فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرماندار_ناصبی_اموالش_را
#مصادره_کرد
#داستان یک روضه دار هندی #عاشق امام حسین(؏)که فرماندار ناصبی اون شهردستور دادتمام اموالش رومصادره کنندتادیگه کسی برای امام حسین روضه نگیره🌺
💠 بسم الله الرحمن الرحیم. 💠
🔆برنامه کانال 🔆
📌لطفا طبق برنامه کانال پیش برید⬇️
✅#فعالیت کانال ساعت 10🕙
🤲#نیایش و ذکر روز ساعت 11🕚
📖#جزخوانی قرآن کریم ساعت 12🕛
🔰هر روز یک #داستان ساعت 14🕑
💠هر روز یک #حدیث ساعت 15🕒
💠هر روز سخنی از #اساتید ساعت 17🕔
🎙هر روز یک #مداحی ساعت 18🕡
🔈هر روز یک #سخنرانی 20🕗
🍀#کلام آخر 22🕙
💥زندگی چهارده معصوم🌹
💥@zendegichahardahmaasom
#داستان
🌺ماجراي سفر من و خدا با دوچرخه🚲✅
زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست از ركاب زدن بردارد.
اوایل، خداوند را فقط یك ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه كه همه عیب و ایرادهایم را ثبت میكند تا بعداً تك تك آنها را بهرخم بكشد.
به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند كه من لایق بهشت رفتن هستم یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یك خدا كه مثل مأموران دولتى.
ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود كه حس كردم زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یك جاده ناهموار!
اما خوبیش به این بود كه خدا با من همراه بود و پشت سر من ركاب مىزد.
آن روزها كه من ركاب مىزدم و او كمكم مىكرد، تقریباً راه را مىدانستم، اما ركاب زدن دائمى، در جادهاى قابل پیش بینى كسلم مىكرد، چون همیشه كوتاهترین فاصلهها را پیدا مىكردم.
یادم نمىآید كى بود كه به من گفت جاهایمان را عوض كنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو ركاب مىزدم.
حالا دیگر زندگى كردن در كنار یك قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت.
او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى را در كوه ها و لبه پرتگاه ها مى شناخت و از این گذشته میتوانست با حداكثر سرعت براند،
او مرا در جادههاى خطرناك و صعبالعبور، اما بسیار زیبا و با شكوه به پیش مىبرد، و من غرق سعادت مىشدم.
گاهى نگران مىشدم و مىپرسیدم، «دارى منو كجا مىبرى» او مىخندید و جوابم را نمىداد و ....... ...........
بقیه داستان در👇
💥زندگی چهارده معصوم🌹
💥@zendegichahardahmaasom