فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید
«مصطفی احمدیروشن»
#امام_حسین
#اربعین
#کربلا
🥀 @yaade_shohadaa
💔دلتنگم [...]، لکن این دلتنگی را خودخواسته به جان خریدهایم؛ زیرا میدانیم که این عاشقانهای میان ما و خداست. از آن عاشقانههای احلی من العسل و ما رأیت الا جمیلا...
✍🏻بخشی از وصیت نامه شهید میلاد بیدی خطاب به همسرش به روایت سیدعلی موسوی
#اربعین
#کربلا
#امام_حسین
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥امشب دعای ماه صفر به خط زیبای شهید مدافع حرم شهید روح الله قربانی بخوانید.
شهید روح الله قربانی در اولین روز از خرداد ماه سال ۶۸ در محله دولاب شهر تهران متولد شد. او فرزند دوم خانواده سردار داود قربانی و دانشجوی کارشناسی زبان بود که به عنوان پاسدار نیروی قدس به سوریه اعزام شد.
شهید روحالله قربانی از جمله مدافعین حرم بود که به همراه یکی دیگر از همرزمانش و در مبارزه با تروریستهای تکفیری در عملیات محرم به شهادت رسید.
خودروی روحالله و دوستش قدیر سرلک در نزدیکی حلب مورد اصابت موشک قرار گرفت و این دو همرزم و مدافع حرم، جانشان را بر سر آرمانی که داشتند قربانی کرده و سرانجام به شهادت رسیدند.
شهید روح الله قربانی در سیزدهم آبان ماه سال ۹۴ در شهر حلب دمشق در سوریه به شهادت رسید. مزار این شهید مدافع حرم در بهشت زهرا قطعه ۵۳ واقع شده است. پیکر مطهر این شهید مدافع حرم در جوار محرم ترک و رسول خلیلی به خاک سپرده شده است.
#اربعین
#کربلا
#امام_حسین
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهدا
«محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر»
#امام_حسین
#اربعین
#کربلا
🥀 @yaade_shohadaa
✨یادبود شهدای مخاطبین
💔شهید محمدحسین طیبی
✍🏻شهید «محمدحسین طیبی»، نهم خرداد ۱۳۲۳، در روستاي گلزرد تابعه شهرستان اراك به دنيا آمد. پدرش رضا (فوت۱۳۳۲) كشاورزي ميكرد و مادرش گوهرتاج نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. كارگر كوره آجرپزي و كاشيسازي بود. سال ۱۳۴۳ ازدواج كرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و نهم مرداد ۱۳۶۲، با سمت تكتيرانداز در بوكان بر اثر اصابت گلوله به سر، توسط نيروهاي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) شهيد شد. مزار وي در بهشتزهراي شهرستان تهران واقع است.
🥀شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند…
«هدیه به شهید بزرگوار شهید محمدحسین طیبی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات»
#شهدای_مخاطبین
#امام_زمان
#اربعین
🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید محمدحسین طیبی ✍🏻شهید «محمدحسین طیبی»، نهم خرداد ۱۳۲۳، در روستاي گلزرد
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@yade_shoohada
#اربعین
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهدا
«مرحمت بالازاده»
#امام_حسین
#اربعین
#کربلا
🥀 @yaade_shohadaa
#برشی_از_یک_کتاب
#سلام_بر_ابراهیم
🥀 در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می رفت و دوستانش را صدا می کرد.
یکی یکی آ نها را می آورد و می گفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و... ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد می کرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی صدا می خندید. وقتی ابراهیم می نشست، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می رسه! آخرشب می خواستیم برگردیم.
ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم باصدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوان های مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که... بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیاده رو و ایستادم. دوتایی داشتیم میخندیدیم.
موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه میگفت کسی اهمیت نمیداد و... تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرت خواهی کرد و به بچه های گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچه های گروه، با خجالت از ایشان معذرت خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده رو ایستاده و شدید میخندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخم های جعفر بازشد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه چیز تمام شد.
#اربعین
🥀 @yaade_shohadaa