان قسم خورد: _خدا شاهده همیشه دعاتون می‌کنم که برای یادگار دخترم انقدر زحمت کشیدید! مشهد رفتید، نائب‌الزیاره فاطمه من باشید.» و همین دعای زیبا و خواهش خالصانه، حسن ختام همراهی ما با این خانواده بود که از خانه بیرون آمدیم و دیگر مهدی را ندیدم. پیش از ظهر وقتی به مشهد رسیدیم، اولین بار که نگاهم به گنبد افتاد، به یاد فاطمه به آقا سلام کردم و همان ورودی صحن، از اینهمه داغی که روی قلبم مانده بود، اشک از هر دو چشمم فواره زد. اولین بار بود به زیارت امام رضا (علیه‌السلام) آمده و این اولین زیارت انگار سهم مهدی و زینب بود که یک لحظه از پیش چشمانم کنار نمی‌رفتند و هر لحظه خیالم پیش زینب بود که تا این ساعت حتماً از خواب بیدار شده و نمی‌دانستم چه حال و روزی دارد. نورالهدی با مدیر کاروان تماس گرفت تا به محل اقامت‌مان برویم و من طاقت دل بریدن از صحن بهشتی امام رئوف را نداشتم که مهربانی آقا بهترین مرهم برای دردهای مانده بر دلم بود. اقامت‌مان در مشهد تنها سه روز بود و من هنوز تشنۀ زیارت امام رضا (علیه‌السلام) بودم که عازم قم شدیم و نورالهدی مدام زیر گوشم می‌خواند: «حضرت معصومه (علیهاالسلام)، کریمه اهل بیت هستن، هرچی حاجت داری از خانم بخواه که من ازشون خیلی حاجت گرفتم!» و هنگامی که وارد حرم شدم باور کردم هر آنچه از خدا بخواهم مستجاب است که با هر کلمۀ زیارت‌نامه، دلم از اشتیاق آب می‌شد و چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و با همین حال خوش به عراق برگشتیم. روزهای زمستان ۲۰۲۴ همچنان با خبر نسل‌کشی اسرائیل در غزه سپری می‌شد و خبر نداشتم خدا چه سرنوشتی برایم مقدر کرده است که یک روز سرد و مِه گرفته، موبایلم زنگ خورد و صدایی غریبه که مرا به نامم می‌شناخت، دلم را لرزاند.. ادامه دارد... ✍فاطمه ولی‌نژاد 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀پلکی بزنی وقت ظفر می‌گردد شام غم ما نیز سحر می‌گردد بر سنگ مزار او چنین بنویسید: همراه امام عصر برمی‌گردد 🌹شعر از علی ذوالقدر 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹همراهان شهدایی؛ امشب خوندن نماز لیلةالدفن برای شهیدان سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی‌الدین رو فراموش نکنیم که شهدا مدیون هیچ‌کس نمی‌مونن... 📿طریقه نماز شب اول قبر: دو رکعت است. رکعت اول: بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیة‌الکرسی رکعت دوم: بعد از سوره حمد، ده مرتبه سوره قدر بعد از سلام دادن و پایان نماز می‌گوییم: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمدٍ وَ آلِ مُحمدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبرِ سید حسن فرزند سید عبدالکریم سید هاشم فرزند سید رضا ♦️بهترین زمان خواندن نماز لیلةالدفن، بعد از نماز عشاء است.💔 ❤️‍🔥شهیدان عزیز؛ پیش آقا امام حسین و بی بی جانمون یاد ما هم باشین... 🥀 @yaade_shohadaa