تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
💞 خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی ( مدافع حرم ) ✅قسمت 8⃣2⃣ 💞 #قطره_اشک-شهید💧 💠 پیکر را که آوردند دنبا
💞 خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی ( مدافع حرم )
✅قسمت 9⃣2⃣
💞بوسههای آخر...
💠 از اولین سفر که برگشت هنوز صورتش خوب نشده بود. قول داده بود دفعه بعد که برمیگردد صورتش هم خوب شود. راست میگفت در معراج صورتش را دقت کردم خدا را شکر خراشیدگیاش محو شده بود... گفتم که من به صورت امین حساس بودم.
💠 تا جان در بدن داشتم صورتش را برای آخرینبار سیر نگاه کردم... میدانستم این لحظات دیگر هیچگاه تکرار نمیشود. تصویر امین آنقدر بزرگ بود که قاب چشمهایم برای دیدنش کم بود! بوسه بارانش کردم و از امین جدا شدم.😘😘😭😭
💠 چند روز بعد از #شهادتش انتظار داشتم حداقل بیاید با من حرف بزند. دائماً گلایه داشتم از خدا، از اطرافیانم، از همه آدم و عالم. دائم از خودم میپرسیدم «چرا امین رفت؟ چرا بقیه مانع از رفتن امین نشدند؟» دائماً ناراحت و دلگیر بودم😔 منتظر بودم بیاید منتکشی! امین حاضر نبود ناراحتی مرا ببیند حالا چطور حاضر بود مرا با این داغ بزرگ بگذارد و برود؟
💠 بعد از دو سه روز دیدم دیگر فایدهای ندارد. فکر کردم باید معاملهای کنم. گفتم «خدایا! شوهرم را در راه تو بخشیدم. خود و خانوادهام هم فدای حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام حسین (علیه السلام). انشاءالله همه ما مثل امین عاقبت به خیر شویم. فقط شوهرم بیاید با من حرف بزند. بیاید جواب سؤالهایم را بدهد. با من حرف بزند تا کمی آرام شوم. اینکه دیگر توقع زیادی نیست»💔💔
💞 خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی ( مدافع حرم )
✅قسمت 0⃣3⃣
💞 برگه شفاعت
💠 همان شب خواب دیدم که گویا خانه ما بخشی از یک #مسجد است. با خانمی که نمیشناختم همراه بودم و به او گفتم «به من میگویند شوهرت #شهید شده. خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.» جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست! گفتم «پس شوهرم شهید نشده!»😍 به سمت مسجد که احساس میکردم خانه ما است رفتم. در را که باز کردم دیدم #شوهرم نشسته! دویدم و با رسیدن به امین، بوسیدمش!😘 گفتم «وای امین، اگر بدانی این چند وقت چه خوابهای بدی دیدهام!»😔
💠 امین آنکارد کرده و خیلی نورانی با #لباس_سبز، از جایش بلند شد، پیشانی مرا بوسید 😘و گفت «زهرا جان! من #شهید شدم...» در خواب همه چیز برایم مرور شد و یادم آمد که شهید شده. گفت «من باید زود برگردم و نمیتوانم زیاد حرف بزنم.» گفتم «باشه حرف نزن. من از حضرت زینب (سلام الله علیها) و از خدا خواستهام که بیایی و جواب سؤالات مرا بدهی. پس زیاد حرف نزن دلم میخواهد بیشتر پیش من بمانی.» گفت «یک #خودکار بده تا بنویسم.»
💠 گفتم «تو به من نگفته بودی میروی شهید میشوی، گفتی میروی تا دِینَت را ادا کنی. به من قول داده بودی مراقب خودت باشی.» خندید و گفت «من در آن دنیا مذهبی زندگی کرده بودم. اسمام جزء #لیست_شهدا بود... » میخواستم سریع همه سؤالاتم را بپرسم، گفتم «در قبال این مصیبتی که روی قلب من گذاشتی و میدانی که دردی بزرگتر از این برای من نبود، چطور دلت آمد مرا تنها بگذاری؟» (همیشه وقتی خبر شهادت همسر کسی را میشنیدم به شوهرم میگفتم انشاءالله هیچوقت هیچکس چنین مصیبتی نبیند. حاضر بودم بمیرم اما خدای نکرده هیچ وقت چنین داغی را نبینم.)
💠 امین یک برگه از جیباش در آورد که دور تا دور آن شبیه آیات قرآن، اسم خداوند و ... نوشته شده بود. خودکار را از من گرفت. نوشت "همسر مهربانم،" دقیقاً عین این دو کلمه به همراه ویرگول بعد آن را روی کاغذ نوشت. بعد گفت «آره میدانم خیلی سخت است. ما در این دنیا آبرو داریم. خودم در این دنیا #شفاعتت میکنم.» انگار در لیستی که قرار بود شفاعت کند اسم مرا هم نوشت...
💠 گفتم «در این دنیا چی؟» گفت «من نباید زیاد حرف بزنم...» با این حال انگار خودش هم طاقت نداشت حرف نزند. احساس میکردم بیشتر دلش میخواهد حرف بزند تا بنویسد. گفت «در این دنیا هم خودم مراقبت هستم. حواسم به تو هست.» یک دفعه از خواب پریدم! اذان صبح بود.
#ادامه_دارد
🕊شهدا، رفقای با معرفت!✌️🏼
💠مسئولان اردوگاه چند ساعت پیش از پخش غذا آمار #زائرین را میدادند تا فرصتی برای پخت غذا داشته باشیم.
👈🏼یک بار نزدیک ظهر بود که یک اتوبوس به آمارمان اضافه شد. نمیدانستیم باید چه کار کنیم؟ غذا کم بود.
🌷سید بدون هیچ استرسی یک پارچه سبز پرچم سیدالشهدا (ع) را روی دیگ کشید و به بچههای خادم گفت :
«بچهها بیایید دور دیگ غذا جمع بشوید و هرکدام برای یک #شهید نیت کنید🕊✋🏼
💠سپس ذکر #صلوات گرفت و یک توسل کوچک نیز به #حضرت_زهرا (س) پیدا کرد. پرچم را از روی دیگ برداشت و #یاعلی گفت و مشغول تقسیم غذای زائرین شدیم.
💠برای ما خیلی عجیب بود، نه تنها غذا کم نیامد، مقداری هم غذا باقی مانده بود. همه حسابی غذا خوردند!😍💔
😉سید خیلی خوشحال بود. آنجا بود که فهمیدیم، چقدر سید با شهدا #رفیق است و #شهدا نیز حسابی هوایمان را دارند✌️🏼💞
#مدافع_حرم
#شهید_بی_سر
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🕊میلاد همیشه لبخند به لب داشت، به او «سید خندان» میگفتند😊۲۹ ساله بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت و ۲۵ مهر ۱۳۹۴ در محور «حلب» شهید شد. در ایام #عاشورا و #محرم مانند اربابش #سر از بدن سید جدا کردند. تکفیریهای بیدین بدنش را قطعه قطعه کردند😭😭
@yadeShohada313
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
یٰادِ #شُهدا کمتر از شهادت نیست🌹
🕊سلام برشما عاشِقان اهلبیت وشهدا..
📣بٰا کسبِ اجازه از اقٰاصٰاحِبَ الزّمان«عَج الله» آغاز میکنیم #دورسیُ_هشتم ختم قران کریم را✨
✅به این نحو : #لیستِ_نه_شهید برای درخواست کننده ارسال میشود به همراه یک جزء #قرآن که از زمان ارسال ختم تا #یک_هفته مهلت دارید جزء قران رو به نیابت از نه شهید هدیه کنید به #آقاصاحبَ_الزمان«عَج الله»🌹
🕊جهت در خواست ختم قران به این ایدی مراجعه کنید👇🏼👇🏼
@Sadatbanyfateme313
👈 #توجه: هریک ازشماعزیزان اگر حتی یک جز قران سهمش باشه در ثواب #یک_دورکامل قرآن شریک هست چراکه ختم گروهی هست👌🏼
🌸عزیزانی که در خانواده و نزدیکان #شهید دارند نام شون رو اعلام کنند تا در لیست شهدا ثبت بشه📜
🕊باتشکر از عزیزانی که در ختم قران دورِ قبل شرکت کردند ان شاءالله مشمول دعای اقاصاحب الزمان وشهدا قراربگیرید...
@yadeShohada313
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
📖🕋📖🕋📖
💠همراهان گرامی کانال
🌷ختم دسته جمعی ، زیارت اربعین به مناسبت اربعین حسینی
در کانال برگزار میشود
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️ به نیابت از امام زمان( عج ) هدیه به امام حسین علیه السلام
و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده
❇️فرصت خواندن تا یکشنبه شب ۲۸ /۷ / ۱۳۹۸
📣لطفا تعداد زیارت اربعین درخواستی خود را که میخوانید ،به آیدی زیر بفرمایید تا جمع آمار در حرم مطهر امام رضا ( ع ) مطهر ثبت شود
تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹
⬅️آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد زیارت اربعین در ختم دسته جمعی 👇👇
🆔 @ZZ3362
🔸متن زیارت اربعین در زیر ⏬⏬⏬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊روایت عاشقی پدر و پسر در جبهه چیلات:
🌹سید ابراهیم و سید حسن اسماعیل زاده در آغوش هم پیدا شدند💞
@yadeShohada313