#گلایهٔ_شهیدابراهیم_هادی
سلام
خواب شهیدابراهیم هادی را دیدم
ناراحت بود میگفت چرا چادرتان را کنار گذاشتین ؟اخه خیلی از چادریهای فامیلمون مانتویی شدن تازه قم هستیم
وقتی که شهید هادی بلند شد که بره دوباره گفت چادرتان را کنار نگذارید و از ریل راه اهن رد شد و رفت به طرف بیابونی .
#عنایت_شهدا🥀
#شهیدابراهیم_هادی
@yadeShohadaa
هدایت شده از تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
📣ختـمِ قـرآن
یٰادِ #شُهدا کمتر از شهادت نیست🌹
🕊سلام برشما عاشِقان اهلبیت وشهدا..
📣بٰا کسبِ اجازه از اقٰاصٰاحِبَ الزّمان«عَج الله» آغاز میکنیم دورِ #چهلُ_هشتم ختم قران کریم را✨
✅به این نحو : #لیستِ_نه_شهید برای درخواست کننده ارسال میشود به همراه یک جزء #قرآن که از زمان ارسال ختم تا #یک_هفته مهلت دارید جزء قران رو به نیابت از نه شهید هدیه کنید به #آقاصاحبَ_الزمان«عَج الله»🌹
🕊جهت در خواست ختم قران به این ایدی مراجعه کنید👇🏼👇🏼
@Sadatbanyfateme313
👈 #توجه: هریک ازشماعزیزان اگر حتی یک جز قران سهمش باشه در ثواب #یک_دورکامل قرآن شریک هست چراکه ختم گروهی هست👌🏼
🌸عزیزانی که در خانواده و نزدیکان #شهید دارند نام شون رو اعلام کنند تا در لیست شهدا ثبت بشه📜
🕊باتشکر از عزیزانی که در ختم قران دورِ قبل شرکت کردند ان شاءالله مشمول دعای اقاصاحب الزمان وشهدا قراربگیرید...
@yadeShohada313
#حاجت_روایی #نظر_لطف_شهدا
💠داشتم همینجوری فکر می کردم و ناراحت بودم از این که یک ناراحتی فکری هشت سالی هست باهامه اما با اینکه از کشان کشان آمدنش با من ناراحت بودم😔نمی تونستم هیچ کاری کنم که دیگه همراهم نباشه. این #گناه دیگه از زندگی منو انداخته بود. کم آورده بودم، حس میکردم این #گناه باعث شده خدا هم اگر میخواد رحمتی بفرسته و مشکلی ازم حل شه این #گناه مانع میشه و بارها مانع شده چون دیدم.
تمرکزم نداشتم نمی تونستم درس بخونم، نمیتونستم کار کنم، سریع عصبانی می شدم. تا اینکه یک روز چشمم به عکس #شهید_مجید_قربانخانی افتاد...
می دونستم با اینکه خالکوبی داشته اما یک دفعه متحول شده و حتی رفته سوریه و برای #مدافع_حرم بی بی شدن جانش رو داده و شهید شده.
گفتم مجید من چیکار کنم...
گریه ام گرفت😔
کاری از دستم بر نمی اومد، فقط با دیدن عکسش یهویی دلم شکست💔و گفتم تو این شکلی شدی و من جاموندم...
همون لحظه انگار دیگه برام اون ذهنیت از من #پاک شد و الحمدلله خیلی حالم خوبه.
اینو مدیون برادر خوبم #شهیدقربانخانی هستم.
+خداروشکر ❤️😍
همگی حاجت روا و رفع گرفتاری اِن شاءالله 🌹
@yadeShohadaa
💫 #حاجت_روایی #نظر_لطف_شهدا
یکی از همشهریها تعریف میکند که بیماری ای داشتم که خیلی اذیت بودم.
💫 شبی در عالم خواب دیدم که یک نفر آمد و یک حبه قند به من داد و گفت این را بخور خوب میشوی.
🔷 از او سوال کردم که شما که هستی گفت که من فلانی (نجاتعلی زکوی) هستم.
از خواب بیدار شدم، جریان را به مادرم گفتم. ایشان هم به نزد مادر شهید رفتن و جریان را به ایشان گفتن، او هم چند حبه قند به مادرم داد؛ من آن را خوردم و بعد خوب شدم.
🍂 #شهید_نجاتعلی_زکوی
✊ #دفاع_مقدس
✉️ ارسالی خواهر زاده شهید
@yadeShohadaa
✍🏼سلام من یه آدم خیلی حساسی هستم تو امور معنوی .باید به یقین برسم تا به یه ذکری یه نمازی که توصیه شده عمل کنم.چه خوب چه بد دیگه اینطوری ام.تو خیلی از کانالها بودم در رابطه ی رفاقت با شهدا زیاد میگفتن که دوست شهید و این مسئله ها.با خودم گفتم یعنی چی مگه امکان داره آدم دوست شهید داشته باشه.با خودم میگفتم اینا ساخته و پرداخته ی یه خل و چله تو فضای مجازی تا الکی بخان به یه مسئله ای وجهه ی خوبی بدن بقیه مردم هم زود باور.یادمه یه شب با خودم گفتم حالا که انقدر اینا میگن دوست شهید به شهدا گفتم من حال ندارم دنبالتون بگردم دنبال دوست شهید گشتن حوصله میخاد خودتون بگردین دنبال من.قرار نیست که رفاقت رو من شروع کنم.شما شروع کنین اگه بر حق هستین.
تا یه شب تو عالم خواب🌙 دیدم شهید جهاد مغنیه اومد تو خوابم و یه حرفایی بهم زدیم و میخندیدم.اونجا فهمیدم چه قدر بامعرفتن
اما الان چی ......گرفتار معصیت شدیم
نفس که میکشیم خون میکنیم دل آقامون حجت ابن الحسن.
ای کاش غربت حجت الحسن که به دوازده قرن داره کشیده میشه تموم شه
مردیم از بس کم داریم آغوش امام مون رو....
التماس دعابرای فرج بیابونگرد عالم حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه و سهل مخرجه.
#عنایت_شهدا✌️
#رفاقت_باشهدا🥀
❀بـایدازطایـفہے؏ـشقاطاعٺآموخٺ٬ زدنڪوچہبنآم #شھداღ ڪافۍنیسٺ•••|❀
☎️📲زنگ بزن ببین کجا میری👇
💔1640💔
سلام آقا که الان روبه روتونم
حرم سیدالشهدا...💔
ماروهم دعا کنید
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
☎️📲زنگ بزن ببین کجا میری👇 💔1640💔 سلام آقا که الان روبه روتونم حرم سیدالشهدا...💔 م
باورتون میشه اگه بگم کسی که این شماره رو پیدا کرده اصلا قصدش این نبوده؟!
میخواست زنگ بزنه به اسنپ،
دستش خورد🙂
.
.
آقا یادت میکنه ها...!!!
چقدر به یادش هستی؟!💔
#مصاحبه_بادختری_که_توسط_شهدامتحول_شد🌷🕊
✍ازقبل ازاتفاقی که بزرگترین رویداد زندگیتان رقم زد برایمان بگویید⁉️
📝شاگرد زرنگی بودم ولی خیلی پر جنب وجوش بودم وکنجکاو و درعین حال به گفته خیلی ها شَـر!
روز های پایانی دبیرستان را به شوق ورود به #دانشگاه را پشت سر گزاشتم، دوست داشتم زودتر ۱۸ساله شوم وبعداز قبولی در کنکور وارد دانشگاه شدم👩🏻🎓📚
ارتباط خوبی با #جنس_مخالف داشتم و واقعا خیلی راحت وصمیمی باپسران ارتباط میگرفتم شاید تربیت خانوادگی وراحت بودن در محیط فامیل واشنا نیز براین ویژگی تاثیر گذاشته بود.
وقتی وارد دانشگاه شدم ازهمان روز اول بی خیال درس ومشق شدم می دانستم تاوقتی واحدهایم راپاس نکنم همانجا هستم هیچ مشکلی هم ازلحاظ مالی وجود نداشت تا ترس کمبود پول داشته باشم!
روزها میگذشت ومن دیگر تمام امال وارزوهای #پوچ و #واهی خود بودم😔گاهی بایکی از پسران دانشجو بودم وماه دیگر بایکی دیگر از انها روزم را سپری میکردم
این موارد جز تفریحات من شده بودند وهیچ انگیزه ای برای دانشگاه جز این حرکات و رفتارها نداشتم...
#قسمت_اول_مصاحبه📝
#ادامه_دارد...
@yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
#مصاحبه_بادختری_که_توسط_شهدامتحول_شد🌷🕊 ✍ازقبل ازاتفاقی که بزرگترین رویداد زندگیتان رقم زد برایمان ب
#مصاحبه_بادختری_که_توسط_شهدامتحول_شد
📝ترم اول را بانمرات خیلی پایین و معدل پایین تراز نمرات به اتمام رساندم!
روزهای تعطیلی بین دوترم را نیز با دوستان هم جنس وغیر هم جنس در دانشگاها وبوفه های انواع واقسام دانشکده ها سپری میکردیم درکل همان دانشگاه #معروف شده بودم که روزی بایکی هستم و روزبعد با یکی دیگر قدم میرنم..
برای خودم فکر نمیکردم وجه بدی داشته باشه ازین افکار خوشم نمی امد وعین خیلم هم نبود!
#من_مذهبی_نبودم و شاید مقنعه سرکردن ومانتو پوشیدن در دانشگاهم از سر اجبار قبول کرده بودم ولی این قبول کردن از ته دلم نبود.
💠 #دلم_لـرزید💔
یک روزکه وارد دانشگاه شدم چند دانشجوی جوان ریش دار، که مطمئن بودم از بچهای بسیج دانشجویی هستند مشغول نصب پلاکارد بودند
هندزفری درگوشم بود وصدایش راتا اخر بلندکرده بودم صدای یک اهنگ خیلی خیلی شاد..
چند قدم از در اصلی دانشگاه که همان بچهای بسیج کنار ان درحال نصب پلاکارد بودند رد شدم ک ناگهان ازجلو، یک دختردانشجو بمن اشاره کرد که ازپشت سر صدایم میکنند.
برگشتم وبدون کم کردن صدای اهنگم بااشاره سر و دست پرسیدم بامن اند؟ متوجه شدم بامن کار دارند.
کنارشان رفتم وهندزفری را ازگوشم در آوردم ولی صدای آهنگ خیلی واضح شنیده میشد.
یکی ازهمان بسیجی ها که #لباس_مشکی به تن داشت، سرش را پایین انداخت وگفت: زیپ کوله پشتی تان بازشده وچند قلم از لوازم تان حین ردشدن افتاده است
لطفا برشان دارید.
اصلا متوجه نشده بودم ، بدون اینکه چیزی بگویم باطمأنینه انهارا جمع کردم
وبه راه افتادم ولی بازهم صدایی ازپشت گفت: ببخشید خانم! برگشتم با قلدری گفتم ،چیه! امرتون😕
بازهم سرش رو پایین انداخت وگفت: #ایام_فاطمیه شروع شده است
همین راگفت وبه سرعت از انجا دورشد!
متوجه حرفش نشدم؛ ایام فاطمیه؟ چه ربطی داشت واقعا که بعدها ربطش را فهمیدم🙂...
#قسمت_دوم_مصاحبه📝
#ادامه_دارد