😭فدای اربابم بشم
امشب چقدر برنامه زندگی پس از زندگی بادلم بازی کرد...
اهلبیت یه نگاهتون برام بسه💔💔
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
📓قرآن به سر بگیر 💔مگر حس کنی دمی نیزه چقدر گریه برای حسین (ع) کرد.... التماس دعا✋ #شب_قدر #شهادت
💔در شب های احیا، تا #قرآن را بالا سرم می گذارم، یادم از امام حسین علیه السلام می آید
مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد صاحب الزّمانی بیرجند در شب 21 ماه رمضان 1394 هجری قمری می فرمود:
«اللَّهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِيهِ ، وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ»
این دعایی است که وقتی قرآن را بالا سر می گذارید، می خوانید. قرآنها را باز کنید.
من طلبه بودم. شب های دهه محرم کتاب های مقتل را نگاه می کردم و مقاتل، یعنی آنچه که در کربلا واقع شده را می خواندم و گریه می کردم. یک شب رسیدم به اینجا که امام حسین علیه السلام، قرآن را آورد به میدان، قرآن را باز کرد و بالای سرش گذاشت. فرمود:
«مردم! بین من و شما این قرآن حاکم باشد. من مسلمانم، این هم قرآن است. در کجای قرآن است که مرا بکشید؟»
من این عبارت را که خواندم منقلب شدم، لذا از آن تاریخ به این طرف هر شب احیایی که قرآن به سر می گیرم، چه بالای منبر، چه در خانه خودم، تا قرآن را بالا سرم می گذارم، یادم از امام حسین علیه السلام می آید که او بیچاره شده بود دیگر، قرآن را بالا سرش گذاشت .و رفت زیر سایه قرآن.
ای مردم! شما هم به یاد امام حسین علیه السلام بیافتید و اشک هایتان بریزد، قرآن را بگذارید بالا سرتان و این دعا را بخوانیم
📚(سخنرانی مسجد صاحب الزّمانی(خیرآباد نو) بیرجند، 1394 قمری، شب21 ماه رمضان)
❣«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»❣
...💔@yadeShohada313
27K
امشب اسمون بهر غم مولاامیرالمؤمنین داره اشک میریزه💔💔😭
چه سری هست شبهای شهادت اقا باران میگیره؟؟
سال قبل هم باران بود چنین شبی
واقعا غم بزرگی هست...
شب شهادت پدر امت شیعه است
اخ اقا اقا اقا😭😭😭😭😭😭😭
.......... 💔🍃
انالله واناالیه الراجعون🏴💔
روح ملکوتیِ حیدرکرار به آسمانها پیوست🕊🕊😭
دیگر تمام شد...
مرغ از قفس پرید...
و ندا داد جبرئیل...
اینک شما و وحشت دنیای بی علی...😭
یتیم شدیم رفت.....
آه از بی پدری...😭
#آجرکالله_یاصاحبالزمان🏴
شهادت مولاامیرالمومنین برامام زمان وشما عاشقان علوی تسلیت💔🏴
#شب_قدر
#شهادت_امام_علی
#ماه_مبارک_رمضان
🏴 @yadeShohada313
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
#شب_یتیمی ست امشب😭😭😭 #شهادت_امام_علی #شب_قدر #ماه_مبارک_رمضان ....😭😭😭😭
امشب بریم دَرِ خونه ی امیرالمؤمنین
ببینیم چه خبره؟بریم حالِ امیرالمؤمنین رو بپرسیم😭
خیلی ها امشب اومدن دَرِ خونه اش،اَصبَغ بن نُباته،از اصحاب امیرالمؤمنینِ،میگه: من دم خونه ی مولا بودم،مردم همه جمع شده بودن،وِل وله ای بود، صدای گریه و شیون بلند بود،"فخرج الحسن علیه السلام و قد ملأت المکان بالصمت" حسن در رو باز کرد،سکوت همه جا رو فرا گرفت،یه نگاهی به جمعیت کرد،فرمود:مردم! حال بابام اصلاً خوب نیست،نمیتونه کسی رو ببینه😔
{امشب ما هم اومدیم دَرِ خونه ات،دَرِ خونه ات رو باز کن،مارو از دَرِ خونه ات رد نکن}....😭😭😭😭
امام حسن فرمود:مردم! امیرالمؤمنین فرمودند:بروید خونه هاتون،خدا بهتون خیر بده...
اَصبَغ بن نُباته میگه: "فانصرف القوم" مردم پراکنده شدند،رفتند خونه هاشون،ولی من جایی نرفتم" و لکن بقى أصبغ بن نباتة أحد أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام" میگه: من دَرِ خونه ی امیرالمؤمنین موندم،با خودم گفتم:یه عُمری زیر سایه ی علی بودم، حالا کجا برم؟
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر کنم💔
"و لَم یستطع الإنصراف" نرفت،نتونست بِره،آقام داره با سر و دل شکسته جون میده من کجا برم؟ "و اشتد البکاء من منزله فبکی" میگه:از داخل خونه ی مولا صدا گریه بلند می شد،همچین که صدا بلند میشد منم گریه می کردم،داد می زدم "و خرج الإمام المجتبى علیه السلام ثانیةً"دوباره امام حسن اومد بیرون،فرمود: "یا أصبغ أ ما سمعت قولي عن قول أمیر المؤمنین" مگه نشنیدی حرف امیرالمؤمنین رو؟مگه نگفت: همه بروید؟...
{یه حرف بزنم:این خانواده عادتشونِ ،میگن: بروید...نمونید،حسینش هم همه روز عاشورا گفت بروید،اینها فقط منو میخوان...}😭😭😭
اصبغ میگه: می دونم ولی حال و روز مولام رو که می بینم نمیتونم بروم... "فأحببت أن أراه مرة أخرى" دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش...اصبغ میگه من التماس کردم،امام حسن برگشت داخل،چیزی نگذشت دوبارهآمد بیرون،فرمود: داخل شو...میگه داخل منزل شدم، "فدخلت فإذا أنا بأمیر المؤمنینعلیه السلاممعصب بعصابة صفراء" دیدم آقام بستر نشین شده، دیدم یه دستمال زردی به سرش بسته، "و قد علا صفرة وجهه على تلک العصابة" میگه: نفهمیدم صورتش زردتر شده یا اون دستمال زردترِ😭
میگه از شدت درد، از شدت زیادیِ سَم،دیدم امیرالمؤمنین هی پاهاشو رو زمین میکشه...
میخوام روضه امیرالمؤمنین بخونم،ولی برا امام حسین در روایت داره" وَالحسین یَجُودُ بِنَفْسِهِ" یعنی:از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین..او صدا می زد:حسین! دست و پا می زد حسین...💔
میگه دیدم آقام هی پاهاش رو روی زمین میکشه" فأکببت علیه"خودم رو روی مولام انداختم،" فقبلته و بکیت" صورت مولا رو بوسیدم و های های گریه کردم...مولا فرمود:اصبغ! گریه نکن من دارم به بهش میرسم...گفتم آقا جان!من میدونم شما دارید می روید بهشت،ولی من برای درد از دست دادن شما و دوری شما گریه میکنم،چه جوری دوریِ شمارو تحمل کنم؟...
آره... دوری از علی خیلی سخته،این تازه حال اصبغ بود...زینب باید چیکار بکنه،اُم الکلثوم،حال حسن و حال حسین و عباسش رو...
رفقا همینطور که داریم مقتل میخوانیم یه تسبیح دست تون بگیرید و ذکر صدمرتبه(اللهم العن قتلة امیرالمومنین) روبگید...💔
امشب قلب مولامون امام زمان تحت فشار هست همین الان صدقه کنار بزارید...
التماس دعا..
شاید این شب قدر اخرین شب قدر مون باشه ازما گفتن.....
مثل امشب،شب بیست و یکم،
وقتی هوا تاریک شد،امام حسن میگه:
بابام همه بچه هاشو جمع کرد،دونه دونه صداشون کرد،باهاشون خداحافظی کرد،براش طعام آوردیم،ولی چیزی نخورد،به دو لب امیرالمؤمنین خیره شدیم،یه وقت این پیشانیِ نورانی شروع کرد به عرق کردن،آقا با دست خودش عرق هارو پاک کرد..گفتم:باباجونم! چرا پریشونی؟فرمود:از رسول اکرم شنیدم،یکی از نشونه های مرگ،عرق کردنِ پیشانیِ..😔
امام حسن عرضه داشت،بابا! این چه حرفیِ؟چرا حرف رفتن میزنید؟ مولا فرمود: "يا بُنَيَّ إنّي رَأَيتُ جَدَّكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنامي قَبلَ هذِهِ الكائِنَةِ بِلَيلَةٍ" پسرم! یک شب قبل از این اتفاق پیغمبر رو در خواب دیدم" فَشَكَوتُ إلَيهِ ما أنَا فيهِ مِنَ التَّذَلُّلِ وَالأَذى مِن هذِهِ الامَّةِ "از اینکه این جماعت که خون به جگرم کردند شکایت کردم.پسرم! پیغمبر فرمود:اینهارو نفرین کن" فَقالَ لي: ادعُ عَلَيهِم، فَقُلتُ: اللّهُمَّ أبدِلهُم بي شَرّاً مِنّي و أبدِلني بِهِم خَيراً مِنهُم"
گفتم:خدایا! بدتر از من رو بر اینها مسلط کن،من رو به بهتر از اینها برسان...بعد اینجا پیغمبر فرمود: "قَدِ استَجابَ اللّهُ دُعاكَ" علی دعات #مستجاب شد... "سَيَنقُلُكَ إلَينا بَعدَ ثَلاثٍ" پیغمبر فرمود: #سه روز دیگه به ما ملحق میشی..." وقَد مَضَتِ الثَّلاثُ"
حسنم! سه روز گذشته،دیگه چیزی نمونده،دیگه دارم میرم کنار پیغمبر،کنار فاطمه،راحت میشم از این مردم..
چه کردن با شاه مظلوم مون که دلش از دنیا ومردمش شکسته😭😭
محمد حنفیه میگه: مولا اینجا یه نگاهی کرد به حسن و حسین فرود:" حسنم!حسینم! انگار شمارو می بینم؛بعد از من بلاها بر سر شما میاد،ولی #صبر کنید،خدا احکم الحاکمینِ...
اینجا به امام حسن و حسین نگاه کرد...اما یه وقت روش رو کرد سمت یک نفر...روش رو کرد سمت امام حسین،فرمود:" يا أبا عَبدِ اللّهِ أنتَ شَهيدُ هذِهِ الامَّةِ" حسین تو شهید این امت هستی💔
{زبان حالِ: حسینم این مردمی که بیرون دارن برا من گریه می کنند،تو رو میکشن،همین بچه هایی که هر شب براشون نون و خرما بردم،همین هایی که با ظرف شیر اومدم پشت در خونه،بزرگ میشن..میان کربلاخوبی هام رو جبران میکنن...}😭😭😭😭💔
فَعَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ وَالصَّبرِ عَلى بَلائِهِ حسینم! بر بلا و مصیبت صبر کن،خیلی سختِ ولی صبر کن،خیلی داغ می بینی ولی #صبر کن...
خانم زینب تا این حرف هارو شنید دلش لرزید...💔💔😔
امیرالمومنین چشمایِ نیمه جانشُ باز کرد ، با همون جوهرِ کم صداش فرمود به غیرِ بچه های فاطمه کسی تو حجره نمونه .. همه آروم آروم بیرون رفتن ،
دید حضرت عباس داره میره صدا زد باباجان تو بمان .اونی که از همه بیشتر گریه میکنه زینبِ .. 😭😭
اونی که از همه بی تاب ترِ زینبِ ..😭😭
اونی که برادرا دورش جمع شدن تا تاب بیاره زینبِ .اونی که علی هم نگرانشِ زینبِ .. 😭
گفت بابا داری میری منو به که میسپاری ؟! گفت عزیزِ دلم برادرهات هستن ، عرضه داشت نه همه ی اینا سایه ی سرِ من ، اما منِ زینب #کفیل میخوام ..
دو تا دستایِ نیمه جانشُ بالا آورد ، دستِ زینبش رو تو دستایِ عباس گذاشت ..
😭😭😭😭😭😭
شاید امیرالمؤمنین میگه:زینبم! یه روز مادرت به تو سفارشِ حسین رو کرد،حالا من به برادرت عباس سفارشِ حسین رو میکنم،که تنهاش نذاره...💔
اما بالاخره یه زمانی میرسه ازعلقمه صدا بلند میشه::"یا اَخا! اَدرک اَخاک" همون لحظه ای که، مشک رو پر از آب کرد،به دوشش انداخت،به طرف خیمه هاحرکت کرد،چه اتفاقی افتاد؟یه وقت دیدن مشک رو به دندان گرفته،دست راست و چپش رو بریدند،خون از دستاش روان شده،ولی حواسش به چیزی به غیر از رسوندن مشک به خیمه ها نبود،داشت بتاخت میاومد که فهمیدن چه جوری اباالفضل رو متوقف کنن،تیراومد به مشک اصابت کرد "فَجاءَهُ سَهْمٌ فَاَصابَ الْقِرْبَهَ وَ اُریقَ ماؤُها" آب ریخت،آبرو ریخت...
صحنه ی العطش بچه های حسین،لب های خشک حسین،بدن بی جون اصغر،نگاه پر از التماس رباب اومد جلو چشاش،
یاد باباش افتاد که حسین رو بهش سپرده بودن،شاید هم عباس این زمزمه رو می شنید اون لحظه ی آخر😭😭
می آید صدایِ العطش دوباره
رفته عمو که آب بیاره...
وای،بارونِ سنگ اگه بباره
اگه که مشکش بشه پاره...
وای تموم بچه ها می دونن
قول عمو نشد نداره
بحق اون آقایی که روایی میگه:وقتی آب از مشکش ریخت، "وَ وَقَفَ الْعَباس مُتِحَیِّرا" هیچ حرکتی نکرد،اسب ایستاد،خودش متحیر موند،اشک می ریخت زمزمه می کرد...
آب آب تشنگان زد آتشم
خجلت از سقایی خود می کشم
کاش از اول نام من سقا نبود
یا در این دشت بلا دریا نبود
داشت به آبرویِ ریخته اش فکر می کرد
ثُمَّ جاءَهُ سَهْمٌ آخَرُ، فَاَصابَ صَدْرَهُ فَانْقَلَبَ عَنْ فَرَسِهِ یه تیر دیگه ای اومد به سینه اش اصابت کرد،ازروی اسب به زمین افتاد...😭
وقتی از روی اسب رو زمین افتاد" فَصاحَ اِلی اَخیهِ الْحُسَیْنُ اَدْرِکْنی یا اَخاهُ" صدا زد:برادر بیا به فریادم برس، اینجا امام حسین به داد عباس رسید،اما ساعتی نگذشت دوباره همین صحنه تکرار شد...سیدبن طاووس میگه:امام حسین از جنگ خسته شد..💔😔
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه شاه تشنه لبان بر جدال طاقت داشت
خدا چه روضهای خوانده، برای تو
حسین ذبیح العطشان
حسین قتیل العریان💔😭
دلت کربلا رفت؟
امشب رزق کربلا توهم بگیر رفیق🤲💔
اقاجان امیرالمومنین شبه شهادت شماست😔
غم به دل همه ما نشسته💔
اقاجان یه درخواستی دارم ازتون...
اقا سلام مارو به خانم فاطمهزهرا برسان😭
آقابچه شیعههات دلشون کـربلا میخواد🤲😭
✅یادآوری ؛
❤️عمل خیر در شب قدر ،
هزار برابر محاسبه میشه
✅میخوای خمس بدی👈🏼شب قدر
✅میخوای صدقه بدی👈🏼شب قدر
✅میخوای بانی قرض الحسنه بشی 👈🏼شب قدر
✅میخوای بانی حسینیه و زائرسرا بشی 👈🏼شب قدر
✅میخوای والدینت خوشحال کنی👈🏼شب قدر
✅میخوای کسی حلال کنی👈🏼شب قدر
✅میخوای رد مظالم بدی👈🏼شب قدر
✅میخوای بانی زائری بشی👈🏼شب قدر
👌🏼امشب را قدر بدون ...
🌹حضرت فرمود شب قدر بین ۲۱ و ۲۳ رمضان هست..
👈🏼امشب غسل کن
👈🏼استغفارکن
👈🏼نمازقضا بخون
👈🏼صدتا توحید ،صد تا قدر
👈🏼صد تا لعن بر دشمنان امیرالمومنین
👈🏼 قرائت سوره عنکبوت و حم دخان
👈🏼۳تا سوره یاسین به نیت وسعت رزق هدیه به امام جواد
👈🏼دعا برای فرج یادت نره
.... 💔@yadeShohada313