🌹امام رضا(ع) محمد را طلبید🌹
◇ محمد روز تولد امام رضا(ع) در کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شديدی به آقا داشت. هر موقع میخواست كاری بكنه كه ما دوست نداشتيم انجام بده و منعش میكرديم، ما را به امام رضا(ع) قسم میداد و ما هم مات و مبهوت نگاهش میكرديم. هر روز كه میخواست مدرسه برود، همراهش مهری بود كه پشتش عكس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی خفقان قبل از انقلاب. بچه ها میگفتند: موقع نماز كه همه میرفتند توی حياط مدرسه، محمد مهرش را درمیآورد و نماز میخواند.
◇يك روز كه محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خيلی دلم میخواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز ديرتر برو جبهه، برو مشهد زيارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون میخواد برن زيارت امام رضا(ع) و نمیتونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی ديگه دفاع از كشور واجب تره. آقا هم بيشتر راضی است و رفت سنندج و حدود يك ماه بعد شهيد شد. روزی كه محمد به شهادت رسيد، مادر شهيد خيلی بی تابی میكرد. عجيب بی قرار بود. انگار يه چيزهای رو میدونست. بچه های سپاه در منزل را زدند و به ما گفتند: بياين معراج شهدا و جنازه شهيدتان را تحويل بگيرين. وقتی رفتيم، ديديم جنازه اون نيست. تحقيق كردند، گفتند :جنازه شهدا را اشتباهی بردند مشهد برای تشييع.
◇وصيت نامه محمد را كه خونديم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برایتان ممكن است مرا كنار امام رضا(ع) دفن كنيد. ما هم حسب علاقه و وصيت محمد، گفتيم همان مشهد كنار مرادش امام رضا(ع) به خاك بسپاريمش. از آن موقع هم ما از كرمانشاه آمديم مشهد، كنار محمد.
#شهید_محمد_مردانی
🌹امام رضا(ع) محمد را طلبید🌹
محمد روز تولد امام رضا(ع) در کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شديدی به آقا داشت. هر موقع می خواست كاری بكنه كه ما دوست نداشتيم انجام بده و منعش می كرديم، ما را به امام رضا(ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می كرديم. هر روز كه می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود كه پشتش عكس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی خفقان قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز كه همه می رفتند توی حياط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند.
يك روز كه محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خيلی دلم می خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز ديرتر برو جبهه، برو مشهد زيارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن زيارت امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی ديگه دفاع از كشور واجب تره. آقا هم بيشتر راضی است و رفت سنندج و حدود يك ماه بعد شهيد شد. روزی كه محمد به شهادت رسيد، مادر شهيد خيلی بی تابی می كرد. عجيب بی قرار بود. انگار يه چيزهای رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهيد در را باز كرد. بچه های سپاه بودند. به ما گفتند: بياين معراج شهدا و جنازه شهيدتان را تحويل بگيرين. وقتی رفتيم، ديديم جنازه اون نيست. تحقيق كردند، گفتند :جنازه شهدا را اشتباهی بردند مشهد برای تشييع.
وصيت نامه محمد را كه خونديم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برایتان ممكن است مرا كنار امام رضا(ع) دفن كنيد. ما هم حسب علاقه و وصيت محمد، گفتيم همان مشهد كنار مرادش امام رضا(ع) به خاك بسپاريمش. از آن موقع هم ما از كرمانشاه آمديم مشهد، كنار محمد.
#شهید_محمد_مردانی