🥀امام خمینی«ره»:
اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، درود مرا بـه آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.
❤️🔥شهید والامقام «حسین پیراینده»
💔در هفتم آذرماه سال ۱۳۳۶ به دنیا آمد.
در سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ به اسارت نیروهای بعثی در آمد.
او میگفت: من طعم شیرین جهاد در راه خدا را چشیدهام، جانبازی حضرت ابوالفضل(ع) را تجربه کرده و اسارت حضرت زینب(س) را لمس کردهام و از طرفی مفقود هم بودهام. تنها چیزی را که از خدا میخواهم تجربه کنم، شهادت است که امیدوارم این آخری را هم قسمت من بگرداند.
۲۶ مرداد ماه ۱۳۶۹ مصادف با اولین روز تبادل اسرا، در حین درگیری، افسر عراقی که کینه زیادی از حسین در دل داشت از موقعیت استفاده کرده و او را به ضرب گلوله از ناحیه پهلو هدف قرار داد و آزاده شهید حسین پیراینده با ذکر یا حسین به دیدار معبود شتافت.
۳۰۰۰ آزاده در هنگام بازگشت به وطن راضی نشدند که به شهرهای خود بروند و ابتدا جهت عرض تهنیت و تسلیت به دیدار خانواده شهید پیراینده رفتند. صحنه دیدار این عزیزان از خانواده شهید پیراینده که با گلباران خانه شهید همراه شد، بسیار پر شور و وصف ناپذیر بود.
بدن شهید بعد از سالها سالم بود و بعثیها روی بدن او اسید و آهک پاشیده و او را زیر آفتاب نگه داشتند تا شاید بدنش از بین رود، اما با این وجود بدن شهید پیراینده بعد از سالها سالم به میهن بازگشت و در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد.
♦️قرائت «سوره حمد» هدیه به روح مطهرش.
#شهدای_آزاده
#شانزدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز دوم
🥀 @yaade_shohadaa
🌾 رمان #بی_تو_هرگز (بدون تو هرگز)
🌾قسمت: ۳۶
🌾 اشباح سیاه
حالم خراب بود …
می رفتم توی آشپزخونه … بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم …
قاطی کرده بودم … پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت …
برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در …
بهانه اش دیدن بچه ها بود … اما چشمش توی خونه می چرخید … تا نزدیک شام هم خونه ما موند …
آخر صداش در اومد …
– این شوهر بی مبالات تو … هیچ وقت خونه نیست …
به زحمت بغضم رو کنترل کردم …
– برگشته جبهه …
حالتش عوض شد … سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره…
دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه …چهره اش خیلی توی هم بود …
یه لحظه توی طاق در ایستاد …
– اگر تلفنی باهاش حرف زدی … بگو بابام گفت … حلالم کن بچه سید … خیلی بهت بد کردم …
دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم …شدم اسپند روی آتیش … شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد …
اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد …
💤خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی … هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد …💤
از خواب که بلند شدم،صبح اول وقت …سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون …
بابام هنوز خونه بود … مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد… بچه ها رو گذاشتم اونجا …
حالم طبیعی نبود …چرخیدم سمت پدرم…
– باید برم … امانتی های سید … همه شون بچه سید …
و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در … مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید …
– چه کار می کنی هانیه؟ … چت شده؟ …
نفس برای حرف زدن نداشتم …
برای اولین بار توی کل عمرم… پدرم پشتم ایستاد …
اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون …
– برو …
و من رفتم...
ادامه دارد...
✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی
⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است.
🥀 @yaade_shohadaa
#وصیت_شهید 🍃
پیامم به شما امت رزمنده و همیشه در صحنه، این است که بزرگترین عامل پیروزی یعنی وحدت را حفظ کنید و از هر گونه اختلاف و تفرقه بپرهیزید.
🥀فرازی از وصیت حسن احمدی
🥀 @yaade_shohadaa
✨یادبود شهدای مخاطبین
💔شهید احمد زرعیکار
✍🏻شهید «احمد زرعیکار»، در سال ۱۳۴۸ متولد شد.
پدر شهید میگوید: ساک احمد را بعد از شهادتش دوستانش آوردند. در آن یکی دو دست لباس و ساعت احمد است بعلاوه تقویم سال ۱۳۶۷ با عکس امام خمینی و دفترچه دستنوشته احمد که مطالب مربوط به تجوید قرآن را در آن نوشته، چند رسید کمک به جبهه و چند جلد کتاب شامل: توضیح المسائل امام خمینی، آفات زبان، ۱۵۰ سخن از معصومین، جزوه اخلاق رزمی و آموزش بعضی سلاح ها، نمازهای مستحبی و… است.
در یکی از نامه هایش فقط یک جمله نوشته:
با عرض سلام، از شما تقاضا دارم برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا نمائید.
یک کاغذ تلگراف صلواتی هم در ساکش هست که در آن نوشته شده:
بعد از سلام، سلامتی خود را به اطلاع شما می رسانم. نگران نباشید. احمد زرعی کار
احمد در مجتمع رزمندگان جبهه هم درس می خواند و کارت آن در وسایلش دیده می شود.
احمد در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۷ و در ارتفاعات شیخ محمد، در عملیات بیت المقدس ۶ و در سن ۱۹ سالگی شهید شد.
🥀شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند…
«هدیه به شهید بزرگوار شهید احمد زرعیکار ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات»
#شهدای_مخاطبین
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید احمد زرعیکار ✍🏻شهید «احمد زرعیکار»، در سال ۱۳۴۸ متولد شد. پدر شهید م
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@yade_shoohada
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبزیارتیامامحسین ♥️
💔بیچاره اون که حرم رو ندیده؛
❤️🔥بیچاره تر اون که دید کربلاتو...
اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا
و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚
وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚
❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان (عج) صلوات
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
✨رویای صادق
«خیلیها خواب شهادتش را دیده بودند ؛ خواب دیده بودند سرش میرود، بیسر شهید میشود. وقتی خبر شهادتش را شنیدیم ، اولین چیزی که پرسیدیم این بود: همان طور که خواب دیده بودند شهید شد؟ گفتند همان طور بی سر...»
شب همان روز. البته از صبح انگار در اینترنت پخش شده بود و ما خبر نداشتیم. من از عصر با بچه ها رفته بودم بیرون گوشی ام را هم جا گذاشته بودم. اما دلشوره داشتم. مدام به زینب می گفتم بگذار من برگردم خانه پدرت زنگ می زند کسی نیست جوابش را بدهد. زینب هم می گفت اگر بخواهد زنگ بزند به موبایل من زنگ می زند. وقتی برگشتیم خانه دیدم چند نفر ازاقوام مان آمده اند. با خودم گفتم چه خبر شده که همه اینجا جمع شده اند اما باز حدسش را نزدم که حاج آقا شهید شده. تا ساعت ۱۲ شب که دیدم یکی دونفر از دوستان حاج آقا هم آمدند و گفتند که ایشان زخمی شده... اما من همان موقع فهمیدم که شهید شده... اولین چیزی هم که من و زینب پرسیدیم این بود: همان طور که خواب دیده بودند شهید شد؟ گفتند همان طور.
❤️🔥خاطره اى به ياد شهید معزز، «بهرام مهرداد»
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#اربعین
🥀 @yaade_shohadaa
✨﷽✨
💫السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَدَلِيلَ إِرادَتِهِ
💫السَّلامُ عَلَيْكَ يَا تالِيَ كِتابِ اللّٰهِ وَتَرْجُمانَهُ
💠سلام بر تو ای حجّت خدا و راهنما به سوی ارادهاش
💠سلام بر تو ای تلاوتکننده کتاب خدا و تفسیرکنندهاش
«روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا»
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
#زیارت_آل_یس
#بند_سوم
🥀 @yaade_shohadaa