eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
4.9هزار ویدیو
83 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
📣بنام خدا٬ #یکمین روز از چله عاشقی... #نحوه چله: ❤️یٰٰاالله «۱۰مرتبه» 💚الهی العفو«۷مرتبه» در حالت
📣بنام خدا٬ روز از چله عاشقی... چله: ❤️یٰٰاالله «۱۰مرتبه» 💚الهی العفو«۷مرتبه» در حالت سجده. 💙ذکر صلوات«۱۴مرتبه» 💚الهی بِفاطمة سلام الله علیها«۵مرتبه» 💙السلام علیك یاصاحب الزمان «۵ مرتبه» 💚السلام علیك یااباعبدالله«۵مرتبه» 💙الهی بِالرُّقیة سلام الله علیها«۳مرتبه» ✅چله را انجام میدهیم به رضای خداوند وسلامتی وظهور اقاامام زمان«عج»/ امضا شدن رزقِ کربلا و راهیان نور/مفید واقع شدن در خیمه گاه امام زمان وشهادت در رکاب ایشان/ حل مشکلات ازدواج جوان ها وشهید پرور شدن/ شفای بیماران ورفع بیماری منحوس کرونا/برآورده شدن حاجت قلبی شرکت کنندگان درچله... شب اول قبرمان امام زمان وسیدالشهدا به فریادمان برسند ان شاءالله...🤲 :درچله چند نکات جهت مراقبه رعایت بشه رفقا❤️ 1)حتما حتما حتما نماز باشه(اول وقت بودن نماز یعنی تو خدا ودین واخرت رو بر دنیا ترجیح دادی).. 2)نیت حتما قربةالی الله باشه 3)درهنگام انجام چله سعی کنید وضو داشته باشید 4)غیبت کردن/ بی احترامی باخانواده ممنوع... :سه شنبه۳تیرماه :شنبه۱۱مرداد ماه التماس دعا🌹 یازهرا🌹
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🍃🌷 ﷽ #کوله_پشتی_شهدا #شهید_چمران از زبان همسرش «غاده» قسمت هفتم ✍....... مادرم خیلی عصبانی شد.
🍃🌷 ﷽ از زبان همسرش «غاده» قسمت هشتم ✍....... به پدرم گفتم: جشن نمی‌خواهم فقط فامیل نزدیک، عمو، دایی و... پدرم گفت: به من ربطی ندارد؛ هر کار که خودتان می‌خواهید بکنید. صبح روزی که بعد از ظهرش عقد بود، آماده شدم که بروم دبیرستان برای تدریس. مادرم با من صحبت نمی‌کرد، عصبانی بود. خواهرم پرسید: کجا می‌روید؟ گفتم: مدرسه. گفت: شما الان باید بروید برای آرایش، بروید خودتان را درست کنید. من بروم؟ رفتم مدرسه. آنجا همه می‌گفتند: شما چرا آمده‌اید؟ من تعجب کردم. گفتم: چرا نیایم؟ مصطفی مرا همینطور می‌خواهد. از مدرسه که برگشتم، مهمان‌ها آمده بودند. مصطفی آنجا کسی را نداشت و از طرف او داماد آقای صدر، خانواده و خواهرانش و سید غروی آمده بودند. از فامیل خودم خیلی‌ها نیامدند، همه‌شان مخالف بودند وناراحت. 🌸خواهرم پرسید: لباس چی می‌خواهی بپوشی؟ گفتم: لباس زیاد دارم. گفت: باید لباس عقد باشد. و رفت‌‌ همان ظهر برایم لباس عقد خرید همه می‌گفتند دیوانه است، همه می‌گفتند نمی‌خواهیم آبرویمان جلوی فامیل برود. من شاید اولین عروسی بودم آنجا که دنبال آرایش و این‌ها نرفتم. عقد با حضور‌‌ همان معدودی که آمده بودند انجام شد و گفتند داماد باید کادو بدهد به عروس. این رسم ما است، داماد باید انگشتر بدهد. من اصلاً فکر اینجا را نکرده بودم. 🌸مصطفی وارد شد و یک کادو آورد. رفتم باز کردم دیدم شمع است. 🕯کادوی عقد شمع آورده بود، متن زیبایی هم کنارش بود. سریع کادو را بردم قایم کردم همه گفتند چی هست؟ گفتم: نمی‌توانم نشان بدهم. اگر می‌فهمیدند می‌گفتند داماد دیوانه است، برای عروس کادو شمع آورده. عادی نبود. خواهرم گفت: داماد کجا است؟ بیاید، باید انگشتر بدهد به عروس. آرام به او گفتم: آن کادو انگشتر نیست. 🌸خواهرم عصبانی شد گفت: می‌خواهید مامان امشب برود بیمارستان؟ داماد می‌آید برای عقد انگشتر نمی‌آورد؟ آخر این چه عقدی است؟ آبروی ما جلوی همه رفت. گفتم: خوب انگشتر نیست. چکار کنم؟ هر چه می‌خواهد بشود! بالاخره با هم رفتیم سر کمد مادرم و حلقه ازدواج او را دستم گذاشتم و آمدم بیرون.......... ✍......... مهریه‌ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریه‌ای داشت، یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه‌اش نداشت. برای فامیلم، برای مردم این‌ها عجیب بود. 🌸مادرم متوجه شد انگشتری که دستم کرده بودم مال خودش بوده و خیلی ناراحت شد. گفتم مامان، من توی حال خودم نبودم وگرنه به مصطفی می‌گفتم و او هم حتماً می‌خرید و می‌آورد. مادرم گفت: حالا شما را کجا می‌خواهدببرد؟ کجا خانه گرفته؟ گفتم: می‌خواهم بروم موسسه، با بچه‌ها. 🌸مادرم رفت آنجا را دید، فقط یک اتاق بود با چند صندوق میوه به جای تخت. مامان گفت: آخر و عاقبت دختر من باید اینطور باشد؟ شما آیا معلول بودید، دست نداشتید، چشم نداشتید که خودتان را به این روز انداختید؟ ولی من در این وادی‌ها نبودم،‌‌ همان جا، همانطور که بود،‌‌ همان روی زمین می‌خواستم زندگی کنم. مادرم گفت: من وسایل برایتان می‌خرم، طوری که کسی از فامیل و مردم نفهمند . 🌸آخر در لبنان بد می‌دانند دختر چیزی ببرد خانه داماد، جهیزیه ببرد، می‌گویند فامیل دختر پول داده‌اند که دخترشان را ببرند. من ومصطفی قبول نکردیم مامان وسیله بخرد. می‌خواستیم همانطور زندگی کنیم. 🌸یک روز عصر که مصطفی آمده بود دیدنم گفت: اینجا دیگر چکار داری؟ وسایلت را بردار برویم خانه خودمان. گفتم: چشم! مسواک وشانه و... گذاشتم داخل یک نایلون و به مادرم گفتم: من دارم می‌روم. مامان گفت: کجا؟ گفتم: خانه شوهرم، 🌸به همین سادگی می‌خواستم بروم خانه شوهرم. اصلاً متوجه نبودم مسائل اعتبار را. مادرم فکر کرد شوخی می‌کنم. من اما ادامه دادم؛ فردا می‌آیم بقیه وسایلم را می‌برم. مادرم عصبانی شد فریاد زد سرمصطفی و خیلی تند با او صحبت کرد که: تو دخترم را دیوانه کردی! تو دخترم را جادو کردی!......... یاران ✨ 💖 @yadeshohada313
سلام رفقا دعاشون کنیم که تاشب حاجتروا بشند ان شاءالله با ۳صلوات و ۳ذکر یاجواد الائمه ادرکنی هدیه به شهیدقاسم سلیمانی و اقاامام جوادعلیه السلام... بسم الله....
••• شیخ رجبعلی خیاط : چشمت بھ نامحرم می‌افتد ، اگر خوشت نیاید كھ مریضی ! اما اگر خوشت آمد ، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو : [ یا خیر حبیب و محبوب ] یعنی : خدایا من تو را می‌خواهم ، این‌ها چیه ؟ این‌ها دوست داشتنی نیستند ! -هر چھ كھ نپاید دلبستگی نشاید :)🌱 ••• @yadeShohada313
درنبرد‌ سخت ‌باداعش‌ بودند اومد پیشش وگفت : فرمانده ، تانکر آب ‌به ‌سمت‌ داعشیا ‌میره اگه ‌منفجرش‌نکنیم داعش ‌نفس‌تازه ‌میکنه ‌و نبرد‌ ما سخت‌تر میشه در جواب‌ گفت : امام‌حسین ‌درکربلا ‌اسبان ‌سپاه عمر سعد هم ‌سیراب کرد. @yadeShohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
✅ادامه ی داستان قلاویزان... قسمت :7️⃣ در پی هجوم دشمن به #مهران که به موجب ان بخش های زیادی از خ
قلاویزان... 👇👇👇👇👇👇 ادامه ی داستان قلاویزان... قسمت8⃣ ⬅خبر تضعیف و شکست های پی در پی نیروهای دشمن در محور قلاویزان به دیگر گردان های مستقر دشمن در محور های دیگر میرسد ، دشمن زبون وقتی می بیند که حریف این مردان خدا نمیشود نقشه محاصره رزمندگان ثارالله را به کار می گیرد.... ⬅و از منحنی بودن 👈 U 👉 خاک مهران (که در اصطلاح نظامی به ان نعل اسبی اتلاق میشود) از جناحین حملات را اغاز میکنند و با چندین تیپ تا دندان مسلح کیلومترها عقب تر از رزمندگان مقاوم ثارالله وارد عرصه میشود... ⬅و از تمامی جناحین رزمندگان مقاوم ثارالله مورد هجمه بی رحمانه قرار میگیرند... ⬅در این تکاپو همرزمان و گردانی دیگر از لشگر ثارالله در پی هجمه ناجوانمردانه دشمن بعثی به یاری همرزمانی که تا اعماق تپه های قلاویزان پیش رفته اند و دشمن را عقب رانده اند و مورد هجمه همه جانبه هستن وارد عمل میشود و در نهایت به گردان مستقر در ارتفاعات ملحق میشوند... ⬅در این لحظات توپخانه های دشمن بعثی به شدت منطقه را به توپ میبندند و تمام راه های مواصلاتی و راه های ارتباطی با این دو گردان مخلص اسلام قطع میشود و در حلقه محاصره کامل دشمن قرار میگیرند😔 ✅چندین روز این فرزندان حضرت زهرا س در گرمای ۵۰ درجه مهران با تنها قمقمه ها و محدود جیره ای که به همراه داشتند در مقابل چندین گردان می ایستند... دل ها کجا میرود؟😔 ⬅عرصه لحظه به لحظه دشوار تر میشود قمقمه ها خالی....😔 لبان ترک خورده....😔 مهمات رو به اتمام است....😔 توپخانه دشمن امان نمیدهد...😔 دشمن از همه سو حمله ور شده...راست قامتان و جیگر گوشه های این ملت یک به یک شهید میشوند....😔 کسی نیست به یاری مجروحان بیاید... 😔 ✅چه رازیست بین این وجه اشتراک با سید الشهدا؟😢 ⬅روایت ها از اسرا و حاضران در آن محاصره حاکی از این است: ⬅در آن لحظه های واپسین مهمات تمام شده بود دیگر گلوله ای برای جنگیدن نبود خیلی ها به شهادت رسیده بودند صحنه ای نظرها را جلب کرد و فضا را کربلایی تر کرد... زخمی ها را سوار بر یک ماشین نظامی کردند دل ما خنک شد الحمدالله به بچه های مجروح رسیدگی میشود اما بعد از لحظاتی همه آن مجروحان و زخمی ها را از صخره ها و بلندی های قلاویزان همچون حضرت مسلم بن عقیل به پایین صخره ها می انداختند و غریبانه به شهادت میرسیدند....😢 ⬅عده ای دیگر را زنده زنده دفن کردند...😢 ⬅عده ای دیگر زیر شنی تانک ها به شهادت رسیدن...😢 صل الله علیک یا ابا عبدالله 😭😭😭 ✅حال ده ها سال است این سرزمین رنگ و بوی بقیع به خود گرفته و همچون مزاز حضرت زهرا (س) گمنام هست و بی نام و نشان.....😔 ⬅امام خمینی(ره): ✅سلام و درود ما بر پاره های تن این ملت که در بیابان ها انیس و مونسی جز نسیم بیابان و همنشینی با حضرت زهرا (س) ندارند...😢 🕊 یاران 🌷🕊 @yadeshohada313
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
✅قلاویزان ... یادمان قلاویزان ...😔 ✅از همه ی دوستان میخواهیم داستان قلاویزان رو که طی چند مرحله
عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستند قسمت اول این حکایت عجیب رو از اینجا دنبال کنند....👆 ⬅️حکایت قلاویزان حکایت عجیبیه... اگر شلمچه کربلای ایرانه😔 قلاویزان بقیع ایرانه😭 چرا که هنوز خییییلی از رفقای حاج قاسم یعنی بچه های لشکر ۴۱ ثارالله برنگشتند.....😔😔 این یعنی خییییلی پدر و مادر هستند هنوز که چشم انتظار جووناشون هستند ⬅️نثار روح مطهرش تک تک شهدا و آرامش دل مادران شهدای مفقود الاثر ⬅️۱۴ صلوات یازهرا مدد.... 🕊 @yadeshohada313
خب رفقا!!! حکایت قلاویزان هم فعلا به پایان رسید.... منتظر ما باشید تا روزهای آینده و حکایاتی عجیب.... چرا که خبر آمد خبری در راه است... التماس دعای فرج یازهرا یاعلی ❤️❤️ @yadeshohada313