eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
92 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🥀🥀همیشه آرزو داشتم این روضه ها همه به سرم بیایند خدا کند. یعنی می شود⁉️ رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از آ
‍ 🔷 در نوشته بودی: شهادت را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم حتی حرم ارباب در ، اما از آنجایی که هنوز فکر می‌کنم اندازه شهادت نشده‌ام دلتنگ حرم ، مثل همیشه. 🔷 فکر می‌کردی هنوز جامه اندازه‌ات نشده، یعنی در واقع تو اندازه آن نشده‌ای ، اگر تو اینگونه فکر می‌کردی پس وای به حال ما، که هنوز خیلی فاصله داریم تا اندازه شهادت شویم و همچنان به دل ، به آنها که پــــر کشیده‌اند می‌نگریم. 🔷 مهدی ، از تیپ از جنس و ، با قلبی آکنده از حبِّ اهل بیت، به دل میدان زد و مثل هزاران دیگر از دین، ناموس و ، دفاع کرد. 🔷 آن لحظه که می‌خواست عملیات آغاز شود حال خوشی داشت ، روی زمین نبود، در فضای دیگری سیر میکرد. آخر آن عملیات ، عملیات آخرش بود ، شوق پریدن داشت ، رسیدن به معشوق! 🔷 امکان نداشت جایی حرف از باشد و او آنجا نباشد ، اگر امکانش بود حتما آنجا حاضر می‌شد و هرکاری که باید انجام می‌داد؛ به عشق علی‌اکبر لیلا ، به عشق حضرت مــــــادر. 🔷 اصلا همین و ارادت خاصش به این خاندان بود که باعث شد هرچه سریعتر بار را ببندد. 🔷 مادرت می‌گفت:«امام زمان از عمه‌اش نگهداری می‌کند ، بمان و به کشورت کن.» و تو جوابش را اینگونه دادی که مگر سرباز نمی‌خواهد؟ پس هم سرباز میخواهد. 🔷 دعا کن ماهم بشویم سرباز مولایمان. خدمت کردن در راه این خاندان لیاقتی‌ست که نصیب هرکس نمی‌شود، ولی تو لایق آن شدی که جانت را هم فدا کنی. 🔷 محتاج هستیم، کاش که سفارش ما را هم بکنی! به مناسبت شهادت ✍نویسنده: 📆تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۰۱/۱۴ 📅تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۰۹ 🗺محل شهادت: درعا-سوریه 🗺محل دفن: قم‌.بهشت معصومه @yadeshohada313
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
#خـتـم_مناسبتی🖤 🌷به مناسبت رحلت ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها ختم #صلوات داریم به #نیابت
🍃چند ساعتی می‌شد که حالِ بدِ مادر، بدتر شده بود و ؛ساکت تر از همیشه گوشه ای از اتاق کِز کرده بود. . 🍂زانُوانِ کوچکش را در بغل می‌فشرد و چشم هایش مدام پر و خالی می‌شد. . 🍃مادر گاهی چشمانش را باز می‌کرد و با بی حالی را صدا می‌زد و اسما سراسیمه کنار بانو می‌نشست تا هرآنچه می‌خواهند،مهیا کند. . 🍂بار آخر گوشه چشمی به زهرای کوچک می‌انداخت و در گوش اسما صحبت می‌کرد.آنقدر گفت و گفت تا قطره اشکی از چشمانِ اسما بر تار و پود بستر فرو رفت. . 🍃بعد از سفارشاتِ لازم، فاطمه را صدا زد و دخترک با بغضی که می‌گرفت کنار نشست. . 🍂خدیجه آرام تن نحیف دخترکش را در آغوش کشید و با خود فکر کرد، گل که تابِ فشار و دیوار ندارد؛چطور بدن نحیف دخترکش پشت در تحمل خواهد کرد؟ و همین بهانه ای شد تا دخترک را محکم به خود بفشارد. . 🍃فاطمه اما احساس عجیبی داشت.غمی بزرگ کوچکش را می‌فشرد.سرش بی‌حرکت ماند و این یعنی سینه مادر تکان نمی‌خورد.!😥😔 . 🍂از آغوش مادر بیرون آمد و خیره به اسما که هق هق خود را خفه می‌کرد پرسید: اسما؛ مادرم دیگر بیدار نمی‌شود؟ و مبهوت به سمتِ اتاقی که پدر در آن می‌خواند،قدم برداشت. درآغوش پدر پنهان شد...😔 . 🍃حضورفاطمه،در آغوش پدر،بند از دلِ پاره کرد و دریافت یارِ باوفای روز و شبهای بندگی اش به دیدارِ شتافته. . را در عبای خود پیچید...عبایی که شبهای بسیار،عطر نماز شب هایش را به آغوش کشیده بود. . 🍂جانش را که میانِ خاک میگذاشت،تمامِ لحظاتِ بودن خدیجه (س) را مرور می‌کرد؛ "بزرگ بانویی که تمامِ مال و ثروت خود را برای و در راهِ خدا هدیه کرده بود. بانویی که مادرِ فاطمه بود و تاوانِ عشقِ بی نظیرش به (ص) تنهایی و سختی کشیدن در شعب ابی طالب شد." و حالا رسول الله به سختی دلِ از جانِ خود می‌کَند...💔😔 . 🍃به خانه که باز می‌گشت با خود اندیشید؛زین پس دنیا بدونِ خدیجه(ص) همچون گور؛سرد و تاریک خواهد بود. و پیامبر از دلبرش،تنها را به یادگار داشت که عجیب گرما بخشِ قلبِ خسته پدر بود❤ . 🍂محمد(ص) همراهِ خدیجه(س) نیمی از و و را به آغوش خاک سپرده بود💔😔 . جانسوز ؛حضرت خدیجه (س) تسلیت🖤 . ✍نویسنده: @yadeShohada313
به نام خداوند مهربان وقتی دلتنگ میشوم😔💔 برای اکثر ها که کمی سن و سال دارند این موضوع پیش آمده ... یک نفر را در زندگیشان میکنند😞 کسی که با او حرف بزنند ... کسی که شریک غم و خوشی هایشان باشند گاهی در ذهنشان تصویر سازی هم میکنند😩 الان که همه جا 📱 وجود دارد پیدا کردن یک هم صحبت کار سختی نیست ... یک نفر که از روی پر کردن وقت بخواهیم با او حرف بزنیم📱🗣 درد و دل کنیم ... رفع دلتنگیهایمان باشد👌 بعضی ها این دلتنگی را نمیکنند😑 هم صحبتی هایشان زیاد است😏 سفره دلشان نه ولی سفره ذهنشان پیش همه باز است😒 گاهی که دلتنگی و کمبود یک نفر دومی در زندگی بهم فشار می آورد به چیزایی فکر میکنم که آرام میشم ...😊 چیزایی که باعث میشود دلتنگی هایم را تحمل کنم .😊 . فکر میکنم به آن مردی که یک و چهار ی قد و نیم قد را در گذاشت و رفت🔫💣 خدا میداند چه شبها که پشت از دلتنگی نکرد😢 فکر میکنم به دامادی که یک هفته بعد از عقد راهی جبهه شد و تنها دلخوشیش یک عکس بود و خانومی که دلتنگ و نشسته بود😩😭 فکر میکنم به آن دختر خانومی که هر روز خانه را آب و جارو میکرد تا شوهرش از راه برسد چون تازه بچه دار شده بودند😍 وقتی هم که می آمد بعد از یک هفته دوباره راهی میشد و چشمان خیس خانومی که نمیتواند بگوید 😭 فکر میکنم به همسر مدافع حرمی که دخترش بهانه را میگیرد بغضش رو قورت میدهد و بادخترش بازی میکند💔 الان که فکر میکنم میبینم دلتنگی من چقدر بچگانس در برابر اینها ... انقدر بزرگ نیست که بخواهم برای پر کردنش به دوست های مجازی بشوم👌 آخر میدانی فرقش چیست؟ آنها با اختیار خودشان ، برای منو تو دلتنگی ها را تحمل کردند ، از همسر و بچه و خانواده دل کندند و رفتن در غربتی که نه تلگرام بود نه و نه ... پ‌ن : ان الله مع الصابرین ...💚@yadeshohada313