eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
83 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شفای مادر شهید معماریان🕊 با هدیه فرزند شهیدش🌷 🌸🍃مادر از شهدای شهر مقدس# قم : روز اول محرم سال 68 به اتفاق خانواده به یکی از روستاهای اطراف قم مسافرت کردیم و  بر اثر حادثه‌ای به زمین افتادم، پس از حاضر شدن دکتر از درمانگاه🏩 منطقه، قرار شد به خاطر احتمال خون‌ریزی مغزی و به پیشنهاد پزشک، سریعاً‌ به قم منتقل شوم. وی بیان داشت: پس از درمان‌های اولیه و عکس‌برداری مشخص شد، پایم دچار شکستگی شده و احتیاج به گچ گرفتن دارد، اما از گچ‌گرفتن خودداری کرده و با مراجعه به پیرمرد شکسته‌بندی به نام حاج محمد، پای خود را بسته و درد را تحمل می‌کردم و به توصیه پزشک معالج به استراحت پرداختم تا پایم جوش خورده و شکستگی برطرف شود. ☘مادر شهید محمد معماریان عنوان کرد: در روز هشتم محرم با عصا سوار بر ماشین شده و در مسجد المهدی (ع) 🕌واقع در بلوار محمّد امین (ص) حاضر شده و به خانم‌هایی که برای آماده‌سازی تدارک پذیرایی از  عزاداران حسینی در شب عاشورا زحمت می‌کشیدند کمک کرده و به منزل برگشتم. 🍃وی عنوان کرد: روز تاسوعا نیز عصا زنان به مسجد رفته و کمک کردم در شب عاشورا نماز جماعت را به حال نشسته خواندم و منتظر مراسم سینه‌زنی شدم تا آن که نوحه‌خوانی و عزاداری آغاز شد در این هنگام حالم به شدت منقلب شد و به سیدالشهدا (ع) و حضرت زهرا (ع) متوسل شدم و از ایشان شفای خود را خواسته و گفتم، یا امام حسین (ع) اگر این مقدار زحمت من، قابل قبول شماست، شما از خدا بخواهید به من شفا بدهد و اگر من تا صبح فردا شفا یابم و پایم به زمین برسد، دیگ‌های مسجد المهدی (ع) و دیگ‌های مربوط به عزاداریت را در منزل عمه‌ام خواهم شست. 🌷مادر شهید ادامه داد: شب خواب دیدم در مسجد المهدی (ع) هستم و می‌گویند، هیأتی به  مسجد می‌آید با خود گفتم: بروم  ببینم چه کسانی هستند، دیدم هیأتی فوق‌العاده منظم با لباس‌های سفید، سربندهای مشکی و کفنی تقریباً خون‌آلود به گردن وارد مسجد شدند و شهید سید محمد سعید آل‌طه نوحه‌خوانی می‌کنند و بقیه سینه می‌زنند. 🌱وی اظهار کرد: با خود گفتم، سیدمحمد که شهید شده بود! یک مرتبه متوجه شدم، فرزند شهیدم محمد معماریان نیز در جلوی هیأت حرکت می‌کنند و بقیه هم از دوستانش هستند. به این ترتیب، برایم مسلم شد که هیأت مربوط به 🕊شهداست و بعد از اتمام سینه‌زنی، فرزند شهیدم جمعیت را دور زد و کنار پرده به طرفم آمد و همدیگر را در آغوش گرفتیم در این هنگام یکی دیگر از شهیدان آمده و گفت: سلام حاج‌خانم! خدا بد ندهد! چه شده  است و محمد گفت، نه، مادر من مریض نیست، مادر، این‌ها چیست که به پایت بسته‌ای؟ 🌿مادر شهید گفت: به محمد گفتم، چیزی نیست، چند روزی است، پایم درد می‌کند و با عصا راه می‌روم ان‌شاءالله خوب می‌شود، محمد گفت، مادر جان چند روزی است که با دوستان به کربلا رفتیم از (ع) برای شما آورده‌ام و  می‌خواستم به دیدن شما بیایم، اما دوستان گفتند، صبر کن با هم برویم و امشب که شب عاشورا بود،‌ رفتیم به (ره) و آمده‌ایم تا نماز صبح را در مسجد المهدی (ع) همراه با زیارت عاشورا بخوانیم و شما را ببینیم و برگردیم. 🌹وی عنوان کرد: در این هنگام دستش را بالا آورد و از سر تا پای مرا دست کشید، باندها را از پایم باز کرد و شال سبز ضریح مطهر را به جای آن بست و گفت، مادر پایت خوب شده است و اگر هم مقداری درد می‌کند از عضله است که آن هم خوب می‌شود. 🥀مادر شهید محمد معماریان گفت: در همین حال از خواب بیدار و دچار اضطراب شدم و قدرت تکلم نداشتم، قبل از برخاستن و مشاهده پا با خود گفتم، ببینم خواب دیده‌ام یا واقعیت بوده است، وقتی که نگاه کردم، دیدم تمام باندها باز شده و به جای آن، شال سبزی به پاهایم بسته شده است، بلند شده و متوجه شدم پایم کاملاً خوب شده است، اهل منزل را مطلع کردم و برای انجام نذر شستن دیگ‌ها به طرف مسجد رفتم. 🍀وی خاطرنشان کرد: با حضورم در مسجد، بانوانی که مرا می‌شناختند، گفتند، شما که نمی‌توانستید راه بروید، الان چه شده است، گفتم، «من امروز صبح گرفتم»، خانم‌های حاضر، را گرفته و می‌بوسیدند و یکی از خانم‌ها که اتفاقاً مدت‌ها به سردردی مزمن مبتلا بود، آن را به سر خود کشید و گفت به سر می‌بندم تا خوب شوم و سرم درد نگیرد، همان لحظه سرش خوب شد. 👇👇 @yadeshohada313