eitaa logo
یادداشتها
562 دنبال‌کننده
55 عکس
48 ویدیو
0 فایل
یادداشتهایی پیرامون‌ مسائل اعتقادی فرهنگی اجتماعی و بازنشر یادداشتهای برگزیده. سید مهدی مرتضوی، عضو هیات علمی دانشگاه و علاقمند به پژوهشهای اعتقادی در قرآن و حدیث. لطفا نظر خود را درباره مطالب کانال به این آدرس ارسال فرمایید: @s_m_mortazavi
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ✍ سید مهدی مرتضوی منشا تخریب مدیران جهادی چیست؟ بخشی از مشکل در حاکمیت و رواج بد اخلاقی در فضای مجازی است. و این بد اخلاقی ها فقط مدیران جهادی را هدف قرار نمی دهد. در سالهای گذشته برخی دوستان انقلابی نیز به اسم حضور فعال در فضای مجازی و جنگ نرم به بد اخلاقی نسبت به مسوولانی که مورد پسندشان نبوده‌اند آلوده شده‌اند. و متاسفانه دوستان انقلابی دیگر از کنار این بد اخلاقیها گذشته‌اند و تاثیر مخرب آنها را نادیده گرفته‌اند و گاهی از این بد اخلاقیها سر ذوق آمده‌اند. بسیاری از مواضع و اقدامات رئیس جمهور سابق قابل نقد بود اما نقد محترمانه و خیرخواهانه خریدار نداشت. برخی دوستان انقلابی از سخنان تند و تیز و نامهربان یکی از نامزدهای ریاست جمهوری نسبت به دولت پیشین استقبال کرده و نقدهای او را به تانک تشبیه کردند. حالا آن عزیز دل شهردار شده و تاوان می‌پردازد. فضای مجازی بی در و پیکر، مانند تانک او را له می‌کند. چه کفش بپوشد. چه پوتین. چه کت و شلوار. چه لباس کار. چه در محل سیل حضور یابد و چه در دفترش بنشیند. اگر از بی انصافی نسبت به مدیران جهادی ناراحتیم‌ باید از ذوق کردنها بخاطر له شدن دولت پیشین زیر تانک نقد این مدیر عزیز استغفار کنیم. اگر نقدهای تند این مدیر جهادی نسبت به دولت پیشین را غیر منصفانه و خلاف اخلاق می‌دانستیم امروز نباید نسبت به بد اخلاقی نسبت به وی سکوت کنیم. آن روز روزنامه کیهان و خبرگزاری فارس باید بد اخلاقی نسبت به دولتمردان پیشین را نقد می‌کردند. امروز روزنامه‌های اطلاعات و جمهوری اسلامی باید بد اخلاقی نسبت به مدیران جهادی را نقد کنند. ✅https://eitaa.com/yad_dashtha
بسم الله الرحمن الرحیم مصاحبه آقای با اعتماد را با دقت بخوانید.👇 https://fararu.com/fa/news/568639/https://eitaa.com/yad_dashtha
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️افشين علا 🔸 تابستان ٥٨ كه كودكی ده ساله بودم، برای اولين بار بعد از انقلاب به تهران آمدم. در بدو ورود به شهر، آنچه كه بيش از هر چيز توجه مرا جلب كرد، انبوه تر شدن جمعيت بانوان چادری و افزايش تعداد خانم هايی بود كه مانتو بر تن یا مقنعه و روسری بر سر داشتند. البته چون هنوز حجاب اسلامی الزامی نشده بود، عده ای از بانوان نيز مثل سال های قبل، بدون مانتو و روسری در خيابان رفت و آمد می كردند. با اين تفاوت كه ديگر از "برهنگی" و بزك های آنچنانی خبری نبود. بی حجابی از بين نرفته بود، اما معضلی به نام "بدحجابی" هم وجود نداشت. البته زمزمه هايی به گوش مي رسيد كه بهتر است همه‌ی خانم ها موازين شرعی پوشش را مراعات كنند. اما حتی به ذهن كسی خطور نمی كرد كه رعايت اين موازين به قانون تبديل شود، به گونه ای كه شاهد صحنه های زجرآور دستگيری زنان و دختران باشيم يا تشخيص ميزان مجاز بودن يا نبودن بيرون آمدن موی خانم ها از روسری، به عهده‌ مأموران نيروی انتظامی گذاشته شود و گشت های ارشاد به وجود بيايد و بگير و ببند راه بيفتد. از آن سو، با نسل جديدی از دختران روبرو شويم كه شال و روسری را طوری بپوشند و آرايش هايشان چنان غليظ باشد كه اگر بی حجاب بودند، برازنده تر از اين وضع بود. 🔸 الغرض، در محله ای كه خانه‌ مادربزرگم در آنجا بود، عده‌ زيادی از هموطنان ارمنی نيز زندگی می كردند. بنابراين طبيعی بود كه تعداد خانم های بی حجاب نسبتا زياد باشد. يكی از آنها پيرزن مهربان همسايه بود كه هر روز صبح با سبد چرخ دار مخصوص خريد بيرون می آمد و برای من كه معمولا روی تراس وسیع آپارتمان مادربزرگم بازی می كردم دست تكان مي داد. پيرزن مسيحی كه اهالی محل به او "مادام" مي گفتند، پيراهن ساده‌ بلندی می پوشيد و گيسوان سفيد و انبوهش را روی سرش می پیچید و با سنجاقی می بست. همه‌ زن های محل چه ارمنی چه مسلمان، مادام را دوست داشتند. حتی خانم های چادری كه ظهرها برای نماز به مسجد مي رفتند، وقتی كه از دور او را می ديدند، آن قدر می ايستادند تا مادام به آنجا برسد و با او خوش و بشی كنند و بعد داخل مسجد شوند. 🔸 بگذریم، يك شب پای تلويزيون نشسته بوديم و خطبه های نماز جمعه‌ زنده ياد را می شنيديم. اتفاقا ايشان در بخشی از خطبه ها به موضوع حجاب اشاره كردند و از خانم ها خواستند به خاطر شهيدانی كه جانشان را فدای انقلاب اسلامی كرده اند و به احترام خانواده های اين شهيدان، بيشتر مراقب پوشش خود باشند. هرگز فراموش نمي كنم كه صبح فردا وقتی با پدرم برای انجام كاری به چند نقطه‌ شهر رفتيم، تقريبا هيچ خانم بی حجابی در كوچه ها و خيابان ها ديده نمی شد! نزديك ظهر كه به خانه‌ مادربزرگ برگشتيم، من طبق معمول به كنج مألوفم در بالكن رفتم و مشغول تماشای عابران شدم. ديدم حتی در آن محله‌ ارمنی نشين هم خبری از خانم های بی حجاب نبود! به فكر فرو رفته بودم كه ناگهان صدای پير و مهربانی به گوشم خورد كه مرا صدا می كرد. به طرفش برگشتم. مادام بود كه با همان سبد چرخ دارش از خريد باز می گشت. اما اگر صدايم نمی كرد، نمی شناختمش! می دانيد چرا؟ برای آن كه آن روز مادام هم با يك روسری بلند تمام گيسوان سفيدش را پوشانده بود! 🔸 این خاطره را به اشتراک گذاشتم تا به مسئولان ذی ربط یادآوری کنم که باحجاب شدن زنان ایرانی با بگیر و ببند شدنی نیست. حتی تذکر به خانم های بدحجاب نیز کار نیروهای خدوم نیست. کسانی می توانند بانوانی را که به هر دلیل به پوشش شرعی باور ندارند، به رعایت این قانون مقید کنند که شأن و شان در میان مردم به اندازه‌ آیت الله طالقانی باشد. راهکار رسیدن به این جایگاه را نیز رهبر معظم انقلاب با ائمه‌ محترم جمعه در میان گذاشتند. کافی‌ست هم خطیبان جمعه هم سایر چهره های روحانی و مبلغان دینی در پیش بگیرند و همه‌ مردم را با هر سلیقه و گرایشی جذب سیره‌ خود کنند. کافی‌ست ادبیات خاص و رایج این سالها را که گاه با چاشنی نفی و خشونت همراه است، تغییر دهند و با همه‌ مردم رنج کشیده‌ ایران به ویژه نسل جوان از سر و سخن بگویند. کافی‌ست برای ملت کنند و آحاد مردم را همچون فرزندان خود بدانند. کافی‌ست گفتار و عمل شان با هم یکی باشد و همان گونه که رهبری فرمودند تقوا را در عمل به مردم نشان بدهند. آن وقت خواهیم دید که حتی نیز به شما پوشش اسلامی را مراعات خواهند کرد. وگرنه با اجبار راه به جایی نخواهید برد. ✨ @afshinala ✨ ✅https://eitaa.com/yad_dashtha
بسم الله الرحمن الرحیم ✍ زینب سنجارون آنها که رفتنی بودند همگی میانِ می­‌شود و نمی­‌شود حیران. دلشان کاسه­ بلور بود و به نامی و آهی بند. فقط کافی بود نام ارباب را روی پرچمی یا توی کاسه­ آبی ببینند آن وقت بود که دل بلوری‌شان می‌شکست و اشکشان جاری می‌شد. بلدراه­ها می‌گفتند این سفر با بقیه­ سفرها فرق دارد، فرقش از همینجا شروع می­شود، از همینجا که نمی­‌دانی رفتنی هستی یا ماندنی. این ماجرا مال آنهایی بود که دلشان گرم بود به رفتن. کوله­‌شان را بسته بودند و معطل اذن ارباب مانده بودند. آنها که از اول می دانستند ماندنی­‌اند داستان‌شان فرق داشت. آنها هم از همان یک ماه پیش نشسته بودند پای برنامه های طبی تلویزیون و تدابیر پیاده­‌روی را شنیده بودند، تبلیغ کوله­‌ پشتی­‌ها را توی کانالها دیده بودند، از کفش استاندارد تا لباس نخی همه را از بر بودند اما می‌دانستند رفتنی در کار نیست. برای آنها «ماندن» قضا شده بود و خودشان  را راضی می­‌کردند به آن. ماندن را قبول کرده بودم اما این به این معنا نبود که خیال رفتن نداشته باشم. فکر و خیال که دست آدم نیست. خیال می­‌کردم شده ام کسی مثل جواد قارایی، خودم و کوله پشتی­‌ام فقط. دل سپرده ام به خدا و راهی شده­‌ام توی جاده. تا هرجا که ماشین باشد می­‌روم و هرجا که نه، پیاده حرکت می­‌کنم. خودم و جاده و کوله­‌ پشتی­‌ام، یا خیال می­‌کنم حاجی بازاری‌ام و صاحب اختیار، بچه­‌های حجره را یکی یکی راهی می­‌کنم. دست می­‌کنم توی کشوی فلزی زیر میزم و خرج راه­شان را می­‌دهم، خرج راه خودم را که از قبل کنار گذاشته­‌ام، برمی­‌دارم و راه می­‌افتم. گاهی فکر می­‌کنم چقدر همه چیز شدنی است. آنقدر که با بچه­‌ها بازی کرده ام، یک بار خاله­ عروسکهای شان شده ام، یک بار آقای مغازه دار، یک بار راننده هواپیما شده‌ام، یک بار شده­‌ام چرخ و فلک، چقدر فکر می کنم همه چیز شدنی است. بچه­‌ها که می گویند «مثلا»، مثلا تو شدی معلم، شدی همسایه، شدی بچه­ من، مثلا ها که شروع شود «شدن» ها هم زاییده می­‌شود. فقط کافیست اول هر چیز یک «مثلا» بیاید آن وقت می­‌شود پا گذاشت روی همه خط و مرزها، می‌شود از همه قانون­های طبیعی رد شد. باید دست به کار بشوم، باید این بار خودم شروع جمله­‌هایم را «مثلا» بگذارم و شروع کنم. روی کابینتها را دستمال می­‌کشم، فرش­ها را جارو می­‌کنم ، ملحفه­‌ها را با مایعِ رایحه­ گلهای بهاری می شویم، اینجا موکب ارباب است. پارچ آب می­گذارم توی یخچال برعکس این یکی دو سال که آب خنک ممنوع شده توی خانه، بچه­‌ها هم قضیه­ آب یخ و کبد چرب را می­‌دانند حالا. باید آب خنک باشد حتما، توی لایوهای رفتنی­ها شنیده ام «ماء بارد». موکب ما هم باید آب خنک داشته باشد، صدای مداحی عربی هم هست، قاطی صداهای شبکه­ پویا. موکب من هم چایی شیرین دارد، خورشت قیمه، ماء بارد. زن همسایه زنگ می زند و کاسه­ آش رشته می­‌آورد برایمان، کاسه را می­‌گیرم و لبخند می زنم توی صورتش. لبخندم هم همان هست که دلم می­‌خواست به چهره زحمت کشیده­ زن های عرب بزنم. حالا وقت دعوت است. می­‌نشینم رو به قبله، به سبک «جون» حرف می­زنم: «حالا چون پای آمدن ندارم، چون خودم نیستم و کوله­ پشتی­‌ام فقط، چون صاحب اختیار آدمهای توی حجره ام که هیچ، اراده‌ای برای آمدن خودم هم ندارم، باید نبینمت؟ باید نیایی؟ دلبری ها را جون، غلامتان، یادم داده است. دل شما بردنش راحت است. آمدن برایتان کاری ندارد. من پای آمدن ندارم اما چشمم منتظر قدم شماست. من جون، سر روی زانوی شما، قدم روی چشم ما.... ✅https://eitaa.com/yad_dashtha
هدایت شده از محسن قنبریان
📍 حرف سوم! در دو دسته گی های رسانه ای، هژمونیک و هیجانی، حرف سوم شنیده نمیشود! دسته اول: از انتقاد به رویه گشت ارشاد، به ضدیت با اصل آن و علیه حجاب الزامی و اسلام سیاسی (که حکومت در ارزشها دخالت کند) کشیده شده اند و با لبه مخالفین نظام ج.ا مماس شده اند. دسته دوم: ماجراها را صرفاً یک اتفاق (آنهم قابل توجیه) دیده، همین روش را درست و عمل به قانون و شرع دانسته، حجاب الزامی و گشت ارشاد را سنگر مقاومت علیه دشمن برانداز گرفته که حتی عیب و نقص احتمالی اش هم قابل اغماض است! بلکه اصلا جنگ روایت و رسانه است که بد جلوه می دهد! و... حرف سوم؛ نه مخالف اسلام سیاسی و دخالت حاکمیت در ارزشهاست و نه حجاب را بی اهمیت و حتی غیر قابل الزام می داند؛ لکن رویه ناقص و معیوب جاری در گشت ارشاد را تبعیضی، دین بازی و بالتبع دارای اثر معکوس می داند! در منبرهای دهه محرم و هم سلسله مباحث برنامه علامت شبکه دو، بستره و گستره فسق و عفاف بیان شد و برای برخورد حقوقی با بد حجابی سه مرحله از سیره و سنت اسلامی شمارش شد که رویه موجود فاقد شاخص ها و استانداردهای آن است! اگر حوصله شنیدن این حرف را داشتید اقلا جلسات ۸و۹ برنامه علامت را ببینید! محسن قنبریان ☑️ @m_ghanbarian
هدایت شده از شرح حال
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت‌های خوبی که: اگر می‌خواهید بدانید چرا جو غالب اجتماع با نیروهای انقلابی مذهبی نیست و چند سال است توده مردم با وجود مؤمن بودن، اعتکاف رفتن، اربعین رفتن و سایر شواهد عشق‌ورزی به مظاهر دین! اما به سختی با جریان انقلابی همراه می‌شوند؟ چرا این اغتشاشات امکان ظهور پیدا می‌کند؟ چرا برخی سلبریتی‌های خوب مثل شهاب حسینی و احسان علی‌خانی هم به نوعی اعتراض می‌کنند و... خوب است به آنها فکر کنیم و مطالبه‌گر آنها باشیم. امروزه نیروهای مذهبی دلسوز، هم چماق ناعدالتی و فشارهای مالی و اجتماعی را می‌خورند و هم بر چسپ دفاع از چیزهایی که مردم از آنها ناراضی و عصبانی هستند. مردم حق هم دارند از انقلابی‌های مذهبی عصبانی باشند، چون صدای اعتراض به ظلم و نابرابری و رانت را از زبان ما نمی‌شنوند، چون فکر کرده‌ایم مثلا اگر به تولید ۵۰۰ هزار میلیارد نقدینگی از هیچ به جیب چند بانک خصوصی به صورت غیرقانونی! (معادل سه برابر بودجه عمرانی دولت) اعتراض کردیم، این اعتراض به نظام و انقلاب است! https://eitaa.com/sharhe_hal
بسم الله الرحمن الرحیم ✍ حسن انصاری تلويزيون های فارسی و عربی آل سعود به هيچ وجه خير ايران را نمی خواهند و به گواهی رفتارشان در سال های اخير روشن است که با وحدت ملی و تماميت ارضی ايران مخالفند و دائما نیز در اين سال ها در کار حمايت از تجزيه طلبان بوده اند؛ تلويزيون هایی "فارسی زبان" که در تمام آنچه به منافع ملی ايران مربوط است متأسفانه و به گواهی رفتارهايشان در اين سال ها دائما جانب دشمنان ملت ایران را گرفته اند و در حوادث تروريستی در خاک ايران به بدترين دشمنان مردم ايران در سال های گذشته تريبون داده اند. مردم ايران آگاهند و فريب آنان را نمی خورند. اگر سخن از دفاع از حقوق بشر باشد گمان نمی کنم تا قيامت هم نوبت به اين رسانه ها برسد. هر سياست ورزی که معطوف به امر ملی نباشد سياست نيست. خدمت به مطامع ايران ستيزان است. مردم ما آگاه تر از آنند که به تبليغات و تحليل ها و خبرهای رسانه های وابسته به سعودی و شرکايش توجه کنند. حفظ تماميت ارضی و وحدت ملی و امنيت و عزت کشور وظيفه آحاد مردم است. https://t.me/azbarresihayetarikhihttps://eitaa.com/yad_dashtha
بسم الله الرحمن الرحیم تاوان گشت ارشاد ✍️ سید مهدی مرتضوی شاعر دوست داشتنی هنگام شنیدن خبر به کما رفتن آرزوی مرگ کرد. یادداشت کوتاهش نشان می دهد که او بر خلاف بسیاری از نیروهای مذهبی و انقلابی که طرفدار گشت ارشاد هستند،برخورد نیروی انتظامی با مردم عادی را موجب دوری بخشهایی از جامعه از اسلام و انقلاب دانسته و نگران سوء استفاده رسانه های بیگانه از آن بوده است. همچنین به وضوح پیداست که او چنان دلبسته انقلاب و نظام است که حاضر است بجای مهسا امینی بمیرد اما گزندی به این نظام نرسد. این آرزوی غریب نشان دهنده روحیه لطیف او نیز هست. او آرزو می کند بجای مهسا بمیرد تا جوانان این مملکت به دام دشمنان اسلام و ایران نیفتند و ناخواسته به سربازان تجزیه طلبان تبدیل نشوند. او حاضر است جانش را کند و مانع خطر بزرگی شود که با شامه تیزش آن را پیش بینی کرده است. خطر بزرگی که متاسفانه دوستان انقلابی دیگر پس از این همه دردسر هنوز آن را جدی نگرفته اند؛ خطر جدایی بخشهایی از مردم از نظام و انقلاب و تصرف سرزمین ذهن و دل آنها از سوی دشمنان ایران و اسلام. گشت ارشاد مخالفان و منتقدان دیگری نیز دارد. برخی از آنها که از انقلابی های نخستین بوده اند و در سالهای گذشته مسوولیت داشته اند پس از مرگ دلخراش مهسا امینی چنان موضع گرفتند که انگار از اینکه نظام جمهوری اسلامی به بهانه این دختر جوان زیر مشت و لگد قرار گیرد خوشحال می شوند. کاش آنها نیز از افشین علاء یاد می گرفتند و مظلومیت این نظام در برابر گرگهای انسان خوار و را می دیدند و به گونه ای مهربانتر، به پیرایش اشکالهای نظام می پرداختند. یادداشت افشین علاء این بود: ▪️آرزوی مرگ می کنم▪️ با ناباوری و استیصال دعا می کنم معجزه ای بشود و مهسا امینی چشم هایش را باز کند. چقدر در این سالها گفتیم و نوشتیم و التماس کردیم گشت ارشاد را جمع کنید. چقدر گفتیم هر کسی را مسئول برخورد با دختران و زنان مردم نکنید. فکر نکنید با این گونه فجایع فقط پدر و مادر مهسا داغدار می شوند. دود آتش این داغ به چشم همه می رود. فقط روح و روان مردم خدشه دار نمی شود، بلکه پایه های نظام نیز سست می شود. چرا با دست خودتان برای رسانه های بیگانه خوراک جمع می کنید؟ والله من نگران کارکنان زحمت کش نیروی انتظامی هم هستم. زنان و مردان گمنام و مظلومی که در سخت ترین شرایط و کمترین حقوق، مراقب امنیت مردمند. چرا این قشر خدوم را بدنام می کنید؟ چرا کاری می کنید که مردم همه را به یک چشم ببینند و زحمات طاقت فرسای آنان را در حفاظت از جان و مال و نوامیس ملت نادیده بگیرند و آه و نفرین شان را نثار همه کنند؟ چرا با دخترانی که به هر دلیل پوشش اسلامی را باور ندارند مانند اشرار و‌ بزهکاران برخورد می کنید؟ دیگر نمی دانم چه بگویم؟ حالم بد است. نمی دانم مهسا آن طور که دیگران می گویند مورد ضرب و شتم قرار گرفته یا طبق اظهارات نیروی انتظامی سکته کرده است. در هر دو صورت جا دارد از غصه بمیریم. ای کاش من روی آن تخت افتاده بودم. کاش خدا جان مرا بگیرد و این دختر را به پدر و مادرش بازگرداند... ✅https://eitaa.com/yad_dashtha
بسم الله الرحمن الرحیم 🔲⭕️سوختن ایران در سندروم «همدلی محدود» ✍ مجتبی لشکربلوکی و حمید زعیمی آزمایش جالبی توسط یکی از محققان دانشگاه لنچستر اِنگلستان انجام شد. شرکت کنندگان چه کسانی بودند؟ طرفداران تیم منچستریونایتد. ابتدا از آنان خواسته شد که  پرسشنامه‌ای راجع به میزان طرفداری از منچستریونایتد را تکمیل کنند. خود پرسشنامه اهمیتی نداشت بلکه این کار ترفندی بود برای یادآوری و برافروختن وفاداری آن‌ها به تیم منچستریونایتد. سپس، به شرکت‌کنندگان گفتند که در بخش دومِ آزمایش باید در مکان دیگری فیلمی راجع به فوتبال نگاه کنند. به آنها مسیر رفتن تا اتاق نمایش در ساختمان دیگر را نشان دادند. در طول مسیر، مردی که در حقیقت یک همکار (بازیگر) بود می‌دوید، لیز می خورد و می افتاد، مچ پایش را می گرفت و در حالی که درد می‌کشید فریاد می زد. مردی که بر زمین افتاده بود گاهی پیراهن منچستریونایتد و گاهی پیراهن رقیب سرسخت منچسریونایتد یعنی لیورپول را پوشیده بود. نتایج تکان دهنده بود در ۹۴٪ مواقع، اگر فرد مصدوم پیراهن منچستریونایتد را بر تن داشت، شرکت کنندگان به او کمک کردند. ولی وقتی مصدوم لباس لیورپول یا لباس معمولی را به تن داشت فکر می کنید چند درصد کمک می کردند؟ تنها حدود ۳۰٪. اکثریت آن‌ها معمولاً فردی که غیرمنچستری بود را رها کردند تا ناله کند. برخی از شرکت کنندگان اصلاً به شخصی با پیراهن لیورپول توجه نکردند. دوباره آزمایش تکرار شد اما این بار یک تغییر کوچک داده شد. این بار پرسشنامه با مضمون عشق به فوتبال و بازی زیبا بود و نه عشق به منچسترپونایتد! بعد از همین تغییر کوچک، حدود ۸۰ درصد از طرفداران منچستریونایتد به فردِ زمین افتاده با لباس منچستریونایتد کمک کردند که کمی کمتر از دور اول بود اما نتیجه جالب اینجا بود: ۷۰ درصد به افراد مصدوم با پیراهن لیورپول کمک کردند. در مقایسه با آزمایش قبل ۴۰ درصد افزایش در کمک به فردِ طرفدار لیورپول مشاهده شد (منبع) دلیلش چه بود؟ ☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی ذهن ما به صورت ناخودآگاه مرز می‌کشد. حد تعیین می کند. این سوی مرز می شود افراد درون گروه (ما) و آن سوی مرز می شود افراد بیرون گروه (اونها). تا این جای کار مساله ای نیست. مساله این است که ما نسبت به آنسوی «مرز ذهنی غیرواقعی» که کشیده ایم غیریت و دوگانگی و دوری ایجاد می کنیم و نسبت به افراد درون گروه غیرت، همدلی و همدردی بیشتری داریم تا افراد بیرون گروه. به عبارت دیگر ما دچار همدلی محدود می شویم. به عنوان یک انسان رحم و مروت و مرام داریم ولی فقط آن را معطوف و محدود می کنیم به همکیش و هم قبیله و هم فکر و هم گروه مان. تا جایی که در خاطر داریم این دوگانه سازی ها همیشه رخ داده است. برخی به دیگران می گویند غرب زده و در عوض آن ها به گروه اول می گوید عمله روسیه! برخی خودفروخته و خودباخته اند و در عوض برخی واپس گرا و عقب افتاده. برخی مذهبی خشک اند و برخی غیرمذهبی ولنگار. این دوگانه سازی ها تبعات دارد. چه می توان کرد؟ خاطرتان هست که در بخش دوم آزمایش چه کردند؟ یک تغییر کوچک؛ به جای تاکید بر عشق به یک تیم خاص (منچستریونایتد)، عشق به یک مفهوم وسیع تر (فوتبال) جایگزین شد. برای رهایی از سندروم همدلی محدود، باید استراتژی یافتن یا ساختن «وجه مشترک گسترده» را انتخاب کرد؛ خدا ، انسانیت، محیط زیست، آینده، سرنوشت مشترک، میهن این‌ها مواردی هستند که می توانند ما را نجات دهند. برای اینکه اثبات کنیم که چنین چیزی امکان پذیر است، به این موقعیت توجه کنید: مسابقات جام جهانی است در یک کافه کنار دیگرانی که نمی شناسید دارید فوتبال نگاه می کنید. زمانی که تیم ملی ما در جام جهانی برنده می شود شما ممکن است یک فرد مذهبی استقلالی دو آتشه باشید اما فرد کناری تان را که یک آدم غیرمذهبی هوادار متعصب پرسپولیس باشد را به آغوش بکشید و حتی پول چایی اش را هم حساب کنید! ایران امروز ما به شدت نیازمند رهایی از سندروم همدلی محدود است. مرزهای غیرواقعی که جامعه ما را چندپاره (بهتر است بگوییم پاره پاره) کرده است. آخرین نکته: هر کسی باید شروع کننده باشد. منچستری ها نباید منتظر لیورپولی ها باشند و برعکس. در توسعه باید کنشگر، آغازگر و مبتکر بود وگرنه انفعال و تقلید که هنری نیست. آغاز کننده باشیم و مرزها را برداریم! @Dr_lashkarboloukihttps://eitaa.com/yad_dashtha
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰رهبر انقلاب مواضع غیراخلاقی علیه ورزشکاران و سخنان نامعقول درباره بدحجابی را قبلا نفی کرده‌اند 🔻مهدی فضائلی، عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در حساب کاربری خود نوشت: «موضع غیر اخلاقی حسن عباسی علیه ورزشکاران و سخنان نامعقول هاشمی گلپایگانی در باره برخورد با بدحجابی، بویژه در این شرایط، خسارات بار است و حضرت آقا نیز درگذشته چنین مواضع و نظراتی را نفی کرده‌اند.»
بسم الله الرحمن الرحیم ✍ سید مهدی مرتضوی نقد شیرین چهره‌های ورزشی و هنری بی عیب نیستند و نباید مصون از نقد تلقی شوند. می‌توان اشکالات شان را دوستانه به آنها تذکر داد بدون آنکه هتک حیثیت شوند. اشتباه دوستانی مانند آقای حسن عباسی آن است که برای دفاع از حق، مرتکب هتک حیثیت می‌شوند. این دوستان توجه ندارند که هتک حیثیت، سرمایه اجتماعی ما را ذوب و بلکه تبخیر می‌کند. پس آقای حسن عباسی نیز خالی از اشتباه نیستند. به ایشان تذکر دوستانه می‌دهیم؟ یا ...؟ امیدوارم طعم را بچشند. ✅https://eitaa.com/yad_dashtha
بسم الله الرحمن الرحیم افشین علا شاعری است با طبعی لطیف. به مناسبت 28 مرداد سالروز درگذشت سیمین بهبهانی یادداشتی با عنوان نوشته بود که به شدت مجذوبش شدم. این یادداشت از گوهری در وجود سیمین بهبهانی پرده بر می دارد که همه ایرانیان اعم از طرفداران جمهوری اسلامی و مخالفان و منتقدان آن به آن نیاز دارند. کاش برای مخالفان مان احترام بیشتری قائل بودیم. کاش برای حفظ ایران بیش از اینها یکدیگر را تحمل می کردیم. آیا می شود نسل آینده ما این فضیلت اخلاقی سیمین بهبهانی را از ما یاد بگیرند؟ آشنایی با صاحبان این فضیلت و تکریم آنها و آشنا کردن فرزندان این سرزمین با آنها، یک راه میانبر برای افزایش ما ایرانیان است. ✍🏻افشين علا 🔸دگرانديشی و رواداری🔸 گفت و گوی بهمن فرمان آرا با زنده ياد ، از معدود آثار ژانر مألوف مستندهای روشنفكری بود كه بسيار به دلم نشست. در اين فيلم با تمام زوايای شخصيت سيمين بهبهانی رو به رو هستيم، نه فقط شاعرانگی يا دگرانديشی اش. زنی كه با وجود جايگاه بلندش در ميان شاعران و روشنفكران معاصر، بی هيچ نيازی به تفاخر و فضل فروشی، به زبان ساده‌ يك زن ايرانی سخن می گويد. البته از اعتراض و ابراز مخالفتش با نظام حاكم بر كشور ابايی ندارد، اما در ابراز اين مخالفت به و و مخاطبانی متوسل نمی شود كه نظری خلاف نظر او را دارند. حتی زمانی كه از سخن می گويد (شهرياری كه به خاطر همسو شدنش با انقلاب و نظام، مغضوب بسياری از همگنان سيمين بود) و از او را فراموش نمی كند و پيش كسوتی و استادی اش را نگاه مي دارد. جالب آن كه وقتی هم كه می خواهد از موضع او در خصوص تقديس شعار " خدايا خدايا تا انقلاب مهدی خمينی را نگه دار" كند، فقط می گويد شهريار نمی بايست از آن به عنوان بهترين ياد می كرد، چراكه آن يك بود، نه شعر. و جالب تر آن كه نه تنها به محتوای اين شعار تعريضی نمی كند، بلكه آن را به عنوان يك قابل احترام می داند. نكته‌ قابل توجه ديگر رواداری او با جوانان است. حتی كسانی كه آزارش داده اند، تهديدش كرده اند و به او چشم بند زده اند. سيمين ضمن اعتراض به اين گونه برخوردهای امنيتی با دگرانديشان، خود را حتی از آنان نیز دريغ نمی كند و از نصايحش به آنها می گويد و از شعری كه در آن، خود را می داند و هم‌سرنوشت و شريك شان در تلخی هايی كه بر ميهنش گذشته است. ناگفته پيداست كه سليقه و نگرش كسی چون من با آن بانوی پيش‌كسوت، تفاوت ها و تضادهای بسيار دارد. با روشنفكران و دگرانديشان هم وجوه مشترك چندانی احساس نمی كنم. البته اين به معنای انكار آنان نيست. هرچند آنان امثال ما را می كنند. ولی به تجربه آموخته ام كه ، شرط اصلی ارتقاء سطح فكر و فرهنگ و آئين يك ملت است. هم از اين روست كه سيمين بهبهانی در ماه های پايانی عمرش وقتی كه شعر نيمايی "سوگ مادر" و غزل های مرا خواند، خودش زنگ زد، خودش به خانه اش دعوتم كرد و خودش آن نامه‌ی پرمهر را كه وصيتی گران بها نيز در آن بود، برايم نوشت. پيش از آن هرگز گمان نمي كردم كه كسی چون او مشوق كوچك تری چون من باشد. چراكه امثال من از دگرانديشان، تنها تهمت بودن را شنيده بوديم. اما سيمين چنان مادرانه و متعهدانه به دفاع از شعرم پرداخت كه تا عمر دارم حلاوت اين رواداری اش را از ياد نخواهم برد. همان گونه كه تعصبش به را و ماندنش در كنار مردمی كه بسياری از آنها قدرش را نمی شناختند. اما سيمين سختی ها و تلخی های را به جان خريد و هرگز حاضر نشد به خاطر مخالفتش با نظام حاكم، به غرب پناه ببرد. غربی كه چنان عزيزش می داشت كه نماد قدرتش يعنی رييس جمهور ايالات متحده، در مقابل دوربين ها غزل او را به زبان فارسی برای ايرانيان خواند. اينك در هشتمین سالگرد فقدان آن ، ياد و نامش را گرامی می دارم و به روح بلندش درود می فرستم. به روح شاعری آزاده كه اگرچه در روزگار خود، و شمرده می شد، اما آن قدر صداقت و شهامت داشت كه به بهانه‌ مخالفتش با نظام، چشمش را به روی حماسه های بی شمار رزمندگان و شهيدان و جانبازان و معتقدان به انقلاب نبندد و در خانه اش را همچون پنجره های ابيات غزلش به روی آنان نيز باز بگذارد. ✨ @afshinala ✨ ✅https://eitaa.com/yad_dashtha