eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
83 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ۹ ⇦این داستــان 🔻 >>>>>>>>>•⇩•<<<<<<<<< 🔳 اون روز ... یه ایستگاه قبل از مدرسه ... اتوبوس خراب شد🚌 ... چی شده بود؛ نمی دونم و درست یادم نمیاد ... همه پیاده شدن ... چاره ای جز پیاده رفتن نبود ...😢 توی برف ها ❄️می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه ... و در رو نبسته باشن ... دو بار هم توی راه خوردم زمین ... جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم ... و حسابی زانوم پوست کن شد ...😭 یه کوچه به مدرسه ... یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم ... هم کلاسیم بود ... و من اصلا نمی دونستم پدرش رفتگره🤔 همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد 👍 نشسته بود روی چرخ دستی پدرش ... و توی اون هوا، پدرش داشت هلش می داد ... تا یه جایی که رسید؛ سریع پیاده شد 💐... خداحافظی کرد و رفت ... و پدرش از همون فاصله برگشت...☺️🌷 کلاه نقابدار داشتم ... اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود👌 ... خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود ... اما ایستادم ... تا پدرش رفت ... معلوم بود دلش نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه ... می ترسیدم متوجه من بشه ... و نگران که کی ... اون رو با پدرش دیده ... تمام مدت کلاس ... حواسم اصلا به درس نبود😢 ... مدام از خودم می پرسیدم ... چرا از شغل پدرش خجالت می کشه🤔؟... پدرش که کار بدی نمی کنه ... و هزاران سوال دیگه ... مدام توی سرم می چرخید ... ... انگار تازه حواسم جمع شده بود ... عین کوری که تازه بینا شده ... تازه متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن ... بعضی هاشون حتی چکمه هم نداشتن... و با همون کفش های همیشگی 👟👞... توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه ... بچه ها توی حیاط ... با همون وضع با هم بازی می کردن😳 ... و من غرق در فکر ... از خودم خجالت می کشیدم ... چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟ ... چطور اینقدر کور بودم و ندیدم؟.😁.. اون روز موقع برگشتن ... کلاهم رو گذاشتم توی کیفم ... هر چند مثل صبح، سوز نمی اومد ... اما می خواستم حس اونها رو درک کنم ...👌 وقتی رسیدم خونه ... مادرم تا چشمش بهم افتاد ... با نگرانی اومد سمتم .😳.. دستش رو گذاشت روی گوش هام ... - کلاهت🎩 کو مهران؟ ... مثل لبو شدی ...☹️ اون روز چشم هام ... سرخ و خیس بود ... اما نه از سوز سرما ... اون روز .. برای اولین بار ... از عمق وجودم ... به خاطر تمام مشکلات اون ایام ... ...😊 خدا رو شکر کردم ... قبل از این که دیر بشه ... چشم های من رو باز کرده بود ... چشم هایی که خودشون باز نشده بودن ...🌹 و اگر هر روز ... عین همیشه ... پدرم من رو به مدرسه می برد ... هیچ کس نمی دونست ... کی باز می شدن؟ ... شاید هرگز ...☺️. ...🍁
↯↯ ⇦ ۱۰↯↯ 👈این داستان⇦ ـــــــــــــــــــــ‌⇩♥⇩ــــــــــــــــــ 👈از اون روز به بعد ... دیگه چکمه هام رو نپوشیدم ... دستکش و کلاهم رو هم ... فقط تا سر کوچه ...🙂 می رسیدم سر کوچه درشون می آوردم و می گذاشتم توی کیفم ... و همون طوری می رفتم مدرسه ...☺️ آخر یه روز ناظم، من رو کشید کنار ... - مهران ... راست میگن پدرت شده؟ .🤔😳.. 🙄برق از سرم پرید ... مات و مبهوت بهش نگاه کردم ...😳 - نه آقا ... پدرمون ورشکست نشده ...😢 یه نگاهی بهم انداخت ... و دستم رو گرفت توی دستش ... - ... خجالت نداره ... بین خودمون می مونه ... بعضی چیزها رو باید مدرسه بدونه ... منم مثل ... تو هم مثل پسر خودم ...😕 از حالت نگاهش تازه متوجه منظورش شدم😟 خنده ام گرفت 😁... دست کردم توی کیفم و ... شال و کلاه و دستکشم رو در آوردم ... حالا دیگه نگاه متعجب چند دقیقه پیش من ... روی صورت ناظم مون نقش بسته بود ...😊 - پس چرا ازشون استفاده نمی کنی؟ ... سرم رو انداختم پایین ...🙁 - آقا شرمنده این رو می پرسیم ... ولی از احسان هم پرسیدید ... چرا دستکش و شال و کلاه نداره؟ ...🤔 چند لحظه ایستاد و بهم نگاه کرد ... دستش رو کشید روی سرم ...☺️ - قبل از اینکه بشینی سر جات ... حتما روی بخاری موهات رو خشک کن ...👌😊 ...🍂🌸
. . ای عشق❤️ ببین، چه کرده ای با آن مرد، می خواست که راه بندد،.. امّا،♥️دل بست....!! ....🖤🖤....
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🕌🖤🕌🖤🖤🕌🖤🕌🖤🕌🖤 #ختـمِ‌عـاشقـی_شب‌چهارم‌محـرم🕌 🕊ختم میکنیم ذکـر #صلوات را به نیابت از امام زمان«عج» وش
💔🍃💔🍃💔🍃💔🍃💔🍃 محرم🖤 ❤️تعداد اذکار صلوات هدیه شده توسط شما عاشقان اهلبیت هدیه به جناب حر وفرزندان حضرت زینب سلام الله علیها : 👇 ✓♡ 4630 ذکـر صلوات✅ 🌷ان شاءالله مشمول دعای خاص فرزندان خانم زینب سلام الله علیها وجناب حر در دنیا و اخرت قرار بگیرید و حاجت روا باشید.. 🍃💔🍃💔🍃💔🍃💔🍃💔🍃
مثل باش! بَلَد باش٬ چه جوری قربان صدقه امامت بروی! مثل باش! به پای امامت پیر شو ... مثل باش! با دست بسته برای امامت شمشیر بزن ... مثل باش! چنانکه دیروزت با امروزت زمین تا آسمان فرق داشته باشد ...🤞 ......🖤🍃
آزادگی می‌آورد آن روز دور از هیاهو و قید و بندهای شهر رفت و ساکن بیابان کربلا شد... . بیابان نماد آزادگی و سبکبالی است و امروز کربلا پر از هیاهوست و مرکز همه‌ی خبرهای داغِ عالم هجرت کرد از همه‌ی تعلقات و این آیین حسین است که هر کس در لحظه‌ی کوچ، زمین‌گیر نباشد، نامش در تاریخ ثبت می‌شود...✔️ حُرّ‌بن‌یزید‌ریاحی را می‌شناسی؟! اگر حسین نبود در قفس دنیایی که یزید برایش ساخته بود می‌پوسید اما او حُرّ بود و حُرّ ماند فقط و فقط به دلیل اینکه اسیر حسین شد من از آن روز که در بند توأم آزادم... ان‌شاءالله به زودی زود، همه‌مون دست جمع 🤲💔 ....... 💔🍃
✍عاقبت سیاه پوشیدن برای آقا امام حسین علیه السلام ✅ یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید: 🔶یک سالی در ایام و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود. 🔰من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: ❓فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟! 💠ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی *من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.* 🔹پرسیدم: چطور؟ ☘فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم: پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از *دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد* و خلاصه بچه دار نمیشدند. ❄️روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، *زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید*❓ پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند، 💥مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟ ✨پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟ *مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،* ▪️ *اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید.* 🌿در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمی‌شود. 🔅یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید. وقتی پدرم درب را باز می‌کند پس از سلام و احوال پرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم. پدرم می‌گوید بپرس. ✳️طلبه می‌پرسد آیا همسرشما باردار است؟ ایشان با تعجب می‌گوید بله،تو از کجا می‌دانی؟ 🔘ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و می‌گوید: آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در *خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم.* 🌷حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که *بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی ✨ *این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم*. 🍀و او را به نام من *"ابوالقاسم"* نام بگذار... ✔️ *حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟.*.... # یاحسـ❤️ــیـن @yadeshohada313
🕌🖤🕌🖤🖤🕌🖤🕌🖤🕌🖤 🕌 🕊ختم میکنیم ذکـر را به نیابت از امام زمان«عج» وشهدا به و علیه‌السلام، باشدکه مشمول دعا وشفاعت ایشان قراربگیریم، ان‌شاءالله🤲 🌷تعداد صلوات هایی که هدیه میفرمایید جهت ثبت به این آیدی ارسال بفرمایید: 👇 🆔 @A_Sadat313 :تاساعت14ظهـرفردا❌ 🤲 🤲 .............. 🖤🍃
❤️👇 💌 🦋امٰام‌حُسین عَلیه‌السلام:👇 ♡ان اعفی الناس من عفا عندقدرته بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد. 🙂 (الدره الباهره، ص۲۴) ......... 🦋💚
🌱بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 🌱دعاکبوتر عشق است و بال‌وپر دارد 🌼شبی دیگر از شبهای عشق وانتظار...با مولا هستیم ان شاءالله تا ظهور حضرتش...دعای فرج میخوانیم همه به‌نیابت از اهلبیت و شهدا🤲 خدایا به حق عمه سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرج مولامون رو برسون 🤲 ┄┅─✵❤️✵─┅┄ @yadeShohada313 ┄┅─✵❤️✵─┅┄