عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
#شهیدی که با هدیه امام رضا(ع)تشییع میشود... #شهید_حسین_ابراهیمی
🌹شهیدی که با هدیه امام رضا(ع) تشیع میشود...🌹
#شهید_حسین_ابراهیمی
برادر شهید تعریف میکرد:
شبی با فریاد حسین همه از خواب بیدار شدیم. آن زمان خانه ما برق نداشت. مادرم به سرعت چراغی روشن کرد و خودمان را بالای سر حسین رساندیم که ببینیم چه اتفاقی افتاده است...
کمی به او آب دادیم تا آرام شد... مادرم سوال کرد: حسین جان چه اتفاق افتاد؟ چه خوابی دیدی؟
حسین گفت: خواب دیدم نزدیک چشمه آبی هستم...
آقایی با شال و عمامهای سبز رنگ سمتم آمد... با هم صحبت کردیم. علاقه خاصی به ایشان پیدا کردم...
سوال کردم: آقا شما کی هستید؟ فرمودند: من امام رضا هستم...
گفتند: حسین دوست داری بارگاهم را ببینی؟ گفتم: بله.
آقا دستم را گرفتند و در یک لحظه دیدم بالای ضریح مبارک امام هستم...
حس و حال عجیبی داشتم. دوباره کنار چشمه برگشتم. آقا یک بسته به من دادند. گفتم: این چیست؟ فرمودند: این تربت مزارم است. به دلیل اینکه آن را عزیز بدارم، داخل جیب سمت چپ پیراهنم بر روی قلبم گذاشتم...
خداحافظی کردیم و از خواب پریدم.
این ماجرا به هفت یا هشت سال قبل از شهادت حسین برمیگشت...
حسین شهید شد. برای مراسم تشییع و مقدمات کار به تهران برگشتیم. پسر عمهام در بیمارستان مانده بود تا کارهای لازم برای انتقال را انجام دهد. پیکر را با هواپیما به تهران آوردند. در مراسم باشکوهی پیکر حسین را تا بهشت زهرا تشییع کردیم.
به محض باز کردن کفن، دیدیم یک بسته بر روی قلب حسین است. سوال کردم. پسر عمهام که شاهد موضوع بود، جریان را تعریف کرده و گفت: بعد از اتمام کار، تابوت را به حرم امام رضا (ع) بردیم و چند بار دور ضریح حضرت طواف دادیم. همین که تابوت را به حیاط حرم آوردیم یکی از خدام امام رضا (ع) جلو آمد و گفت: تابوت را زمین بگذارید. کفن را باز کرد و تربت امام رضا (ع) را بر روی قلب حسین گذاشت... به یاد خواب چند سال پیش حسین افتادم...
🌹شهیدی که خبر شهادتش، آیت الله جوادی آملی را متعجب کرد...🌹
🔸زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند، در میان رزمندگان، نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت.
پایین ارتفاع چشمه ای بود و باران گلوله از سوی عراقی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
هنگامی که آیت الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می رفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد.
آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت الله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می روی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم.
گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است.
🔹نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت.
دقایقی بعد قرار بود عده ای از بسیجیان بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازه ی آوردند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.
🔸آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند :
جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟ !
#شهیدی که امام زمان (عج) را در آغوش گرفت...
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده🌷
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
#شهیدی که امام زمان (عج) را در آغوش گرفت... #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده🌷
🌹شهیدی که امام زمان (عج) را در آغوش گرفت🌹
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند...
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم...
خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم.
پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
«من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم و مراسم خواستگاری برای پسر شهید مدافع حرم 👆
#شهدازنده_هستند
4_6037624377699206787.mp3
3.72M
الو الو کربلا...جواب بده به گوشم...
الو الو کربلا...پس نخودا چی شدن کمک میخوایم حاجی جون بچه ها قیچی شدن...
+تو سینه وسرش زد ،هی سرشو تکون داد...رو به تماشا چیا چشم هاشو بست و جون داد....😔💔🕊
@yadeShohada313
💠 #کــرامات_شهـــدا
💫زیارت بر شانه های پســر
✍مادر شهید شفیعی هنوز کربلا نـرفته .
شبی در خواب علی بهش می گه : روی شانه هایم بنشین تا ببرمت #کربلا .
مادر می نشیند و کربلا از شانه های پسرش پیاده می شود .
علی نخی به دستش می دهد وسر دیگر نخ را به دست خود می گیرد . قبر امام حسیــن (ع) و امام علـی(ع) و بقیه را بهش نشان می دهد . مادر برای زیارت می رود وبر می گردد .
باز بر شانه های دست پرورده شهیدش می نشیند وبه خانه باز می گردد .مادر از خواب می پرد. بوی عطــری فضای خانه را تا مدتها پر کرده بود .وهر کس به دیدار ننه سکینه می آمد از این گلاب خوش بو درخواست می کرد و #ننه_سکینه هم به اجبار می گفت: شیشه گلابی روی فرش شکسته و ریخته که چنین بویی پخش می شود .
آری،راهی که به قیمت خون پاکشون باز شد. پس روا نیست مادر عزیز شهید در حسرت زیارت یار بماند.
#شهید #علی_شفیعی
#خاطره
#اللهم_ارزقناشهادت🌷
@yadeShohadaa
18.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ #اختصاصی
🎥کلیپ کوتاه از لحظات دیدار مادری با فرزندش پس از ۳۴سال در #معراج_شهدا
➕پیام مادر شهید #امیرسعید_قاسمی به بچه های تفحص شهدا
فروردین۹۷
@yadeShohadaa
هدایت شده از تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
کانال هامون✨✌️
@NamazeShab314
(کانال نماز شب مون👆)
@yadeShohadaa
(کانال عنایات ومعجزات امام زمان وشهدا مون👆)
@yadeShohada313
(کانال اصلی مون توسل به اقاصاحب الزمان وشهدا👆)
❄️کانال هامون رو حمایت کنید👆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خاطره شنیدنی استاد قرائتی از شب #نیمه_شعبان
🔸 مدینه بودم، برای عمره، فندق الدخیل رفتم غذاخوری غذا بخورم، یک مرتبه متوجه شدم شب نیمه شعبانه، گفتم قرائتی یه کاری بکن، چه کار کنم؟ از همین مغازه های پایین چندتا پیراهن بگیرم عیدی بدم به آشپزها، تصمیم گرفتم اما متوجه شدم پول ندارم، حالم گرفته شد😞، غذا را خوردم، 20 دقیقه بعد آقایی کنار من نشست...❗️
✍ ببینید چه آقای نازنینی داریم و قدرش رو نمیدونیم..!
#شهیـــــــــدانه
شھید شدن اتفاقی نیست...
اینطور نیست که بگویی:
گلوله ایی خورد و مُرد...
شھید...
رضایت نامه دارد...💌
و رضایت نامه اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند...
بعد مُھر
حضرت زهرا(س)میخورد...
شھید
قبل از همه چیز دنیایش را به قربانگاه برده...
او
زیرنگاه مستقیم خدا زندگی کرده...
شھادت اتفاقی نیست...
سعادتی ست که نصیب هر کسی نمیشود..
باید شهیدانه زندگی کنی
تا شهیدانه بمیری...