#رفیق_شهید 🌹
🔹مهدی جان امسال هم رفتیم چایخونه حرم سه تا چایی گرفتیم با فاطمه؛ ولی افسوس تو نبودی...
🔹وقتی فاطمه گفت خوشبحال اونایی که با باباهاشون اومدن، تموم دنیا رو سرم خراب شد...
🔹عزیزم مهدی جان خیالت راحت نذر چای رو هم ادا کردم؛ نمیدونم برا چی نذر کرده بودی، ولی ادا شد...
✍🏻به روایت همسر شهید مهدی هادی
#غزه
#محرم
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید «شاهرخ ضرغام»
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۱ مرداد ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔تابستان 90 که رفته بود مشهد، صراحتاََ به همراهش گفت:«از امام رضا (ع) خواستم که شهید بشم!»
تازه از زیارت حضرت رضا(ع) برگشته بود که برای مأموریت ایست بازرسی رفت «زمزیران سردشت»؛
یک تیم تروریستی پژاک قصد ورود به کشور را داشت که با سد نیروی انتظامی مواجه شد. کار به درگیری و تیراندازی کشید و هادی از ناحیه سر مورد اصابت گلوله مستقیم یکی از تروریست ها قرار گرفت. تیم پژاکی ها که متلاشی و متواری شد، تیم امداد بهداری ناجا وارد عمل شد، اما شدت جراحت هادی خیلی زیاد بود و او به آرزویش رسید.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار هادی متولی «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
🥀آمدی جانم به قربانت، ولی بیسر چرا...
❤️🔥شهید والامقام «ماشاءالله رشیدی»
💔به روایت پدر شهید: نصف شب از صدای ناله نماز شبش از خواب بیدار شدم. میان گریه هایش می گفت: خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی، می خواهم مثل امام حسین (ع) بی سر و مثل حضرت عباس (ع) بی دست باشم.
❤️🔥وقتی پیکرش را آوردند نه سر داشت و نه یک دست. گویا آن شب خدا می شنیدش.
♦️قرائت «زیارت عاشورا» هدیه به روح مطهرش.
#شهدای_بیسر
#پانزدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز شانزدهم
🥀 @yaade_shohadaa
#کتاب_من_میترا_نیستم 🌻
#قسمت_شصت_و_نه🍁
هر هفته به دادگاه انقلاب و سپاه پاسداران و آگاهی سر میزدم. پرونده شهادت زینب در دادگاه انقلاب شاهین شهر بود. من از آنها خواستم که قاتل دختر بی گناهم را دستگیر و قصاص کنند.
آیه بِاَیِ ذَنْبِ قٌتِلَتْ ذکر شب و روز من شده بود میخواستم از قاتل زینب بپرسم دختر من به چه گناهی کشته شد؟ هر روز به جاهایی می رفتم که تا آن زمان ندیده بودم
ساعت ها انتظار میکشیدم که مسئولان را ببینم یک روز مسئول بنیاد شهید شاهین شهر به خانه ما آمده بود بعد از دلجویی و تعارفات همیشگی به من گفت خانم کمایی شما چیه احتیاج دارید؟
هر درخواستی دارید بفرمایید.
من گفتم تنها درخواست من دستگیری قاتل زینب من از شما چیزی نمیخوام یه خواسته دیگه هم دارم لطف کنید هر شبِ جمعه تو خونه ما دعای کمیل برگزار کنید مراسم مذهبی رو توی خونه من بزارید.
مسئول بنیاد شهید سرش را زیر انداخت و گفت شما به جای این که از من پول و امکانات بخواهید دنبال برگزاری دعای کمیل هستید؟
به مسئول بنیاد شهید گفتم دختر من ۱۴ سال بیشتر نداشت او حقوقبگیر نبود که حالا من به جایش پول بگیرم و ثمره آن را بخورم دلم میخواد برای شادی روحش و زنده نگه داشتن اسمش مرتب براش مراسم برگزار کنم.
از اطلاعات سپاه چند نفر به خانه ما آمدند و وسایل زینب را زیر و رو کردند تمام دست نوشته ها و دفترهای زینب را جمع کردند و برای بررسی بردند.
زینب چند دفتر داشت که مرتب در آنها مطلب می نوشت. خیلی اهل دل بود و علاقه زیادی هم به نوشتن داشت. خاطرات و خواب ها حتی برنامههای خود سازی اش را مینوشت.
بعضی وقتها که کارش زیاد بود از شهلا خواهش می کرد که بعضی مطالب را یادداشت کند. روی بعضی از دفتر هایش نوشته بود هر کس بدون اجازه دَرِ چیزی را باز کند گویی در جهنم را باز کرده.
من هیچ وقت بدون اجازه سراغ کشو و کمد هایش نمیرفتم. بعضی حرفها را که خودش میخواست به من میگفت اما رازهایی هم در دلش داشت.
با شهلا سراغ کمدش رفتیم تا بلکه سرنخی پیدا کنیم اولین چیزی که دیدم تربت شهدا و میوههای درخت کاج گلزار شهدا بود من از درخت بالای سر مزار زینب یک میوه آوردم آن را کنار بقیه گذاشتم.
تربت شهدا بوی خوشی داشت. شهلا گفت مامان نگاه کن زینب روی بیشتر دفتر هاش نوشته او میبیند.
بعضی جاها هم نوشته بود: خانه خودم را ساختم این جا جای من نیست باید بروم باید بروم
ادامه دارد...
🥀 @yaade_shohadaa
#وصیت_شهید
❤️🔥تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت(عج الله) دعا کنید که بهترین دعاهاست.
هم به خانواده و هم به دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و… پیرو ولایت فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم آسید علی آقا را تنها نگذارید.
امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود.
این شعر بر روی سنگ قبرم حکاکی شود ان شاالله:
«مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر؛
چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم.
سر قبرم چو بخوانند دمی روضهی شام،
سر خود با لبه سنگ لحد می شکنم...»
✍🏻فرازی از وصیتنامه شهید حسین معزغلامی
#محرم
#اربعین
#رفیق_شهید
🥀 @yaade_shohadaa
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🔥خوشرو و مهربان بود. لبخند گرمی داشت و همان لبخند، خوشرو بودنش را بیشتر به چشم میآورد.
🖤به یاد شهید مدافع حرم کاظم خاوری
#رفیق_شهید
#محرم
#اربعین
🥀 @yaade_shohadaa
🥀بوی نعنا
💔کنار رودخانه گتوند توی اردوگاه غواصی بودیم. چهل روز مانده به عملیات کربلای چهار. خیلی از بچهها داخل چادر بودند. لامپ چادر را شل کردم و صدای پر سوز نادر با صدای ناله بچهها در هم آمیخت: «بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته.» در عین حالیکه همه توی حال خودمان بودیم، منتظر بودیم نادر دعا را شروع کند.
❤️🔥ناگهان نادر سر از سجده برداشت و از عمق جانش حضرت زهرا (سلام الله علیها) را صدا کرد و به سرعت از چادر خارج شد. پشت سرش بودم، اما یارای صدا کردنش را نداشتم. عمامهاش را روی رملها اندخت و سر به سجده گذاشت و های های گریست. دست به شانهاش گذاشتم به نشانه اینکه بگو دردت را تا آرام شوی. گفت: نه. گفتم: امشب چه شده اینطور به هم ریختی؟ توی دلت چه گذشته مرد؟ من غریبه نیستم. در چشمهایم “نه” ای گفت و با قدمهای بلند حرکت کرد.
💔صدایش کردم: “نادر”. فقط یک جمله گفت: «امتحان سختی در پیش داریم. خیلی سخت. فقط همین را می توانم بگویم.»
داخل بلم نشست و پاروکنان از من دور شد؛ اما هنوز صدای ناله بچههای چادر بدون اینکه نادر روضهای برایشان خوانده باشد به گوش میرسید.
❤️🔥بعد از عملیات کربلای ۴، وقتی اسیر عراقیها شده بودم، با دیدن پیکر خونآلود و چشمهای نیمه باز نادر معنی امتحان سخت برایم تفسیر شد.
🥀خاطره ای به یاد طلبه شهید معزز نادر عبادینیا قرا گوزلو
🥀راوی: رزمنده دلاور محسن جامه بزرگ
📚 کتاب "غواصها بوی نعنا میدهند"
#امام_زمان
#غزه
#اربعین
🥀 @yaade_shohadaa