eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
4.9هزار ویدیو
83 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
سلام ... یزره در مورد #نماز حرف بزنیم؟؟
﷽ 🌹 مستحبات ؛ آنچه پاداش نماز زیاد می‌کند 🌹 1⃣ استفاده از عقيق 2⃣ پوشيدن لباس پاكيزه 3⃣ شانه كردن موها 4⃣ مسواک كردن قبل از نماز 5⃣ خود را براى نماز خوشبو نمودن 6⃣ خواندن نماز در اول وقت 🍏 هر چه به اول وقت نزديكتر باشد، بهتر است ، مگر آنكه تأخیر آن از جهاتى بهتر باشد؛ مثلا صبر كند، تا نماز را به جماعت بخواند 7⃣ خواندن نماز به جماعت 8⃣ گفتن و 🍏 به گونه اى كه بين اذان و اقامه به اندازه یک سجده فاصله بيندازد و دعاهاى وارده را بخواند. 9⃣ همراه داشتن عمامه با تحت الحنک در نماز 🔟 پوشيدن لباس سفيد و عبا براى نماز 📚 توضيح المسائل ، مسأله ۷۵۱ و ۸۶۴
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
✍#شهیدی که در قبر شروع به خواندن اذان کرد.💔 #شهید_عبدالمهدی_مغفوری #معجزات_شهدایی✌️ @yadeShohada3
✍🏼شهیدی که در قبر شروع به خواندن اذان کرد🕊🥀 🥀🕊 مزار این شهید نازنین را مقام معظم رهبری طبق گفته ها ۵بار زیارت کردند...✌️ حتی گفته میشه حضرت آقا در سفر استانی خود به کرمان، نیمه شب ها مزار شهید را زیارت میکردند.💔🥀 پس از حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند... خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.🕊 👈مادر خانم حاج‌ عبدالمهدی می‌گفت: وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه مترنم است😊💔 👈پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد: وقتی می‌خواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی 😳💔مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد... وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای گفتن او را شنیدیم💔👌 🥀✌️ @yadeShohada313
بیایید یه بارم ڪه شده نمازمونو بخاطر و زود نخونیم ! رو این حساب بخونیم ڪه خونده باشیمش!!! [عجب‌آهنگِ قشنگۍ داره ]
🍃از رعد گریه‌های شبانه علی و مناجات خالصانه زهرا، باران الهی بر خانه دردانه پیامبر بارید🌧 . 🍃 پر از صدای بال است که به خانه علی می‌آیند، آخر این فقط دارالشفای زمینیان نیست، بلکه طبیب افلاکیان هم هست. . 🍃خلاصه‌ی زهرا و علی متولد شد و به واسطه وجود نازنینش، بال‌های سوخته فطرس ملک، جان تازه گرفت.😍 . 🍃پیامبر پس از شنیدن خبر ولادت شافع امت‌ش، به خانه و آمد. اسماء مولود را داخل حریری پیچید و به نزد پیامبر آورد. پبامبر در گوشش و اقامه‌ی خواند و ، نام زیبای حســـ💚ـــین را از جانب به ارمغان آورد. . 🍃حسین زیباترین گل واژه عالم است. آنقدر زیبا، که از تا شهادتش به گفته چیزی جز زیبایی نیست (ما رایت الا جمیلا) . 🍃به دنیا آمد تا را تیز و خنجرها را مهیا کنند و آب را همچون حق دریغ. گوش کنید این صـــدای هل من ناصر ینصرنی است. . ✍نویسنده : . @yadeShohada313
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
#حجاب نیمی از ایمان است
🌴در هیاهوی گم شده ام. میان صدای بوق ماشین ها، معامله آدم ها و چهره غمگین و شادشان حیرانم.😰 . 🍃حال انسان ها عوض شده است. گویی مانکن هایی برای لباس بر روی زمین قدم میگذارند.👣 . 🍂حجاب ، غریب ترین و مظلوم ترین پوشش این روزهاست. خانم هایی ،هنوز چادر بر سر دارند ولی آنان هم در میان مدل های گوناگون سرگردانند? . 🍃چشمانم را می بندم و پرنده دلم ، به سوی پرواز می کند.منافقین او را با چادرش خفه کردند و شد.حال در این روزهای آرام، منافق ها آرام پیش می روند. نمیدانم چرا مردم با چادر قهر کرده اند !آن را بوسیده اند و گوشه کمدهایشان خاک می خورد. ، روضه ای است برای دل هایی که مادری اند.😔 . 🍂چشمانم به بافته شده زیبایی می افتد که با گلِ سر زیباتری آراسته شده است.بافت این موها مرا یادِ دست های بسته می اندازد. نمیدانم بافت دست های بسته محکم تر است یا باقت موهای رها شده در خیابان ها. آنان با دستِ بسته هم کردند اما ما با دست های باز چه می کنیم؟!😞 . 🍃 روز به روز لباسها آب می رود.خیاط سلیقه ها قد شلوارها را کوتاه تر می کند و بخیل می شود در خرج کردن دکمه برای که لبه هایش از هم فراری اند.شاید یادش می رود آستین مانتوها را بدوزد. یادم به شهدایی می افتد که دست هایشان را فدا کردند اما آن ها پیراهن هایی با آستین بلند میپوشند تا کسی را مدیون و نبینند.😭 . 🍂کمی آنطرف تر را می بینم کنار این های خوش رنگ و بدلباس، که رگ بر گردنشان نبض ندارد و بیخیال به این نمایش لبخند می زنند😥 . 🍃شلوارهایشان در نبرد بین افتادن و نیفتادن معلق مانده و رنگ شده و ابروهای خوش فرمشان گاهی مرا گمراه می کند که نکند این ها باشند و یادشان رفته بر سر کنند.😐 . 🍂صدای اذان مرا به خود می آورد .به آسمان که می نگرم، نگاهم به نگاه گره می خورد اویی که چشم هایش جز خدا را ندید. و کمی آنطرف تر حاج قاسم را با همان لبخند همیشگی اش. می گفت دختران این سرزمین ، دختران من هستند😓💔 . 🍃 در این هیاهو مردم، صدای را نمی شنوند. گرفته و پایان تلخ قصه است😭 . 🍂بیایید به چیزی نباشیم.🤔 . ✍نویسنده: . @yadeShohada313
🌙﷽🌙 👈آیت الله مجتهدی تعریف میکرد که یکی از طلبه ها میگفت: روزی برای مغـرب به مسجـد میرفتم، نزدیک یکی آمد و نماز ظهر و عصر را تند و بدون طمأنینه خواند.🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ جلـو رفتم به او گفتم: ❌آقا نماز شما باطل است؛ بسیار تند خواندید و هیچ کاری را کامل انجام ندادید. ⬅️آن شخص گفت: معلوم است هنوز گرفتار چک و سفته نشده ای! ⚠️بیچاره نمیدانست که اغلب گرفتـاریهایـش بـخاطر همین کـم سبک_شمردن_نماز است. ⚠️بیچاره نمیدانست که برای رفع گرفتاریهایش باید بعد از نماز دعا کند. ⚠️بیچاره نمیدانست همه چیز دست خداست تا خدانخواهد هیچ کاری انجام نمی شود... ⚠️بیچاره نمیدانست.... ...💚@yadeShohada313
﷽ 🌹 مستحبات ؛ آنچه پاداش نماز زیاد می‌کند 🌹 1⃣ استفاده از عقيق 2⃣ پوشيدن لباس پاكيزه 3⃣ شانه كردن موها 4⃣ مسواک كردن قبل از نماز 5⃣ خود را براى نماز خوشبو نمودن 6⃣ خواندن نماز در اول وقت 🍏 هر چه به اول وقت نزديكتر باشد، بهتر است ، مگر آنكه تأخیر آن از جهاتى بهتر باشد؛ مثلا صبر كند، تا نماز را به جماعت بخواند 7⃣ خواندن نماز به جماعت 8⃣ گفتن و 🍏 به گونه اى كه بين اذان و اقامه به اندازه یک سجده فاصله بيندازد و دعاهاى وارده را بخواند. 9⃣ همراه داشتن عمامه با تحت الحنک در نماز 🔟 پوشيدن لباس سفيد و عبا براى نماز 📚 توضيح المسائل ، مسأله ۷۵۱ و۸۶۴ ...💚@yadeShohada313
👌 به اتفاق نظر تمام اهل معرفت ، گفتن در منزل با صدای نه خیلی بلند و نه خیلی آرام ، در سه وعده ی اوقات نماز ، آثار فراوان مادی و معنوی دارد‌. 👌 از جمله شفای مریضی ، دفع آزار و اذیت اجنه و بسیار فواید دیگر 👈مداومت کردن بر این امر را بزرگان توصیه کرده اند. @yadeShohada313
🔻 👈این داستان⇦ 《دعوتنامه》 ــ≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤ 🌼اون شب ... بالشتم از اشک شوق خیس بود ... از شادی گریه می کردم😭 ... تا اذان صبح خوابم نبرد ... همون طور دراز کشیده بودم و به خدا و تک تک اون حرف ها فکر می کردم... ✨اول ... جملاتی که کنار تصویر اون بود ... هر کس که مرا طلب کند می یابد ... من 4 سال ... با وجود بچگی ... توی بدترین شرایط ... خدا رو طلب کرده بودم ... و حالا ...❗️❕ و حالا ... خدا خودش رو بهم نشون داد👌 ... خودش و مسیرش... و از زبان اون شخص بهم گفت ... این مسیر، مسیر عشق و درده ... اگر مرد راهی ... قدم بردار ... و الا باید مورچه ای جلو بری ... تازه اگه گم نشی و دور خودت نچرخی... به ساعت نگاه کردم⌚️ ... هنوز نیم ساعت تا باقی مونده بود ... از جا بلند شدم و رفتم گرفتم ... جا نمازم رو پهن کردم و ایستادم🍃 ... ساکت ... بی حرکت ... غرق در یک سکوت بی پایان ...💫 - ... من مرد راهم ... نه از درد می ترسم ... نه از هیچ چیز دیگه ای ... تا تو کنار منی ... تا شیرینی زیبای دیدنت ... پیدا کردنت ... و شیرینی امشب با منه ... من از سوختن نمی ترسم ... تنها ترس من ... از دست دادن توئه ... رهام کنی و از چشمت بیوفتم ... پس دستم رو بگیر ... و من رو تعلیم بده ... استادم باش برای ❤️... که من هیچ چیز از این راه نمی دونم ... می خوام تا ته خط اون حدیث قدسی برم ... می خوام عاشقت باشم ... می خوام عاشقم بشی ...❣ دست هام رو بالا آوردم ... نیت کردم ... و ... هر چند فقط برای فرصت بود ... اما اون شب ... اون اولین بود ...✨ 🌸نمازی که تا قبل ... فقط شیوه اقامه اش رو توی کتاب ها خونده بودم ... اون شب ... پاسخ من شده بود ... پاسخ من به ... ‌‌⇦چهل روز ... توی دعای دست هر نمازم ... بی تردید ... اون حدیث قدسی رو خوندم ... و از خدا ... خودش رو خواستم ... فقط خودش رو ... تا جایی که بی واسطه بشیم ... من و خودش ... و فقط ...❤️ و این شروع داستان جدید من و خدا شد ...👌 ... یکی پس از دیگری به سمت من می اومدن ... هیچ سوالی بی جواب باقی نمی موند ... تا جایی که قلبم آرام گرفت ... حتی رهگذرهای خیابان ... هادی های لحظه ای می شدند ... واسطه هایی که خودشون هم نمیدونستن ... و هر بار ... در اوج فشار و درد زندگی ... لبخند و شادی عمیقی وجودم رو پر می کرد ... خدا ... بین پاسخ تک تک اون هادی ها ... خودش رو ... محبتش رو ... توجهش رو ... بهم نشون می داد ... معلم و استاد من شد ...🌸 من سوختم ... اما پای تصویر اون شهید ... تصویری که با دیدنش ... من رو در مسیری قرار داد که ... به هزاران سوختن می ارزید ... و این ... آغاز داستان عاشقانه من و خدا بود ...🌼 ــ* ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ *ــ ــ ....💠💫💠
~🕊 🌴✨ 🍁علی خواب دیده بود شهید می‌شود.  صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری.  ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود. 🍁می گفت: وقت شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام میکنم، بعد می‌روم سر وقت . همان موقع پایش رفت روی مین. تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد. 🍁می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم. شهید علی_محمودوند🕊 https://eitaa.com/yadeShohada313