تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٢٧ همین که مريم صحبتش تمام شد، یک نفس عمیقی کشید و همانجا که تکیه
🔻 داستان خانه مریم و سعید
🔹 قسمت ٢٨
بچه ها همچنان محو دیدن کارتون مهارتهای زندگی بودند و انگار یکی در فاصله دو متری تلویزیون اونها رو روی زمین چسبونده بود و اصلا حرکتی نمیکردند. سعید صاف تر نشست و جا رو بازتر کرد که مریم راحت تر بشینه کنارش و بعد دستش رو گذاشت روی موهای مریم و به آرامی و چاشنی مهربونی کش موی او رو باز کرد و شروع کرد به بازی کردن با موهای مریم. مریم از این نوع نوازش های سعید خیلی آرامش میگیره و این کار رو خیلی دوست داره؛ درست مثل خانمهای دیگه. بعد هم یواش در گوش مریم گفت:
چی شده بود؟ کی زنگ زده بود که اینقدر طول کشید و رنگ و روت پریده بود؟ اما مریم تمایلی نداشت که سعید از موضوع عارفه مطلع بشه و خیلی آرام گفت: چیز خاصی نبود. یکی از دوستام نیاز به مشورت داشت؛ بهش گفتم بهانه خوبیه که همدیگر رو ببینیم. قرار شد اگه بتونه فردا صبح بیاد اینجا صحبت کنیم. سعید که کنجکاویش گل کرده بود گفت: مشکلش چی بود؟! مریم که میدونست اگه بخواد موضوع رو باز کنه سعید تا ته موضوع رو در نیاره ول کن نیست، لبخندی زد و گفت: مشکلش شخصی بود شاید راضی نباشه که به کسی بگم؛ بعد هم برای اینکه سعید دیگه ادامه نده بلافاصله گفت: خب چه خبر از خمس؟ چه کردی؟ حساب کردی خمسمون رو؟
_ من حساب و کتاب های خودم رو انجام دادم منتظر شمام که بگی تو خونه چی داریم که حساب کنیم. مریم بلند شد و یک کاغذ و قلم برداشت و ایندفعه که نشست، بازوهاش رو بیشتر فشار داد به بازوی سعید و شروع کرد به نوشتن چیزهایی که در منزل داشتند و همینطور که مینوشت بلند بلند هم میخوند...
حدود ٢ کیلو برنج داریم
۴ تا کره ۵٠ گرمی
یک شیشه مربای بالنگ
گوشت و مرغ که نداریم
مقداری هم حبوبات داریم
٣ تا کتاب هم خریدم که هنوز فرصت نکردم شروع کنم به خوندنشون.
کتاب من زنده ام، آب هرگز نمیمیرد و مربع های قرمز...
سعید گفت حالا هزینه اینا چقدر میشه؟ ۵٠٠ هزار تومان میشه؟
خوراکی ها و کتابها رو اگه دست بالا بخوایم بگیریم و خرد و ریزای دیگه ای هم که ممکنه یادمون رفته باشه رو لحاظ کنیم، فکر کنم حدود یک میلیون تومن بشه که خمس اون میشه ٢٠٠ هزار تومن.
سعید گفت باشه، یه مقدار هم پول تو حساب داریم؛ راستی از نظر آقا، به یارانه هم خمس تعلق میگیره؟ مریم که از سعید به رساله توضیح المسائل مسلط تر هست گفت: نه عزیزم؛ آقای خامنه ای یارانه رو جزو اموالی که بهش خمس تعلق میگیره نمیدونن. ولی برای اطمینان بیشتر الان از سایت خامنه ای دات آی آر یا سایت لیدر دات آی آر مجددا میبینم. بعد هم گوشی رو برداشت و در گوگل کلمه سایت مقام معظم رهبری رو جستجو کرد وارد سایت شد و روی قسمت استفتائات کلیک کرد و شروع کرد به مرور استفتائات مربوط به خمس.
سعید که چاییش رو نوشیده بود، یواش پهلوی مریم رو قلقلک داد و گفت چاییت دیگه فکر کنم یخ شد حالا اول چاییت رو بخور بعدا دنبالش بگرد. بعد هم بلندتر به بچه ها گفت: بچه ها چاییتون داره یخ میشه ها... پاشید تا یخ نشده بخورید.
ناخواسته ذهن مریم درگیر مشکل عارفه شده و خیلی نگران حالش هست. این نگرانی اینقدر در چهره اش مشهوده که سعید هم به روش آورد. مریم همینطور که داشت چای مینوشید یاد اون روزی افتاد که عارفه داشت تعریف میکرد از رفتارهاش با شوهرش و میگفت تا شوهرش نگه برام چای یا شربت بیار خودش هیچوقت پیش قدم نمیشه. با اینکه مریم بهش گفته بود که موقعی که شوهرت وارد خونه میشه سعی کن دقایق اولیه رو مثل مهمون تحویلش بگیری و ازش پذیرایی کنی اما عارفه قائل به این حرفا نبود و این کارها رو لوس بازی تلقی میکرد. عارفه اعتقاد داشت که مردها رو نباید زیاد تحویل گرفت و حتی خیلی وقتها که شوهرش بهش نیاز غریزی داشت بهانه های مختلفی میآورد که با شوهرش همراه نشه...
مریم دوست داشت زودتر با عارفه صحبت کنه و عارفه آروم بشه و با کمک خدا و تلاشش بتونه مشکلش رو حل کنه.
وقت یکساعته بچه ها تموم شد. فاطمه کنترل رو برداشت. یه کمی هم میخواست لج داداش هاش رو دربیاره و سریع تلویزیون رو خاموش کرد... محمد و میثم صداشون بلند شد و گفتند مامان ما میخوایم کارتون ببینیم و فاطمه تلویزیون رو خاموش کرد! مامان هم گفت خب مامان جان یکساعت تون رو دیدید حالا پاشید با هم بازی کنیم. امروز بابا خونست بیایید یه بازی دسته جمعی کنیم... کی میگه چی بازی کنیم؟ محمد که از همه بچه ها جنب و جوشش بیشتره پرید تو بغل مامان و گفت والیبال بادکنکی بازی کنیم. مامان با لبخند و نشاط مادرانه ش گفت: نوبت کیه که بگه چی بازی کنیم؟ فاطمه گفت نوبت کسی نیست و باید تک بیاریم. سعید و مامان گفتند باشه عادلانه اینه که قرعه کشی کنیم ببینیم کی باید بگه چی بازی کنیم...
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
🌸https://eitaa.com/yadeShohada313
📿🌺🍃
🌺
❇️ همدلی در دعا
💚 امام صادق علیهالسلام:
✍ هیچگاه چهار نفر برای یک کار
گرد هم نیایند و دعا نکنند،
👈 مگر آن که با اجابت دعایشان از هم
جدا شوند.
📚 بحار الانوار
🌺
📿🌺🍃
#پنجشنبههای_شهدایی🕊
💚امروز درکنار شهدا بیاد تون بودیم عزیزانی که میخوان در ثواب زیارت شهدا شریک شون کنم 14صلوات به نیابت ازاین شهدا به امام زمان عج هدیه بفرمایند و درعوض از شهدا خواستیم برای حاجت دل تون دعاکنند....
......... 🦋💚
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
#پنجشنبههای_شهدایی🕊 💚امروز درکنار شهدا بیاد تون بودیم عزیزانی که میخوان در ثواب زیارت شهدا شریک شو
شمامعنویت پست رو دریابید و به اون فسقلی شیطون مون زیاد توجه نکنید😅
ازعمد اینطوری میکرد عکس نگیرم😅...
کلا سعی کنیم بچهارو زیاد ببریم به مکان های زیارتی ومعنوی تا انس بگیرن👌😇....
....... 💚💫
وقتی آدرس خونهم ثبت نشده، یعنی حکم جلبمم بباد نمیتونید خونهمون رو پیدا کنید😂
این اپلیکیشن هارو بهیچ وجه باز نکنید که حسابتون خالی میشه. هروقت از این پیاما دیدید، اون بالا block user روبزنید و دوتا تیکش رو بزنید ریپورت بشه تا به افراد بیشتری نتونه پیام نده
#نشرحداکثری
@hosein_darabi
زیارتنامهشهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
🕊زیارتنامه ی شهدا 🕊
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم☀️
🌷السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَه...
🕊السَّلامُ عَلَیکُم یَااَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَه...
🕊السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ الله
🌷السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ الله
🕊السَلامُعَلَیکُمیااَنصارَ اَمیرِالمُومِنین
🕊السَّلامُعَلَیکُم یااَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِنِسآءِالعالَمین
🌷السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِح
🕊السَّلامُ عَلَیکُم یااَنصارَاَبی عَبدِالله باَبی اَنتُم وَ اُمّی طبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🕊فیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹
❤️با نوای آسمانی شهید سلیمانی
#شادی_روح_شهداصلوات💔
#شب_جمعه💫
...💚💫
💚💫....
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
🕊زیارتنامه ی شهدا 🕊 ☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم☀️ 🌷السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ الله
امشب به رسم عاشقی ازشهدا یادکنیم...
باشدکه انها هم به رسم معرفت ورفاقت ما را درکنار سیدالشهدا یادمان کنند...
#شبهایدلتنگی
#شهدانگاهیدعایی
#یادتان_کردیم
#یادمان_کنید
.