eitaa logo
یادداشت‌های کوتاه
5.9هزار دنبال‌کننده
319 عکس
161 ویدیو
17 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» 🔸ارسال فقط پیام کوتاه ️ ارتباط @syed_razavi
مشاهده در ایتا
دانلود
😪 👌یادی از شهدای طلبه و روحانی 📝اوایل سال 60 بود. برای تشیع جنازه تعدادی از شهدا به دارالرحمه رفته بودیم؛ از مراسم، به اتّفاق مجتبی شروع کردیم به قدم زدن بین قبور شهدا؛👇 👤مجتبی حال و هوای عجیبی داشت. گفت: 《طلبه》 شوم. ☝️👈آن سال، سالِ سوم دبیرستان بود، چند ماهی به مدرسه رفت و بعد از دبیرستان خارج شد و شد طلبه؛👇 🔸همان اوایل طلبگی بود. به درخواست شهید حبیب روزی طلب، قرار شد طلوع آفتاب در گلزار شهدا، کنار مزار شهید سعید ابوالاحرار جمع شویم. هوا سرد بود و یخبندان. کسی که حاضر شد، مجتبی بود. حبیب که شروع کرد به صحبت، اشک های مجتبی هم شروع شد. 😭عجیب برای شهادت بی تابی می کرد. یک بار با هم از کنار قبر های تازه حفر شده رد می شدیم. به قبری خالی اشاره کرد و با حالی عجیب گفت: یعنی می شود این قبرِ من باشد! 🔺به اتفاق مجتبی و چند نفر از دوستان برای تفریح رفتیم منطقه سبزپوشان چند تا از بچه ها تصمیم گرفتیم که بریم سرچشمه که صد متری با محلّ اسکان فاصله داشت. به نزدیکی چشمه که رسیدیم متوجه صدای گریه ای شدیم که در کوه می پیچید. ایستادیم. صدای مجتبی بود. در گوشه ای خلوت، تنها و بلند اشک می ریخت و از خداوند طلب شهادت می کرد. حدود بیست دقیقه این اشک ریختن ها در برابر پروردگار ادامه داشت...  ⚫️عبادتش را هميشه مخفى می كرد. يك روز وضو گرفته بودم تا نماز بخوانم، وارد حجره شدم. ديدم مجتبى سر به سجده دارد و گريه می ‏كند. وقتى وارد شدم با وجود اينكه خيلى سعی می کرد كسى متوجّه نشود، امّا نتوانست جلوى خودش را بگيرد و صداى گريه‏ اش را قطع كند. مشغول نماز شدم، من نماز مى‏ خواندم و او همچنان اشک می ریخت. نمازم که تمام شد نشستم، براى اينكه ماجرا را تمام كند لبخندی زد و با خنده از حجره خارج شد... ✅✅ ادامه دارد......... 📩 📩 🍂 لطفا کانال را به دوستان طلبه خود معرفی نمایید🌹 👇👇👇👇👇 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3841589265C7f79dcd393
یادداشت‌های کوتاه
😪 #صاحب_اشک 👌یادی از شهدای طلبه و روحانی 📝اوایل سال 60 بود. برای تشیع جنازه تعدادی از شهدا به دار
☝️ :👇 👤 : 🔊علّت اينكه من شب می ‏خوابم و صبح بيدار می ‏شوم و در رختخواب دق نمی كنم، دِق چرا نكنم، بچه ‏ها كه رفتند، (نمی خواهم بگويم حالا كه بچه‏ ها رفتند بايستى من خلاصه از دنيا بروم) نه دنيا بدی ‏اش به چيز ديگرى است بچه‏ ها كه رفتند شما فكر می ‏كنيد بعد از رفتن جعفر (شهيد حجة الاسلام شيخ جعفر رنجبران) و جليل(شهيد حجة الاسلام شيخ جليل رهنورد) چيزى از من ماند؟ نه! 👀يك جسم متحركِ بى ارزشى بود. ... از اينكه شب می ‏خوابم صبح دق نمی ‏كنم بواسطه عشق و اميدى است كه به شهادت دارم...  📢 در کربلای 4، ترکشی به شانه اش نشست. او را به بیمارستانی در قم منتقل کردند، چند روز بعد هم به شیراز منتقل شد. زخمش عمیق بود و باید استراحت می کرد. امّا تا شنید عملیاتی جدید در پیش است آماده شد که به جبهه برگردد. بدون اجازه من و پدرش نمی رفت. گفت: مادر، خواب حضرت معصومه (سلام الله علیها) را دیدم، به من مژده داد این بار به آرزویت می رسی و پیش ما می آیی! 😢وقتی التماس های او را دیدم. گفتم عزیزم باشه، برو! ⚫️توی کوچه چرخید و باز نگاهم کرد، باز خواب حضرت معصومه (سلام الله علیها) را یادآوری کرد و برای آخرین بار هم خدا حافظی کرد! 🌹احترام زیادی هم برای استادش قائل بود و بدون اجازه ایشان هم به جبهه نمی رفت. به استادش، آیت الله دستغیب، گفته بود: خواب دیدم همه مولکول های بدنم به شهادت راضی است، جز یکی و می دانم آن یکی شما هستید! 🔍به این ترتیب رضایت استادش را هم گرفته بود.  🔵 کربلای 4 بود. گردان های خط شکن، خط را شکسته بودند. آتش سنگین دشمن هم شروع شده بود. از نقطه رهایی عبور می کردیم که صدای ناله و زاری شنیدم. بعضی از رزمندگان بودند که پس از مجروحیت از درد و خونریزی شدید، گریه می کردند. نزدیکتر شدم دیدم آن صدا با گریه می گوید: خدایا چرا من، چرا من را نطلبیدی، چرا نذاشتی من هم با این بچه ها برم! 😳شناختمش. مجتبی بود. کمتر کسی از بچه های طلبه و مسجد بود که صدای گریه های مجتبی را نشنیده باشد. درس اخلاق استاد که شروع می شد، پشت ستونی می نشست و اشک می ریخت! 😱مجتبی را بردند عقب. کربلای 5 که شروع شد، با اینکه جراحتش شدید بود باز برگشت و دوباره در کربلای 5 مجروح شد و برش گرداندند. همان زمان استاد ما هم به اهواز آمده بود. سراغ مجتبی را گرفت. گفتیم مجروح شد. گفت: اگر مجتبی شهید نشد، تعجب کنید! ☑️وقتی برگشتیم، دیدیم مجتبی شهید شده است! 🌾🌷🌾 هدیه به طلبه شهید فرهاد(مجتبی) اجرائی صلوات- شهدای فارس 🌹الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍﷺ وَآلِ‌مُحَمَّدٍﷺوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌹 🌾🌷🌾 ↘️ تولد:1343- شیراز شهادت: 1365/10/24- شلمچه 🍂 لطفا کانال را به دوستان طلبه خود معرفی نمایید🌹 📩 📩 ✨✨✨✨✨✨ 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3841589265C7f79dcd393
هدایت شده از درس اخلاق
«احمد زندی‌پور» پدر و مادرم، خواهرم عزیزم، 🔴👈 از جمله سفارش‌هایی که من به شما می‌نمایم در موردانتخاباتی که از سوی دولت جمهوری اسلامی اعلام می‌شود وظیفه شرعی شما است شرکت نمایید 🌹در ضمن برادرم را دعوت به راه شهیدان نمایید و بگذارید او درس بخواند، 🌷 يك فرد مؤمن و معتقد به اسلام شود تا بتواند خدمتی به این جامعه نماید. پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم از شما می‌خواهم مرا ببخشند، 🔵👈 از شمامی‌خواهم که برای من از تمام دوستان، آشنایان و فامیل‌ها رضایت طلب کنید. به امیدپیروزی هر چه زودتر بر تمام باطل‌ها منبع: مرکز اسناد ایثارگران   🆔 @dars_akhlaq
مدرس (ره) و عیار شناسی ♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️ 🔵 یادداشت های طلبه 🔰 👇👇👇👇👇 🆔 @yaddashathaye_talabeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️بهشت و جهنم فعلا دو صحرای خالی هستند. 🔸️آتش آن جهان را از اینجا می فرستیم، نعمت آن جهان را هم از اینجا می فرستیم. 🔸️هر چیزی که آن جهان است از اینجا فرستاده می شود و بس. 🔸️چیزی را قبلا در آن جهان آماده نکردند که به بنده و شما که رفتیم بگویند خانه را آماده کردیم. 🔸️تا برویم آن جهان می گویند بفرمایید خانه ای که قبلا خودتان آماده کردید حاضر است. ❤️ آیت الله مرتضی : ♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️ ✍ یادداشت های کوتاه 🔰 👇👇👇👇👇 🆔 @yaddashathaye_talabeh