#کلام_آسمانی ❣🌸
💎 شکر خدا در هر حال
🌸الْحَمْدُللهِِ وَ إنْ أَتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ وَ الْحَدَثِ الْجَلِيلِ».
💠ستايش مخصوص خداوند است هر چند روزگار حوادث سنگين و مهم (و دردناکى براى ما) پيش آورده است.
🖊شکر و ثناى الهى، تنها در برابر حوادث خوشايند و کامروايى ها و پيروزى ها و بهره مند شدن از مواهب معنوى و مادّى نيست، بلکه در همه حال بايد او را حمد و ثنا گفت، در سلامت و بيمارى، در شادى و غم، در پيروزى و شکست، در همه جا و در برابر همه چيز، چرا که حتّى اين حوادث دردناک نيز فلسفه هايى دارد که اگر درست شکافته شود، آنها نيز جزء نِعَمْ و مواهب الهى است.
#حکیمانه ❣📝
🔸عزیزان من! قبل از آنکه دیگران بخواهند ما را بسازند، خودمان باید خود را مستحکم کنیم و از درون بسازیم. هر انسانی مسؤول دل و فکر و احساسات و انگیزههای خود در مقابل خداست. جوانان بهتر از قشرهای دیگر میتوانند خودسازی کنند؛ چون نیرومندند. بعضی کسان خیال میکنند جوانان در مقابل گناه بیتابند؛ ولی من میگویم جوان همچنان که از قدرت جسمانی برخوردار است، از قدرت اراده هم بهرهمند است. اراده، همان چیزی است که انسان میتواند با اتّکای به آن، خود را به خدا نزدیک و از شیطان دور کند. اسلام برای انسان، تربیت و تهذیب نفس و به دست آوردن بصیرت را لازم دانسته و در خلال برنامههای اسلامی، آنها را تأمین کرده است. بصیرت جوان، یعنی اینکه او بداند با چه وسیله و انگیزهای دنبال این هدف است؛ ب کجا میرود و چه کار می کند
#پویش_مهدوی❣
همه باهم دعای فرج به نیت فرج مولامون 🤲
#نشر_واجب
هرکس هر کانالی هر گروهی داره اصن هر رفیقی که دوسش داره اینو براش بفرسته...
• • • 🏴
[ #محـرم ]
[ #امامحسین{عݪیہاݪسݪام} ]
فرمانده عشاق ، دل آگاه حسین استـ ؛
بیراهه مرو! ساده ترین راه حسین استـ ؛
از مردم گمراه جہـان راه مجویید ؛
نزدیڪ ترین راه به الله حسین است...!
📲 #پروفایل |
#استورۍ
#اݪسݪامعݪیڪیااباعبداللهاݪحسین♥️
@mataleb_mazhabi313 .mp3
4.1M
• • • 🏴
[ #مداحےتایم ]
[🎙 #ڪربݪایےحسینسیبسرخے ]
🔊| بݪند گریہ مےڪنم شاید بہ چشم تو...!
#اݪسݪامعݪیڪیااباعبداللهاݪحسین♥️
Fanuos 66 - رنگی.pdf
3.17M
💠ماهیت و فلسفه عزاداری و پاسخ به شبهاتی این حوزه
✍حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی دانش
✅گفتگو با جمعی از نخبگان هیئات مذهبی
📜ویژه فعالانِ جنبه های محتوایی هیئت از جمله خطبا، مادحان و شعرا
[-◇بنویسیم که چه میخواهیم
برای هدف گذاری
باید بر روی کاغذ فکر کنید•••]
#برایان_تریسی؛
〖-ツ〗
⬆️⬆️⬆️
لطفا ابتدا قسمت های قبل رو بخونید
#داستان_بدون_تو_هرگز
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
قسمت چهل هشتم: سرزمین غریب
نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب... نگاهش رو پر کرد ... چند لحظه موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه...
سوار ماشین که شدیم ... این تحیر رو به زبان آورد ...
- شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید ...
زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ...
- و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ...
نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ... هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید ... اما سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم ...
من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب ...
فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ... اما به شدت اشتباه می کردن ...
هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ... من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم ... قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ... خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ...
- بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا...!؟
✅✅ادامه دارد . . .
شهید سید طاها ایمانی....
⬆️⬆️⬆️
ابتدا قسمت های قبل رو بخونید
#داستان_بدون_تو_هرگز
❤️❤️❤️
قسمت چهل و نهم : اتاق عمل
دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود ...
اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ... تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد ...
جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود ... همه چیز، حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود ...
از چینش و انتخاب وسائل منزل ... تا ترکیب رنگی محیط و ... گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد ...
حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت ...
هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت ...
- چرا بابا؟ ... چرا؟ ...
توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ... و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم ... بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید ... اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان ...
همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... اما ...
✅✅ادامه دارد . . .
شهید سید طاها ایمانی
#داستان_بدون_تو_هرگز
🌹🌹🌹🌹
قسمت پنجاه : شعله های جنگ
آستین لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی ...
چند لحظه توی ورودی ایستادم ... و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم ...
حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد ... مرد بود ...
برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ... حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم ...
- اونها که مسلمان نیستن ... تو یه پزشکی ... این حرف ها و فکرها چیه؟ ... برای چی تردید کردی؟ ... حالا مگه چه اتفاقی می افته ... اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد ... خواست خدا این بوده که بیای اینجا ... اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد ... خدا که می دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل ... می دونی چی میشه؟ ... چه عواقبی در برداره؟ ... این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده ...
شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود ... حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم ... سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم ...
- بابا ... من رو کجا فرستادی؟ ... تو ... یه مسلمان شهید... دختر مسلمان محجبه ات رو ...
آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود ... وحشتناک شعله می کشید ... چشم هام رو بستم ... - خدایا! توکل به خودت ... یازهرا ... دستم رو بگیر ...
از جا بلند شدم و رفتم بیرون ... از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم ...
پرستار از داخل گوشی رو برداشت ... از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم ... شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست ... و ...
از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود ... اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست ... از راه غلط جلو برم ... حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ... مهم نبود به چه قیمتی ... چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت
💕
✅✅ادامه دارد . . .
شهید سید طاها ایمانی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 .#ایده_جالب
با یکم خلاقیت میتونیم به کفش هامون تنوع بدیم 😎
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🏡
🍃سلام به قطره قطرهی خون تو ای #شهید ،خونی که نگهدارنده ی حق از باطل و زنده نگه دارندهی #عدالت اجتماعی شد.
.
🍃سلام بر #منطق تو ای شهید , که آگاهی و حیات تراوش شده ی ان است.
.
🍃سلام بر تو ای کسی که آگاهانه مسیر #حق را برگزید و دعوت پروردگارش را لبیک گفت .
.
🍃سلامبر تو ای کسی که غبار فروتنی و تواضع وجودش را درنوردید.
.
🍃سلام بر تو ای کسی که #شهادت را در اغوش کشید و ما زمینیان را به خود مجذوب ساخت و به هوش اورد قلبهای غفلت زده ما را .
.
🍃سلام بر تو ای به نور پیوسته،
سلام بر تو ای #مدافع حریم ولایت،
سلام بر تو ای پرستوی #حلب،
سلام بر تو ای پرواز کننده به سوی #معراج،
سلام بر تو ای #مخلص فی الارض
.
عمار جان ...
🌱سلام و نگاه #خدا بر تو بود که عاشقانه تو را ببرد. بگونه ای که هستی کائنات از عطر #پراوز تو مست شده اند.
.
🍃ای برادر شهیدم ،تو را قدر میدانیم
و خوب میدانیم، بهمجرد این که هر قطره ای از خونت بر زمین جاری شد در مقابلش گلی #شکوفا و راهی مشخص گردید.
.
🍃نغمه ی #دعایت را به نزد پروردگار برای ما محبوس شدگان زمینی بنواز.شاید به رائحه ی دعای شما ،دلهای زنگی ما نیز طراوت خویش را بدست اورند و معطر وجودمان را فرا گیرد و راه خلاصی ازین #زندان مادی را هموار سازیم.
💐به مناسبت سالروز تولد #شهید_عمار_بهمنی
.
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
.
📅تاریخ تولد:۲۵شهریور ۱۳۶۴
.
📅تاریخ شهادت: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵.حلب
.
📅تاریخ انتشار: ۲۵ شهریور ۱۳۹۹
.
🥀محل دفن: فسا
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #طراحی #دل_نوشته #مشهد #کربلا
✍ ️
#یه_حبه_نور
اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْتَغْفِرُکَ
لِما تُبْتُ اِلَیکَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فیهِ...
عزیزدلم
مرا ببخش؛
بـرای گناهانی که پس از توبه کردن
دوباره به آنها دست زدهام...
#ابوحمزه
✍
من همیشه شاهد از غیبــــــ می شوم براے آیاتــِ تو...
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ..!!
و
یُخْرِجُهُم مِنَ الظُلِماتِــــ إلَي النّورِ فقط از تــــو بر می آیــد...
#دل_به_تــــو_سپــــرده_ام
✍ ️
خدا کند
به ندیدنت عادت نکنیم آقا
چرا که ندیدنت
پر و بال دل را به آتش می کشد
و ما
زمینی می مانیم و
در حسرت آسمانی شدن
#سهشنبههایامامزمانی (عج)
✍
#حسین_جان🌷
یڪ ڪرب وبلا بده بہ این وامانده
خیلے بہ دلم حسرتش آقا مانده
نگذار بگویند همہ با طعنہ:
امسال هم آیا تو شدے جامانده؟
#اےکاشپادشاه_نظر_برگداکند💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا💚
••✾◆✾••❤️••✾◆✾••
مداحی_آنلاین_چهار_اثر_محبت_به_اهل.MP3
2.64M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔉 #فایل_تصویری | سخنرانی
🔸 حجة الاسلام والمسلمین عالی🔸
◀️ موضوع:راهکار دینی برای جبران گناهان بزرگ
••✾◆✾••❤️••✾◆✾••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داغ شـما هرگـز
سـرد نـمـیشـود...💔
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#راوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑امید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به شما جوانهاست....
🔅 شادی به قیمت سقوط🔅
🔅حاج آقا قرائتی
حدیث مى فرماید: «واى به حال کسى که دروغ مى گوید، تا مردم را بخنداند!» یعنى خودش را به جهنم مى اندازد که مردم شاد باشند. یک نفر را دست مى اندازد که مردم را بخنداند، یعنى خودش را به جهنم مى اندازد. باید سرور و شادى تا جایى باشد که خودت به جهنم نروى و دیگران را تحقیر و سرزنش نکنى و جامعه را به فساد نکشى.
گاهى وقت ها سرور است؛ اما جامعه را به فساد مى کشاند. موتورش را ویراژ مى دهد. وقتى اگزوز ماشین اش خیابان را پر از دود مى کند، راننده در آینه نگاه مى کند و مى خندد. اصلاً کیف مى کند و از اینکه خیابان را پر از دود کرده است لذت مى برد. همین که سطل آشغالش را در جوى آب مى ریزد، لذت مى برد.
📚 کتاب خنده و گریه در آثار استاد قرائتی