🍀منتظر لشگر شهدا باشیم....☘
لشگر عظیم شهدا دارند بسوی ما توجه می کنند، ما چه قدر آماده و پذیرای اثرات شهدا هستیم؟...
👈شهیدی که نشانی قبر خود را داد
شهید #حمید_عربنژاد
👈شهیدی که قرضهای یک نفر را داد
شهید #سید_مرتضی_دادگر درمزاری
👈شهیدی که بدنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت شهید #محمدرضا_شفیعی ۱۴ ساله
👈شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت شهید #محمودرضا_ساعتیان
👈شهیدی که در قبر خندید
شهید #محمدرضا_حقیقی
👈شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند شهید #عباس_صابری
👈شهیدی که روز تولدش شهید شد
شهید #سید_مجتبی_علمدار
👈شهیدی که هرهفته مادرش را سر قبر صدا میزد شهید مستجاب الدعوه #سید_مهدی_غزالی
👈شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید
شهید #علیرضا_حقیقت
👈شهیدی که غرور امریکایی ها را شکست شهید #نادر_مهدوی
👈شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است
شهید #هادی_ثنایی مقدم ۱۵ ساله
👈 شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود شهید #رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد
👈شهیدی که #سید_حسن_نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد
شهید #احمد_علی_یحیی
👈شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد
شهید #سید_احمد_پلارک
👈شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت
شهید #رجبعلی_غلامی از #افغانستان
👈شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
شهید #علی_اکبر_دهقان
👈شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد
شهید #بروجعلی_شکری
👈شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود
شهید #محمدحسین_شیرزاد نیلساز
👈شهیدی که عاشورا متولد شد واربعین به شهادت رسید
شهید #مهدی_خندان
👈شهیدی که با پیشانی بند "یاحسین شهید" ایرانی بودنش محرز شد
از شهدای گمنام هستند
👈شهیدی که بحرمت مادرش در قبر خندید
شهید حاج #اکبر_صادقی
👈شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضا گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد ، شهادت ، اسارت و زنده ماندان و در #وصیت_نامه خود نوشت ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در ان دنیا شفاعت می کنم تو هستی چرا که مرا به این درجه رساندی
👈شهید حاج #علی_محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲ رفسنجان
و چه بسیارند شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرمی که نگاهشان بسوی ما دارد جلب می شود...
ان شاءالله لایق نگاه شهدا به خود باشیم و از این جنود نامرئی خداوند بهره ببریم...
برای شادی روح همه شهدا صلوات🌷
@yadeShohadaa
شهیدان قلب تاریخ اند.
یادش گرامی🌷🌷
🕊هستیم بر آن عهد که بستیم
#قسم به فیض شهادت قسم به سرخی خون
به خیبر و نی و هور و جزیره ی مجنون
#قسم به عارف جبهه به مصطفی چمران
به گریه در دل سنگر ، تلاوت قرآن
#قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی
قنوت و دست جدای حسین خرازی
به انتهای افق ، سرگذشت حاج احمد
خوراک کوسه شدن در تلاطم اروند😭
قسم به پیکر بی سر، قسم به حاج همت
به چادر و به حجاب زنان با عفت
به صبحگاه دوکوهه ، به درد و صبر از رنج
غروب دشت شلمچه ، به کربلای پنج
#قسم به باکری و باقری و زین الدین
به غرش نهم دی به فتنه ی رنگین
#قسم به روح هنر از نگاه آوینی
به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی
#قسم به قدرت خون در برابر شمشیر
به یک پدر که نیامد پسر ، و شد او پیر
به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو
به تکه تکه شدن در مصاف رو در رو
به دست خالی رزمنده ای که میجنگید
به آن پیکری که با چشم باز میخندید
که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
حسینی ام حسنی ام ، و زینبی هستم
و سر سپرده ام و از تبار عمارم
به انقلاب و شهیدان حق وفادارم✌️😍
💖💖 @yadeShohadaa
🌸.🌸
#شهیدی که با هدیه امام رضا(ع)تشییع میشود...
#شهید_حسین_ابراهیمی
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
#شهیدی که با هدیه امام رضا(ع)تشییع میشود... #شهید_حسین_ابراهیمی
🌹شهیدی که با هدیه امام رضا(ع) تشیع میشود...🌹
#شهید_حسین_ابراهیمی
برادر شهید تعریف میکرد:
شبی با فریاد حسین همه از خواب بیدار شدیم. آن زمان خانه ما برق نداشت. مادرم به سرعت چراغی روشن کرد و خودمان را بالای سر حسین رساندیم که ببینیم چه اتفاقی افتاده است...
کمی به او آب دادیم تا آرام شد... مادرم سوال کرد: حسین جان چه اتفاق افتاد؟ چه خوابی دیدی؟
حسین گفت: خواب دیدم نزدیک چشمه آبی هستم...
آقایی با شال و عمامهای سبز رنگ سمتم آمد... با هم صحبت کردیم. علاقه خاصی به ایشان پیدا کردم...
سوال کردم: آقا شما کی هستید؟ فرمودند: من امام رضا هستم...
گفتند: حسین دوست داری بارگاهم را ببینی؟ گفتم: بله.
آقا دستم را گرفتند و در یک لحظه دیدم بالای ضریح مبارک امام هستم...
حس و حال عجیبی داشتم. دوباره کنار چشمه برگشتم. آقا یک بسته به من دادند. گفتم: این چیست؟ فرمودند: این تربت مزارم است. به دلیل اینکه آن را عزیز بدارم، داخل جیب سمت چپ پیراهنم بر روی قلبم گذاشتم...
خداحافظی کردیم و از خواب پریدم.
این ماجرا به هفت یا هشت سال قبل از شهادت حسین برمیگشت...
حسین شهید شد. برای مراسم تشییع و مقدمات کار به تهران برگشتیم. پسر عمهام در بیمارستان مانده بود تا کارهای لازم برای انتقال را انجام دهد. پیکر را با هواپیما به تهران آوردند. در مراسم باشکوهی پیکر حسین را تا بهشت زهرا تشییع کردیم.
به محض باز کردن کفن، دیدیم یک بسته بر روی قلب حسین است. سوال کردم. پسر عمهام که شاهد موضوع بود، جریان را تعریف کرده و گفت: بعد از اتمام کار، تابوت را به حرم امام رضا (ع) بردیم و چند بار دور ضریح حضرت طواف دادیم. همین که تابوت را به حیاط حرم آوردیم یکی از خدام امام رضا (ع) جلو آمد و گفت: تابوت را زمین بگذارید. کفن را باز کرد و تربت امام رضا (ع) را بر روی قلب حسین گذاشت... به یاد خواب چند سال پیش حسین افتادم...
🌹شهیدی که خبر شهادتش، آیت الله جوادی آملی را متعجب کرد...🌹
🔸زمانی آیت الله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند، در میان رزمندگان، نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت.
پایین ارتفاع چشمه ای بود و باران گلوله از سوی عراقی ها می بارید. لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
هنگامی که آیت الله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می رفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد.
آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیت الله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می روی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم.
گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند می توانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است.
🔹نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت.
دقایقی بعد قرار بود عده ای از بسیجیان بروند جلو و با عراقی ها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازه ی آوردند. آیت الله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.
🔸آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند :
جوادی! فلسفه بخوان. جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟ !
#شهیدی که امام زمان (عج) را در آغوش گرفت...
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده🌷
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
#شهیدی که امام زمان (عج) را در آغوش گرفت... #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده🌷
🌹شهیدی که امام زمان (عج) را در آغوش گرفت🌹
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند...
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم...
خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم.
پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
«من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم و مراسم خواستگاری برای پسر شهید مدافع حرم 👆
#شهدازنده_هستند
4_6037624377699206787.mp3
3.72M
الو الو کربلا...جواب بده به گوشم...
الو الو کربلا...پس نخودا چی شدن کمک میخوایم حاجی جون بچه ها قیچی شدن...
+تو سینه وسرش زد ،هی سرشو تکون داد...رو به تماشا چیا چشم هاشو بست و جون داد....😔💔🕊
@yadeShohada313
💠 #کــرامات_شهـــدا
💫زیارت بر شانه های پســر
✍مادر شهید شفیعی هنوز کربلا نـرفته .
شبی در خواب علی بهش می گه : روی شانه هایم بنشین تا ببرمت #کربلا .
مادر می نشیند و کربلا از شانه های پسرش پیاده می شود .
علی نخی به دستش می دهد وسر دیگر نخ را به دست خود می گیرد . قبر امام حسیــن (ع) و امام علـی(ع) و بقیه را بهش نشان می دهد . مادر برای زیارت می رود وبر می گردد .
باز بر شانه های دست پرورده شهیدش می نشیند وبه خانه باز می گردد .مادر از خواب می پرد. بوی عطــری فضای خانه را تا مدتها پر کرده بود .وهر کس به دیدار ننه سکینه می آمد از این گلاب خوش بو درخواست می کرد و #ننه_سکینه هم به اجبار می گفت: شیشه گلابی روی فرش شکسته و ریخته که چنین بویی پخش می شود .
آری،راهی که به قیمت خون پاکشون باز شد. پس روا نیست مادر عزیز شهید در حسرت زیارت یار بماند.
#شهید #علی_شفیعی
#خاطره
#اللهم_ارزقناشهادت🌷
@yadeShohadaa