eitaa logo
‹ یادگاࢪ مادࢪ ›
696 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
452 ویدیو
194 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ☘ امام صادق سلام الله علیه : هیچ عملی در روز جمعه برتر و با فضیلت‌تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نمی باشد.☘ اللّهُمَّ‌صـَلِّ‌عـَلي🌹 مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌹 وَعَجِّل‌فَرَجَهُـــم🌹 🌸 دو رکعت نماز و صد صلوات هدیه جهت شادی و ظهور نور و حجت و جانشین خداوند امام زمان سلام الله علیه 🌸 ❤️ ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج مولانا صاحب الزمان علیه السلام ❤️ شادی دل امام زمان سلام الله و صلوات الله علیه صلوات ❤️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @YADEGAR_MADAR
سلام عزیز زهرا تو تمنای من و یار من و جان منی🌸🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @YADEGAR_MADAR
. . 🍃 امیرالمومنین (ع) : . همیشه با همسرت مدارا کن و با او به نیکی همنشینی کن تا با صفا شود . 📗 مکارم الاخلاق، ص ۲۱۸ 🍃 @YADEGAR_MADAR
عشـ❤️ـق است ... اینکه یک نفر آغاز می‌ کند هر روز صبح را ... به هوای سلامِ ... تـ❤️ــو سلام حضرت عشـ❤️ـق .... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @YADEGAR_MADAR
🌙‌ماه از خجالت آب شد! ☀️بس که تو را با نام او صدا زدند... 💐سلام ماه ترین پدر... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @YADEGAR_MADAR
😍 🌸🍃مهرت اجازه داد که 💕 بخوانمت... مادر سلام! 💖 گوشۀ چشمی به ما کنید... مادر سلام!🌸 درد مرا هم دوا کنید... با این امید در زده‌ام تا که وا کنید. لطفی به این اسیرِ یتیمِ گدا کنید. 💛«اللهم صل على فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمك.»🌟 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹@YADEGAR_MADAR
‹ یادگاࢪ مادࢪ ›
33855+313=34168 ♥️😍 ولادت خآنوم مُبارَک~💋👑🙈
34168+500=34668+100= 34768👑 اِے جآنم😍خانوم جآن تو هدیہ مارو بده.. عشـ♥️ــق~ هارو بہ هم برسون عین عشق خودت بہ علے 🙈🙈
🌹🌹🌹🌹🌹 (ای نسیم سحر آرامگه یارکجاست ؟ منزل آن مه عاشق کش عیارکجاست؟ شب تاراست و ره وادی ایمن در پیش آتش طورکجاموعد دیدارکجاست؟ 🌹🌹🌹🌹🌹 @YADEGAR_MADAR
مداحی آنلاین - روز میلاد خانومه - امیر کرمانشاهی.mp3
2.85M
🌸 (س) 💐روز میلاد خانومه 💐روز مادر دل آرومه 🎤 👏 👌فوق زیبا 🌷گلچین بهترین های روز ♨️
مداحی آنلاین - عمریه چادر تو روی سرمه مادر - حسین طاهری.mp3
4.33M
🌸 (س) 💐عمریه چادر تو روی سرمه مادر 💐بال و پرمه مادر 🎤 👏 👌فوق زیبا 🌷گلچین بهترین های روز
دوستان یا رمان داریم عالے😍احتمالن هر جمعه یا هفته ایی چند بار میزاریم پارت هاشو😏❤️فقط اگر خاستید فوروارد میکنید اسم نویسنده باید باشه وگرنه ایشون راضی نیستند و حق الناسه❌😱 قسمت اول😊
هو_العشق تُ مرآجانِ جهآنے اول داستان. از مدرسه برگشتم خونه.. طبق معمول سرم به شدت شلوغ خواهد بود😅 اینکه میگم شلوغ برای یه دقیقه است... شلوغ به معنای واقعی..راستی فراموش کردم خودم رو معرفی کنم.. من حوا آرمان هستم.. یه دختر چادری و سوم دبیرستانی. 😉..دوبلور! مجری!گوینده!بازیگر!کارگردان! مدرس زبان انگلیسی با 17 سال سن... 😌 بله...داشتم براتون میگفتم.. 👌جونم براتون بگه.... (ای بابا، بازم که تلفنم زنگ خورد) زنگ خور تلفنم از 118 بیشتره😂 فقط همینو کم داشتم.. گویا یه سری جلسات معرفتی در حال تشکیل هستن که بنده هم باید حضور داشته باشم 🤦‍♀️🤦‍♀️نههههه! من خسته ام..واقعا بعضی اوقات خیلی احساس خستگی میکنم.. با این همه کاری که روی سرم ریخته.. اما انگار باید حتما برم چون خیلی اصرار کردن😑😑سریع لباس مدرسه رو با یه لباس ساده اما شیک عوض کردم و راه افتادم.. توی راه از شدت خستگی 😴😴گاهی اوقات چشمامو می‌بستم... یعنی با چشمای بسته راه میرفتم 😂 واقعا چشمام چوب کبریت لازم بودن تا باز بمونن.. بعد از گذشت 15 دقیقه رسیدم به مقصد...خداروشکر به موقع رسیدم.. نمیخواستم در نظرشون به عنوان یه فرد بدقول جلوه کنم..مسئول بخش گفت: باید منتظر بمونیم تا مسئول جلسات معرفتی تشریف بیارن.. تو دلم داشتم میگفتم : خدایاااا... مگه من وقتمو از سر راه آوردم آخه😡😡 بله بلاخره بعد از 20 دقیقه زنگ در ورودی به صدا دراومد... و یک نفر در رو باز کرد.. نفر اول که وارد شد یه پسر جوون قد بلند بود که مقداری ریش داشت.. با خودم داشتم میگفتم حتما مسئول جلسه ایشونه 🤔.. نفر بعدی یه پسر جوون با قد متوسط.. که عینکی بود و یه کوله قرمز، مشکی پشتش بود.. با خودم گفتم: نه.. این نمیتونه مسئول جلسات باشه.. نه اینم نیست.. اا، پس چرا در رو بستن.. مسئول جلسات که وارد نشده هنوز.. نکنه مسئول ما یکی از این دوتا جوون باشن.. حتی فکرش هم باعث خندم میشد 😂😂.. همه رفتن داخل اتاق برگزاری جلسات و گِرده همایی ها نشستن.. و من داخل سالن و جلو در ورودی تنها بودم.. یک آن به خودم گفتم.. ( حوا.. هنوز که جلسه ای تشکیل نشده.. اینجا هم که کسی نیست.. بلند شو برو.. در خروجی هم که اینجا.. روبه روته😁..) پس خیلی آروم بلند شدم و یواش یواش به سمت در خروجی حرکت کردم... دستم رو بردم به سمت دستگیره در... که یکدفعه یه از صدایی از داخل اتاق گفت : خانم آرمان تشریف نمیارید؟! به گمونم صدای یکی از اون پسرا بود... اما کدومشون نمیدونم🤔🤔 ای بابا... دیدید چیشد؟ نذاشتن برم.. 🤦‍♀️🤦‍♀️ انگار توفیق اجباری شد... نویسنده : زهرا خلفی @Khalafi_313 نظرات!👆
🍃🧡 °○•انبیا هر یک گروهے را شفاعت مے کنند✨ •●°انبیا را یڪ‌بہ‌یڪ شفاعت مےکند😍🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @YADEGAR_MADAR
سلام اینم بزارین
فرق ما با حضرت سلیمان اینه که اون گوسفند رو میدید بعد باهاش حرف میزد ما اول حرف میزنیم بعد میفهمیم طرف گوسفنده 😊 🍂🕸️