eitaa logo
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
177 دنبال‌کننده
287 عکس
154 ویدیو
4 فایل
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
ملاعباس چاوش با جمعی از جوانان شب جمعه به کربلا آمدند، از او خواستند تا برایشان مداحی کند،رسیدند بالای سر امام حسین(ع)، به خود گفت دفترچه شعرم را باز میکنم هر شعری آمد همان را میخوانم. دفترچه اش را باز کرد و اشعار علی اکبر(ع) آمد، و شروع کرد به خواندن. سفر اول کربلا و همه جوان، مجلس شوری بپا شد، ملا عباس گفت:بس است،دیگر برویم استراحت کنیم. در عالم خواب به او گفتند آماده شوید که امام حسین(ع) میخواهد به دیدارتان بیاید، او در عالم خواب همه را بیدار کرد و مودبانه نشستند تا آقا تشریف آوردند. امام حسین(ع) فرمود:ملا عباس! گفتم: بله آقا جان. فرمودند: می دانی چرا من امشب به اينجا آمدم؟! گفتم: نه آقاجان. فرمودند: من با شما سه كار داشتم. گفتم: آن سه كار چيست آقا جانم؟ فرمودند: اولا، بدان كه هر كس زائر ما باشد، به ديدنش می رويم! ثانيا، شبهای جمعه وقتی در مازندران هستی و جلسه داريد و دور هم می نشينيد، یک پيرمردی دم در می نشيند و كفش ها را درست می كند، سلام حسين را به او برسان! سپس فرمودند: ملا عباس! كار سوم هم اين است كه آمدم به تو بگويم كه اگر دفعه ی ديگر رفقا را در شب جمعه به حرم آوردی،... گفتم بله آقا؟ یک وقت ديدم بغض راه گلويشان را گرفت. گفتم: آقا چی شده؟فرمودند: ملا عباس اگر دو مرتبه رفقايت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی، ديگر نوحه ی علی اكبر را نخوانی! گفتم: چرا نخوانم؟ مگر بد خواندم؟ غلط خواندم؟ !فرمودند: نه. گفتم پس چرا نخوانم؟! فرمودند: ملا عباس! مگر نمی دانی شبهای جمعه مادرم فاطمه زهرا(س) به كربلا می آيند؟! 📕کرامات الحسينيه،ج۲، ص۱۱ @yadeShohadaa
4_5945234335467570581.mp3
8.35M
معجزه حضرت اباالفضل علیه السلام و شفای مادر بیمار در حرم😭 سیدحسین مؤمنی؛ علی فانی؛ شب جمعه، شب زیارتی ارباب/ «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ‌اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لاجَعَلَهُ‌اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُم، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلىٰ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلىٰ اَصْحابِ الْحُسَیْن» «ع»
1_276196458.mp3
4.04M
﷽ 💎پیرمرد کفاش و علیه‌السلام ❤️🌟اللهم عجل لولیک الفرج 🌟❤️ @yadeShohadaa
❤️آمدیم نبودید، وعده دیدار بهشت❤️ یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست سید مرتضی آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما سیدمرتضی را ببینیم، خلاصه نشد. بالاخره آقا سید مرتضی آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمون‌ها پر کشید🕊🕊 🔅تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروان‌های . شب در آنجا ماندیم. در خواب، را دیدم و درد و دل‌هایم را با او کردم؛ گفتم آقا سید، خیلی دلم می‌خواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد. سید به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل منتظرت هستم". صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن شهید را داشتم، گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شهید شده است. گفتم حالا بروم ببینم چه می‌شه. 🔅 بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از آوینی نیست. داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکی‌ها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم. 🔅 گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این‌جوری است. گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه می‌آید اینجا، به او بگو آقا مرتضی آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود آقا مرتضی نوشته: آمدیم نبودید، وعدۀ ما بهشت!❤️ 🌷 @yadeShohadaa
• 💜🍃 • • گفت: شب ِعملیات ستونِ غواص‌ها به صف شدن زدند به اروند رود... نفرجلوییه طناب رو زیاد رها کرده بودبهش گفتن چرا سر طناب رو زیاد رها کردی..؟! گفت‌: چون میخام خودِ (عج) مارو از این رودخونه نجات بده🌱... بچه‌ها.. پشت رودخونه زندگے که گیر کردی تنها امام‌زمان(عج)هست که میتونه هُلت بده.. ✨... 🌸
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای عجیب "ماشاالله نجار" وعنایت اباعبدالله الحسین (ع) 🎤 استاد پناهیان ماشاالله خدادادپور کرمانی «علیه السلام» @yadeShohadaa
🌸سید به غسل جمعه بسیار اهمیت میداد.و سعی میکرد هیچ موقع غسل جمعه را ترک نکند. 🌸یک روز جمعه به همراه با دوستش به حمام عمومی میروند. 🌸سید چند انگشتر داشت. یکی از آنها از همه زیباتر بود.که ظاهرا انگشتر هدیه ازدواج سید بود. 🌸خلاصه با دوستش آب بازی میکردند. که یکدفعه دوستش لگن آب سردی به طرف سید پاشید. سید جا خالی داد.اما اتفاق بدی افتاد.😳 🌸سید با چهره رنگ پریده به دنبال انگشتر میگشت. ولی شدت آب بقدری بود که انگشتری که سید به آن علاقه داشت .آب آن را به چاه برده بود.دیگر کاری نمیشد کرد.😔 با مسئول حمام هم صحبت کردیم ولی بی فایده بود. 🌸دوستش به شوخی به سید میگوید این به دلیل دلبستگی تو بود.😍 تو نباید به مال دنیا دل ببندی. 🌸سید گفت.راست میگویی.ولی این هدیه همسرم بود.خانمی که ذریه س است. اگر بفهمد که اوایل زندگیمان هدیه اش را گم کرده ام..بد میشود. 🌸خلاصه سید خیلی ناراحت بود. دو روز از اون اتفاق گذشته بود. 🌸دوستش با کمال تعجب نگاه به انگشان سید میکند. میبیند😳 دقیقا همان انگشتری که آب در چاه انداخته بود. دقیقا همان انگشتر بود. انگشتری که به چاه فاضلاب حمام رفته بود.و هیچ راهی هم برای پیدا کردن مجدد آن نبود. 🌸ولی الان همان انگشتر در دستان سید بود. 🌸دوستش سید رو قسم میدهد که چی شده⁉️ 🌸ولی سید ساکت بود. ولی این چیزی نبود که دوستش به این سادگی از آن بگذرد. 🌸دوستش سید را قسم به حق مادرش میدهد. 🌸سید مکثی میکند.و به دوستش میگوید تا زنده هستم جایی نقل نکن.حتی اگر توانستی بعد از من هم به کسی چیزی نگو. چون تو را به خرافه گویی و ... متهم میکنند. سید میگوید👇👇👇 🌸من آن شب با ناراحتی به خانه رفتم.و مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. 🌸قبل از خواب به مادرم ( حضرت زهرا س ) متوسل شدم. گفتم: مادر جان بیا و آبروی مرا بخر.😔 🌸طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم. نیمه های شب برای نماز شب بلند شدم مفاتیح من بالای سرم بود.مسواک و تنها انگشترم را روی آن گذاشته بودم. 🌸موقع برخواستن مفاتیح را برداشتم و به بیرون اتاق رفتم . وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم. قبل از نماز به سمت مفاتیح رفتم.تا انگشتر را در دست کنم. 🌸یکباره و با تعجب دیدم که دوتا انگشتر روی مفاتیح است. 🌸وقتی با تعجب دیدم انگشتری که در چاه حمام گم شده بود .روی مفاتیح قرار داشت. دقیقا با همان نگیتی که گوشه اش پریده بود نمیدونی چه حالی داشتم🙏 @yadeShohadaa
👌یکی دیگر از برکات و کرامات آشنایی با شهید مهدی ذاکر حسینی و خاطراتشان 🌷چادری شدن یک خانم بواسطه آشنایی با کتاب شهید مهدی ذاکر حسینی🌷 یکی از ارادتمندان شهید ذاکر حسینی این طور برایمان تعریف کردند : (( من دانشجو هستم و ارادت ویژه ای به شهید ذاکر حسینی دارم . در دوران تحصیلی هم کلاسی داشتم که از لحاظ پوشش و حجاب وضعیت مناسبی نداشتند 😔 اما من به خاطر این مساله ارتباطم رو با ایشان قطع نکردم و با ایشان دوست و صمیمی شدم 🌺 بواسطه دوستی مان از مشکلات و گره ها و اتفاقات زندگی که برایش می افتاد با خبرمیشدم و به من میگفت دست به هرکار میزنم سد و مانع برایم پیش می آید .و حتی در آستانه جدایی از همسرم هستم 😔💔 همان زمان بود که کتاب شهید ذاکر حسینی چاپ شده بود و من جهت معرفی شهید یک جلد از این کتاب را به ایشان هدیه دادم😊 بعد از مدتی دیدم این خانم با چادر وارد دانشگاه شدند پوششی که ۱۸۰ درجه تغییر کرده بود 😳 خیلی متعجب شدم و گفتم جریان چیست ؟ چقدر تغییر ؟ گفت این کتاب را خواندم و بعد از مطالعه با شهید عهد کردم که حجابم را رعایت کنم و چادر به سر کنم 😍 از همان موقع برکات عجیب و زیادی به زندگی من آمد و مشکلات و سختی های من یکی یکی برطرف شدند .و با همسرم زندگی بسیار خوب و آرامی را دوباره شروع کردیم ❤️ )) @yadeShohadaa
⭐️🌙 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم 🌙⭐️ قصد داشتم برای به کربلا برم. پیاده روی نجف تا ، به نیابت از شهیدم و همه شهدا...🌷 همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره🍼 ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش☝️. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده. دلم پر میزد برای رفتن💔 سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم. مامانم باجون ودل مراقبش بود🌺 یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه. میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده.😄 بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم😍. بالا بود، پیش سقف. کلی باهام بازی کرد. برام غذا آوورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم❤️ بله شهدا زنده اند 🌹🕊 @yadeShohadaa
وقتی پیکر شهید مغفوری را آوردند حال مساعدی نداشتم ، داشتم گریه می کردم. در حزن و اندوه بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می گفت ، شهید قرآن می خواند. یکی از روحانیون هم قسم خورد که صدای قرآن او را شنیده است. گفتم ، خدایا این شهید چه مقامی پیش شما دارد که این کرامت را به وی عطا کردی که از جنازه اش پس از چند روز که شهید شده صدای تلاوت قرآن می آید. وضو گرفتم ، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم ، رنگش مثل مهتابی نور می داد ، و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می رسید ، وقتی گوشم را نزدیک صورت و دهانش نزدیک کردم ، مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد ، چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست یادمه در همان لحظه ای که گوشم نزدیک دهان او بود شنیدم که سوره کوثر را می خواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن می خواند... 📕 لحظه های آسمانی ، ص69 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج... 💚 @yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَلامُ عَلیك سیِّدِ الغریب یٰاابٰاعَبدالله💔💔 رفقا؟؟ پاشید بیاید اقامون دعوت مون کرده حرم😭.. 🕌❤️ 🍃خادم امام حسین به نیت اسامی زیارت عاشورا و دورکعت نماز در حرم امام حسین میخوانند ونام تارا داخل ضریح ارباب میگذارند💔 📣 : جهت ثبت نام لطفا فقط (نام کامل) و حتما به یکی از آیدی ها مراجعه کنید.. 🍃 @Ya_zahraali_69 🍂 @Sadatbanyfateme313: فقط تا ساعت ۱7عصر سه شنبه 🌴