❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهید
" پیش بینی شهید اندرزگو"
✍چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم. سید علی یک ذغال گداخته را برداشت و کف دستش گرفت.
من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمی سوزد؟
لبخندی زد و گفت: «این که هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و انقلاب پیروز خواهد شد.
دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش♥️«سید علی»♥️ است.
✍از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر (عج )باشید.»
بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. همسر شهید گفت من پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است که خودتان رئیس جمهور می شوید؟
سید پاسخ داد خیر، من آنروز نیستم.
#شهیدسید_علی_اندرزگو💐
روای: همسر بزرگوار شهید
___________________
📲کانال تَـوَسُّل به آقٰاصٰـاحِبَ الزَمٰان وَ شُهـدا🕊🌷
@yadeShohada313
بسم رب الشهدا
کانالی مخصوص برای #شهید_مدافع_حرم_امیر_لطفی😍
محتوای کانال به این صورت می باشد:
#خاطرات_شهید
#سخنان_شهید
#خاطرات_همرزمان
#خاطرات_خانواده
#مطالب_مذهبی
#مطالب_مناسبتی
♡با ذکر یک صلوات برای سلامتی امام زمان "عج" وارد کانال کانال بشید ♡
https://eitaa.com/joinchat/3046965302C1b7e418fbb
#خاطرات_شهید:
🌴از انجایی که محمداقا وبرادر شون هردو در جبهه بودن اطرافیان بهشون گفتن چرا هردو برادر در جبهه هستید وایشون هم نامه ای به خانواده ارسال میکنند:
📨در نامه نوشته اید که ننه ناراحت است چرا ما دو تایی به جبهه آمدیم ؛ این #وظیفه الهی و اسلامی ماست امروز که اسلام وقرآن وامام احتیاج به یاری دارند یاری کنیم برای کسی که وظیفه خودش را شناخته وراه درست وخوب را می رود نباید ناراحت بود ؛ اگر کسی وظیفه اش را انجام ندهد وراهش وکاری رادرست انجام ندهد باید ناراحت بود ؛ به هر حال ما هم دوست داریم در کنار شما باشیم ولی اسلام از همه اینها #مهمتراست وامروزباید برای #حفظ_اسلام از همه چیز گذشت همان طور که ائمه واولیاء از همه چیز گذشتند . وما انشاءالله راه خودمان را درست انتخاب کرده ایم👌🏻اگر قبلاً به جبهه آمدیم وحالا هم در جبهه هستیم برای #رضای_خدا بوده وشما سعی کنید که با ناراحتی های بی جا وخدای نکرده با سروصداوحرف های بی جا اجر خودتان را ضایع نکنید.چه شما راضی باشید چه نباشید وچه ناراحت باشید چه نباشید این چیزی است که اسلام برما #واجب کرده وما باید آن را انجام دهیم وانجام می دهیم ؛انشاءالله شما هم با صبر خودتان در این کار شریک باشید
✍با تقدیم احترام محمدحسینی نژاد 16/8/65
#خاطرات_شهید
●محمدجواد تک پسر بود و اگر میخواست میتوانست نرود، اما او بیتاب رفتن بود. من که از رفتن او کاملاً راضی بودم، اما نمیخواست بهجز من، به کس دیگری بگوید که میخواهد سوریه برود، ولی به اصرار من به دنبال کسب اجازه از پدر و مادرش رفت.
●وقتی میخواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم برنمیگردد؛ من هم همان حس را داشته و حالم شبیه حال دفعات قبل نبود. یکشب گفت «بیا بشین باهم حرف بزنیم.» دلم لرزید و گفتم «میخواهی مأموریت بروی؟ و حتماً میخواهی سوریه بروی؟» خندید و گفت «آفرین عزیزم.» گفتم «من هم که نمیتوانم و نمیخواهم مانع رفتنت شوم.» که در جواب گفت «به تو افتخار میکنم.»
●مهمترین ویژگی محمدجواد توجه و حساسیت زیاد به مصرف بیتالمال بود. به یاد دارم که یک روز ماژیکی از پایگاه بسیج به خانه آورد و به زینب تأکید کرد که از آن استفاده نکن و یا یکبار دیگر بنر و میخ آورده بود که به من تأکید کرد که نباید از آن استفاده کنم. تمام دغدغهاش پایگاه بسیج محله بود و میگفت: «پایگاه دست من امانت است.» چند سالی آنجا راکد بود و رونقی نداشت. تابلوی آنجا را رنگ کرد و برای جمعکردن بچهها همه کاری کرد. خودش همیشه در پایگاه، حضور داشت و میگفت این حضور باعث دلگرمی بچهها میشود.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_محمدجواد_قربانی🌷
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/yadeShohada313
#خاطرات_شهید
"شــهیدی که نشانی مزارش را برای مادرش نوشت"
چند روز مانده بود که برود جبهه، گفتم: پسرم بیا ازدواج کن، خواهرات ازدواج کردند، برادرت ازدواج کرده، من می خواهم که نشانی خانه ات را داشته باشم،
خندید و گفت: آدرس می خوای مادر؟
گفتم: بله که آدرس می خوام پسرگلم.
یک برگه کاغذ گرفت، نوشت.
گفت بخوان. خواندم: «اول خیابان لاهیجان، گلزار شهداء قطعه ۲۵۵»
📎فرمانده گردان زرهی لشکر ۲۵ کربلا
#شھید_اردشیر_رحمانی🌷
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/yadeShohada313
#خاطرات_شهید
توی یک روز سرد زمستانی در روستایی از توابع فدیشه نیشابور که در محاصره برف بوده، یک خانم باردار موقع وضع حمل دچار مشکل میشه، و اگر زود رسیدگی نمی شد، هم مادر و هم بچه از دست می رفتن، وقتی که این خبر رو به فرمانداری میدن، اونها هم جلسه تشکیل میدن، ولی نه می شد ماشین فرستاد به روستا و نه هلیکوپتر و...
اما یک نفر مستقیماً دستور میده که فوراً دو تا تانک با تجهیزات کامل به روستا اعزام بشه، این کار باعث شد که مادر و بچه که اسمش رو فاطمه زهرا گذاشتن، زنده بمونن...
واین شخص کسی نبود جز:
#رزمنده_دیروز_مدافع_امروز
#سردارشهید_محسن_قاجاریان🌷
https://eitaa.com/yadeShohada313
#خاطرات_شهید
‼️در طول زندگی مشترک خود با همسرش، بیشتر اوقات را در جبهه گذارند. قبل از عملیات کربلای ۵ به مرخصی آمد و به همسرش گفت: «مریم! خدا خواست که حداقل بار دیگر بیایم شما را ببینم. چون امام زمان (عج) را در خواب دیدم و گفت: برو خانه که آخرین دیدار تو خواهد بود. مریم من از تو راضی هستم امیدوارم که خدا هم از تو راضی باشد.»
‼️به عمویش می گفت : « مسجد و حسینیه می سازی اما بدانکه ثوابش به اندازه یک روز حضور درجبهه نیست چون اسلام درخطر است همه ما باید در جبهه حضور داشته باشیم.»
‼️اهل مسجد و نماز شب بود. بعضی وقت ها شب به بیرون سنگر می رفت بعدها فهمیدم که در دل شب به نماز و راز و نیاز میایستد. به همه سلام میکرد اگر چه از او کوچکتربودند حتی وقتی برادر کوچکش وارد اطاقش میشد به احترام او از جای خود بر میخاست.
📎فرماندهٔ گردان علیابنابیطالب یگان دریایی
#شهید_فتحالله_حیدری🕊
https://eitaa.com/yadeShohada313
#خاطرات_شهید
●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت:
خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم.
.🌷✨✨
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
https://eitaa.com/yadeShohada313