eitaa logo
‹ یادگاࢪ مادࢪ ›
696 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
452 ویدیو
194 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. 42 حدوای ساعت هشت شد اما خبری ازشون نبود. قانون صبر حکم میکرد که همچنان صبور باشم و حوصلم سر نره. حالا مثلا چه کاری واجب تر از اونا داشتم؟ خب هیچی! پس صبور و بیدار باید باشم ببینم چه پیش میاد؟! رفتم سراغ ماشین... همینطور که میرفتم طرف ماشین، دیدم که یه آژانس بدون پلاک، دم در هتل ایستاد!! بدون پلاک بودنش خیلی ذهنمو درگیر رد. چون اون چند روز اصلا سابقه نداشت چنین ماشینی بیاد دم در هتل! شصتم خبردار شد که خبرایی هست. نشستم تو ماشین... دیدم راننده ماشین آژانس بی پلاک از ماشینش پیاده شد و رفت توی هتل... چیزی نگذشت که اومد بیرون... اما اینبار با چهار نفر اومد بیرون... بعله... خودشون بودند... راننده با عفت و فائزه و ندا و زهره از هتل اومد بیرون! سوارشون کرد... عفت نشست جلو... اون سه نفر هم عقب نشستند... راه افتادند... ماشینو روشن کردم و با فاصله 100 متری تعقیبشون کردم... صلوات از زبونم نمیفتاد... چون میترسیدم هر لحظه پلیس جلوم بگیره و ازم مدارک بخواد... منم مدارک نداشتم و حالا بیا حوز خالی پر کن! رفتند... منم دنبالشون... مثل سایه دنبالشون بودم... شوکرم را به باطری ماشین وصل کردم تا از شارژش مطمئن بشم... اصولا نیروهای امنیتی اگر در کشور دیگری مسلح باشند و تیری شلیک کنند، تماما گردن سفارت خودمون میفته و بانبولی میشه که نمیشه به این راحتی ازش خلاص شد! حدود نیم ساعت رفتیم... وارد محله ای شدیم که همه تابلوها و نشونه هاش و اسامیش به زبون انگلیسی بود! خیلی با احتیاط اصلم را ازشون زیاد کردم... چون وقتی در خیابون های شلوغ، فاصله کم میشه، احتمال لو رفتن تعقیب و یا گم شدن سوژه هم بالاتر میره! محله ای زیبا با ساختمان های بزرگ و شکیل ... با کلی تابلوی انگلیسی... پیاده شدند... سر کوچه 31 پیاده شدند... راننده پیاده نشد... منم به با بدختی جای پارک پیدا کردم... حدود 150 متر باهاشون فاصله داشتم... اما میترسیدم برم به طرف کوچه 31... چون راننده داشت از آینه عقبش، اطرافش را چک میکرد... فکر کنم ماموریت داشت که اونا را برسونه و تا اونا وارد محل مورد نظر نشوند، ازشون چشم برنداره و مواظبشون باشه! مجبور شدم صبر کنم... صبر کردم تا راننده گورش را کم کرد و رفت... اما راننده گورش را گم نکرد... پیاده شد و ماشینو به یکی دیگه داد و پشت سر اون چهار نفر رفت... من زود یه عکس از راننده و ماشینش گرفتم... میتونستم سرمو بندازم پایین و سرخوش برم اما ترجیح دادم صبر کنم... به دو تا مسئله فکر میکردم: یکی اینکه تا شعاع دید راننده جدید گم نشه، نباید به طرف کوچه 31 برم... دوم اینکه قطعا خیابون و کوچه ها دوربین داره و نباید مثل بچه هایی که مامانشون را گم کردند، برم اونجا و گیج بازی بازی دربیارم! راه خاصی به نظرم نرسید... باید ریسک میکردم و به طرف کوچه میرفتم... وقتی راننده دوم خوب دور شد و شعاع دیدش گم شد، به طرف کوچه رفتم... قدم قدم به طرف کوچه میرفتم و خیلی معمولی به اطرافم نگاه میکردم... مثل کسانی که دارن از پیاده روی صبحگاهی لذت میبرند... مثل اونایی که دیشب لای پر قو خوابیدن نه جلوی سگ گنده سیاه زیر پل رو به روی هتل! تصمیم گرفتم برم اونطرف خیابون... مغازه لوازم آرایشی توجهمو جلب کرد... رفتم و چند لحظه ای جلوی ویترینش ایستادم... دقیقا اون مغازه رو به روی کوچه 31 بود... تصمیم گرفتم همون مسیر را ادامه بدم و به نگاهی بسنده کنم... ینی فقط یه نگاه بندازم ببینم کوچه چه شکلیه و چند متر طول و عرض داره و چند تا در هست و این چیزا... همین کارو کردم... سرمو به طرف سمت راستم چرخوندم و همین طور که آروم قدم برمیداشتم به کوچه هم نگاه کردم... با چشمم، یه عکس کامل از کوچه در ذهنم ثبت کردم... کوچه حدود 15 متر طول و 2 متر عرض داشت... سه تا در داخلش بود... یکی مال یه مشروب فروشی... یکی هم یه کتابخونه... یکی هم ... بذارین اینو بعدا بگم... همین طور که تا آخر اون خیابون 300 متری رفتم، تصمیم گرفتم برگردمو خیلی طبیعی یه نگاهی دیگه به خیابون بکنم و بپیچم یه طرف... اما ... تا برگشتم... وای قلبم... وقتی یادم میاد، تپش قلبمو توی دهنم حس میکنم... تا برگشتم با صحنه ای رو به رو شدم که از شدت ترس و هیجانش تا مدت ها فراموش نمیکردم... دیدم در فاصله یک متریم، راننده اول ایستاده و زل زده به من... دست راستش توی پالتوش بود... دست چپش آورد جلو... با زب ون سلیس فارسی بهم گفت: «تکون نخور... لطفا دوربینتو خیلی مسالمت آمیز بهم بده!» ادامه دارد... @Yadegar_madar
[ أَیْنَ‌الْحَبِيبْ ؛ أَیْنَ‌صاحِبُنا....] جو سما را بهم زده گاهۍ خدا ز غيبت گريه مۍڪند...😔 اللّهُم‌عَجّل‌فۍفَرَجنا✨ ؟💔 ❥✿°↷ ●「
••• •|نقاش‌ذهن‌من‌‌به‌سر‌قبرخاڪۍ‌اش یڪ‌‌گنبد‌و‌ضریح‌و‌مناره‌ڪشیده‌استـــ|• 💔
636753654216111530.mp3
7.47M
🍃غصش که یکے دوتا نیست... 🍃غربت از حسن(ع) جدا نیست... •❥•❤️🌿 ↳
👌میگن عناصر اصلی چهار تا هستن: آب💧،آتش🔥،خاک🌪و هوا💨... خوب ڪه فڪر میڪنم میبینم درسته آبـــــی که از تو دریغ کردن💧 آتشــے ڪه به خیمه هات انداختن🔥 خاڪی ڪه شد محل سجده ی ما 👌 و هوایے ڪه عمریه در دلها انداختی..💚 ترڪیب این چهار تا شد: 👈*کــــــــربـــــــــــلا*👉 ❤️🍃 ⚫️🔘 چادرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای پسر ارشد زهرا حســــن... #مداحی_حماسی_وپرشورحاج_محمودکریمی #امام_حســـن (ع)
🍃🌸 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی 🍁گفتم به جای دوستت دارم چه بگویم : 💠گفت بگو : #یادت_باشد❤️ کتاب معروف و پرفروش سال گذشته «🌸 یادت باشد 🌸» #عاشقانه ترین کتاب شهدای مدافع حرم (بزودی فایل صوتی این کتاب به صورت سریالی در کانال قرار میگیرد) ⬅️ شناخت شهید💚 ⬅️ولایتی و شهدایی💚 ⬅️ارزشی و مذهبے💚 خاطرات و زندگی شهدا الگویی برای آقا پسرها و دختر خانم های مذهبی که میخوان برن خونه بخت http://eitaa.com/joinchat/3646357523Cf86a296659 (خاطرات عاشقانه و شنیدنی این شهید بزرگوار دهه هفتادیو از دست ندین)
اینجا جایے است براے عاشقاݧ پر از متݧ هاے #شهدایی📖📚 #عاشقانہ_شهدا💠 #پروفایل صوت و تصویر 🎵🎥❤ بیوگرافی از شهدا💎🇮🇷🏴 معرفی کتاب های شهدای مدافع حرم📚🕯 و ... بیاییم به عاشقاݧ شهدا بپیوندیم☺️ 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/1449656345Cf78c1eefad
#امــــام_زمانــــی(: +بہ هزار و یڪ دلیل عاقلے میتونستے نیاے...! -ولے به هزار و یڪ دلیل عاشقے آوردنت...! +ڪجا؟ - در راه امام زمانت... ( :♥ یه کانال😍 هست که اگه عضو بشی ضرر نمیکنی...👌به اومدنش می ارزه سریع دستتو بزار روی لینک زیر و عضو شو🌷😊 منتظر حضور تک تک عزیزان هستیم🎈 بسم الله👇❤️👇❤️👇❤️👇❤️👇 ┅═══✼❤️✼═══┅┄ @yadet_basheh_ma ┅═══✼❤️✼═══┅┄
پایان تبادل😍شبتون مدینه ایی🖤😞 رحلت پیامبر رو تسلیت میگم بهتون🖤
•• شڪرخدا ڪہ❤️ در پناه 🌈 هستیمـ🙃 عالمــ🌍 از این خوبتـر پناه ❣ندارد...💚🌿 •• 🖤
بسم رب الشهدا🌸🌹
دعای عهد 🌸
به توکل نام اعظمت 🌹🌹بِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحیم🌹🌹 🌅صبح خود را با سلام به چهارده معصــوم علیهم السلام شروع کنیم..🌅 بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ🌹 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علی اِبن ابی طالب🌹 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🌹ُ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌹 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ🌹َ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌹ُ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌹ُ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ🌹ُ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🌹 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌹 ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺑﻘﯿﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ، ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐَ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ سلام بر تو ای بهتریـ🌺 بندهـ🌹 خــ❤️ــدا ❤️ــمــهــــدی جان منجی عالم بشریت ظهور کن
وبقیعی کا حرم میشود انشاءلله🖤🖤 @yadegar_madar
در حلقه زلف تو عالم اسیر شد🖤🖤 #امام #غریب @yadegar_madar
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج @yadegar_madar
🖤•| بِسْــم‌ِرَب‌ِّاݪْحُسِیْن‌(؏) |•🖤
《هَر صُبح سوےِ کَرب و بَلا گِریِه میڪُنَم😭🕌》 《هِجرِ بِہِشت، چارِه نَدارَد بِجُز بُڪاء ...😔❣》 /ʝסíꪀ➘ |❥
👤🌿 بریــــــــــــــــــم نماز ❤️ . .
➖🖤➖ 🌿 انّے وُلدت،لڪے أحبّڪ زادھ شدم تا تو را دوست بدارم...❗️ ▪️
🖤😔 غارت زده ان نیست که مالش را برده باشند غارت زده کسی است که برادری چون تو را به خاک میسپارد😭🖤 جان مادر @yadegar_madar
#پروفایل #پسرونه @yadegar_madar
#پروفایل #دخترونه مهم نیست مردم چه میگوند مهم اینست که افتخار سر کردنش را به من داده اند ❤️❤️ @yadegar_madar