eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
92 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
💞خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی ( مدافع حرم) ✅قسمت 7⃣2⃣ 💞بدون امین چه کنم؟ 💠 قرار بود اعزام دوم امین
💞 خاطرات همسر ( مدافع حرم ) ✅قسمت 8⃣2⃣ 💞 -شهید💧 💠 پیکر را که آوردند دنبال امین می‌دویدم. نگذاشتم مادرم متوجه شود، فقط گفتم بگذارید با امین باشم. مکانی در با هم تنها ماندیم. گفتم «امینم؛ این رسمش نبود! تو راضی نبودی حتی دست‌هایم با چاقوی آشپزخانه زخم شود. یادت هست وقتی دستم کمترین خراشی برمی‌داشت روی سینه‌ات می‌‌زدیی و می‌گفتی شوهرت بمیرد زهرا جان! تو که تحمل ناراحتی من را نداشتی چطور دلت آمد که مرا تنها بگذاری؟😭😭😭خیلی گریه کردم. انگار که از کسی خیلی ناراحت و دلگیر باشی برایش گلایه می‌کردم😔😭و می‌گفتم این رسمش نبود بی‌معرفت! خدا شاهد است دیدم از گوشه بیرون زد😭 💠 تا قطره اشک را دیدم با خودم گفتم «از کجا معلوم امین برای رفته بود که بخواهم او را سرزنش کنم؟ او رفت تا دِینَش را ادا کند. حالا اگر گلچین شده و خدا دوست داشته او را با شهادت ببرد امین مقصر نیست...» گفتم «امین عزیزم، شهادت مبارکت باشد❤️🕊 اما آن دنیا هوای مرا داشته باش و کن.» آخرین تلاش‌ها و التماس‌هایم بود «امین؛ مواظبم باش، مثل همان موقع‌ها که پشتم بودی و همیشه می‌گفتی فقط من و تو هستیم که برای هم می‌مانیم.» 💠 با دیدن اشک‌ امینم مطمئن شدم دل امین با من است که من با این همه وابستگی حالا قرار است بدون او چه کنم... گفتم «حلالت کردم، به جز خوبی هیچ‌چیز از تو ندیدم.»
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
💞 خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی ( مدافع حرم ) ✅قسمت 8⃣2⃣ 💞 #قطره_اشک-شهید💧 💠 پیکر را که آوردند دنبا
💞 خاطرات همسر ( مدافع حرم ) ✅قسمت 9⃣2⃣ 💞بوسه‌های آخر... 💠 از اولین سفر که برگشت هنوز صورتش خوب نشده بود. قول داده بود دفعه بعد که برمی‌گردد صورتش هم خوب شود. راست می‌گفت در معراج صورتش را دقت کردم خدا را شکر خراشیدگی‌اش محو شده بود... گفتم که من به صورت امین حساس بودم. 💠 تا جان در بدن داشتم صورتش را برای آخرین‌بار سیر نگاه کردم... می‌دانستم این لحظات دیگر هیچ‌گاه تکرار نمی‌شود. تصویر امین آنقدر بزرگ بود که قاب چشم‌هایم برای دیدنش کم بود! بوسه‌ بارانش کردم و از امین جدا شدم.😘😘😭😭 💠 چند روز بعد از انتظار داشتم حداقل بیاید با من حرف بزند. دائماً گلایه داشتم از خدا، از اطرافیانم، از همه آدم و عالم. دائم از خودم می‌پرسیدم «چرا امین رفت؟ چرا بقیه مانع از رفتن امین نشدند؟» دائماً ناراحت و دلگیر بودم😔 منتظر بودم بیاید منت‌کشی! امین حاضر نبود ناراحتی مرا ببیند حالا چطور حاضر بود مرا با این داغ بزرگ بگذارد و برود؟ 💠 بعد از دو سه روز دیدم دیگر فایده‌ای ندارد. فکر کردم باید معامله‌ای کنم. گفتم «خدایا! شوهرم را در راه تو بخشیدم. خود و خانواده‌ام هم فدای حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام حسین (علیه السلام). ان‌شاءالله همه ما مثل امین عاقبت به خیر شویم. فقط شوهرم بیاید با من حرف بزند. بیاید جواب سؤال‌هایم را بدهد. با من حرف بزند تا کمی آرام شوم. اینکه دیگر توقع زیادی نیست»💔💔
💞 خاطرات همسر ( مدافع حرم ) ✅قسمت 0⃣3⃣ 💞 برگه شفاعت 💠 همان شب خواب دیدم که گویا خانه ما بخشی از یک است. با خانمی که نمی‌شناختم همراه بودم و به او گفتم «به من می‌گویند شوهرت شده. خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.» جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست! گفتم «پس شوهرم شهید نشده!»😍 به سمت مسجد که احساس می‌کردم خانه ما است رفتم. در را که باز کردم دیدم نشسته! دویدم و با رسیدن به امین، بوسیدمش!😘 گفتم «وای امین، اگر بدانی این چند وقت چه خواب‌های بدی دیده‌ام!»😔 💠 امین آنکارد کرده و خیلی نورانی با ، از جایش بلند شد، پیشانی مرا بوسید 😘و گفت «زهرا جان! من شدم...» در خواب همه چیز برایم مرور شد و یادم آمد که شهید شده. گفت «من باید زود برگردم و نمی‌توانم زیاد حرف بزنم.» گفتم «باشه حرف نزن. من از حضرت زینب (سلام الله علیها)‌ و از خدا خواسته‌ام که بیایی و جواب سؤالات مرا بدهی. پس زیاد حرف نزن دلم می‌خواهد بیشتر  پیش من بمانی.» گفت «یک بده تا بنویسم.» 💠 گفتم «تو به من نگفته بودی می‌روی شهید می‌شوی، گفتی می‌روی تا دِینَت را ادا کنی. به من قول داده بودی مراقب خودت باشی.» خندید و گفت «من در آن دنیا مذهبی زندگی کرده بودم. اسم‌ام جزء بود... » می‌خواستم سریع همه سؤالاتم را بپرسم، گفتم «در قبال این مصیبتی که روی قلب من گذاشتی و می‌دانی که دردی بزرگ‌تر از این برای من نبود، چطور دلت آمد مرا تنها بگذاری؟» (همیشه وقتی خبر شهادت همسر کسی را می‌شنیدم به شوهرم می‌گفتم ان‌شاءالله هیچ‌وقت هیچ‌کس چنین مصیبتی نبیند. حاضر بودم بمیرم اما خدای نکرده هیچ وقت چنین داغی را نبینم.) 💠 امین یک برگه از جیب‌اش در آورد که دور تا دور آن شبیه آیات قرآن، اسم خداوند و ... نوشته شده بود. خودکار را از من گرفت. نوشت "همسر مهربانم،" دقیقاً عین این دو کلمه به همراه ویرگول بعد آن را روی کاغذ نوشت. بعد گفت «آره می‌دانم خیلی سخت است. ما در این دنیا آبرو داریم. خودم در این دنیا می‌کنم.» انگار در لیستی که قرار بود شفاعت کند اسم مرا هم نوشت... 💠 گفتم «در این دنیا چی؟» گفت «من نباید زیاد حرف بزنم...» با این‌ حال انگار خودش هم طاقت نداشت حرف نزند. احساس می‌کردم بیشتر دلش می‌خواهد حرف بزند تا بنویسد. گفت «در این دنیا هم خودم مراقبت هستم. حواسم به تو هست.» یک دفعه از خواب پریدم! اذان صبح بود.
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
💞 خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی ( مدافع حرم ) ✅قسمت 0⃣3⃣ 💞 برگه شفاعت 💠 همان شب خواب دیدم که گویا خ
❤️خاطرات همسر ( مدافع حرم ) ✅قسمت 1⃣3⃣ 💞 به خوشی امین، خوش‌ام 💠 بعد آن خواب، آرام شدم. با خودم می‌گفتم اگر شوهرم به مرگ عادی می‌مُرد چه می‌کردم؟ الآن می‌دانم شهیده و شهید زنده است و همیشه کنارم می‌ماند، صدایم را می‌شنود. آن دنیا هم دستش باز است و می‌کند. چه بهتر از اینکه در آن دنیا چنین مجوزی دارم. چه چیزی از این می‌تواند بالاتر باشد؟ آرام و قرار گرفتم... 💠 شوهر من به آرزویش رسیده بود و همین مرا آرام می‌کرد. از طرفی اگر امین به مرگ طبیعی می‌مُرد باید برایش ناراحتی می‌کردم. خصوصاً اینکه در آن‌ صورت نمی‌دانستم وضعیت‌اش خوب است یا نه! اما اکنون می‌دانم خوش است و من به خوشی او خوشم و فقط ناراحتی‌ام از این است که امینم در کنارم نیست😔 💠 دیگران هم بعد از شهادتش خواب او را دیدند. یکی از افراد می‌گفت خواب دیدم تشییع شهید در سوریه برگزار شد و به جای اینکه تابوت او در دست مردم باشد، پیکر امین با لباس سفید و شال سیاه عزای اباعبدالله بر گردن، در دستانشان بود. می‌گفت دیدم یک دختر بچه 3 تا 4 ساله در جلوی تشییع‌کنندگان به صورتی که صورتش رو به شهید بود، برخلاف مسیر حرکت دیگران حرکت می‌کرد و شعر می‌خواند. می‌گفت از شهید پرسیدم «این دختر بچه کیست؟» امین لبخند زد و گفت «این دختر از خاندان اهل بیت است!» انگار که به پیشواز آمده بود🕊 💠 می‌گفت دیدم مردم مشایعت کننده هم به جای اینکه گریه کنند، کل می‌کشیدند و شادی می‌کردند! شخص دیگری هم خواب دیده بود امین مداح امام حسین (علیه السلام) شده است!💔🌹
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
❤️خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی ( مدافع حرم ) ✅قسمت 1⃣3⃣ 💞 به خوشی امین، خوش‌ام 💠 بعد آن خواب، آرام
💞خاطرات همسر ( مدافع حرم ) ✅قسمت 2⃣3⃣ 💞من زنده‌ام 💠 هیچ چیز قشنگ‌تر از این نیست که امین شده و نمرده است. خدا خودش در قرآن وعده داده که است. هنوز هم هروقت به هر علتی نگران می‌شوم، شب به خوابم می‌آید و جوابم را می‌دهد😊💔حتی در بیداری آرام شدنم را مدیون حضور امین‌ هستم! اتفاقاً شب گذشته (شب قبلا از مصاحبه حاضر) خواب دیدم آمده و می‌گوید «بعد از 80-90 روز مأموریت آمده‌ام یک سر به خانم‌ام بزنم.» گفتم می‌گویند «تو شهید شدی.» گفت «نه، من زنده‌ام. آخر بعضی‌ها زنده می‌مانند و بعضی‌ها می‌میرند.» گفتم «زنده‌ای؟» گفت «آره، من زنده‌ام.»گفتم «پس بگذار خبر آمدنت را من به خانواده‌ها بگویم.» خندید.. 💠 با خودم فکر می‌کردم شاید اگر امینم روز پانزدهم برمی‌گشت، نمی‌شد. این فکر و خیال آزارم می‌داد! بعد شهادت امین، دوستانش می‌‌گفتند «اصلاً قرار به برگشت نبود! برنامه این بود که 2 ماه آنجا بمانیم!» همراهانش50 روز بعد از شهادت امین برگشتند. حرف‌ها را که شنیدم مطمئن شدم امین تاریخ به من را گفته بود😭 💠 امین همیشه به مادرش می‌گفت« !» و خطاب به من ادامه می‌داد «تو هم که ان شاءالله!». همه از دستش ناراحت می‌شدیم. با خنده می‌‌گفت «بالاخره که چی؟‌ باید افتخار کنید اگر این‌طور شود.» این حرف‌ها را حتی آن زمان که هیچ برنامه‌ای برای رفتن به سوریه نداشت غالباً با شوخی و خنده تکرار می‌کرد.
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
💞خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی ( مدافع حرم ) ✅قسمت 2⃣3⃣ 💞من زنده‌ام 💠 هیچ چیز قشنگ‌تر از این نیست ک
💞خاطرات همسر ( مدافع حرم ) ✅قسمت 3⃣3⃣ 💞 امین کنارم هست 💠 تا وقتی امین بود، به محض اینکه ناراحت می‌شدم کنارم می آمد و آرام‌ می‌کرد😊 حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از ناراحتی و بی‌تابی زیاد ناگهان آرام می‌شوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد. من آدمی نیستم که به سادگی آرام شوم. 💠 ناراحتی‌ امین کلاً 10 دقیقه هم طول نمی‌کشد و اصلاً آدم کینه‌ای نبود. نهایت 5 دقیقه پیاده‌روی آرام‌اش می‌کرد و بعد کلاً موضوع را فراموش می‌کرد. 💠 بعضی از را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم یادداشت می‌کردم. حرف‌هایش برایم شیرین و جالب بود☺️یادم می‌آید پیامک طنزی برایش فرستادم که می‌گفت مردها اگر همسرشان در دوران نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان می‌روند یک ماه که می‌‌گذرد رفتارشان عوض می‌شود و آنقدر ادامه پیدا می‌کند که در نهایت بعد از چند سال راضی می‌شوند که از زمین زنده بلند نشود!😅 به امین گفتم «واقعاً مردها همینطورند؟» گفت «بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه خم شدم و دست‌هایت را بوسیدم متوجه می‌شوی که من مثل آنها نیستم😉 💠 خیلی احساساتی و مهربان بود. با خودم فکر می‌کردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست! از همنشینی با چنین مردی لذت می‌بردم.
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🌹 #شهید_امین_کریمی
💞 خاطرات همسر ( مدافع حرم ) ✅قسمت پایانی 💞 زیبای من خدا نگهدارت باد... 💠 امین به درس، تندرستی، ورزش خیلی اهمیت میداد. همیشه برنامه‌هایش را  یادداشت می‌کرد. ادامه برخی ورزش‌ها و برنامه جدی برای تحصیلات تکمیلی در رشته الکترونیک داشت. البته با شوخی و خنده می‌گفت «چون همسرم حقوق خوانده، حتماً بعد از اتمام تحصیلاتم، این رشته را هم می‌خوانم. نمی‌شود که خانمم حقوق‌دان باشد و من بی‌اطلاع!» 💠 بسیار به روز و مایه افتخار بود. آنقدر از او حرف می‌زدم و به داشتنش مغرور بودم که برادرم سر به سرم می‌گذاشت و می‌گفت «انگار فقط زهرا شوهر دارد! از آسمان یک شوهر آمده فقط برای زهرا!» *** 💠 شهید گرانقدر «امین کریمی چنبلو»، سحرگاه هشتم محرم الحرام، مصادف با 30 مهر ماه 1394 در شهر حلب سوریه آسمانی شد. 💠 پیکر مطهر این شهید والامقام، مجاهد و مدافع حرم مطهر عقیله بنی هاشم، زینب کبری (سلام الله علیها) پس از انتقال به ایران اسلامی در ششم آبان سال 1394 تشییع و بنا به وصیت وی در حرم مطهر امام زاده علی‌اکبر (علیه السلام) چیذر تهران آرام گرفت. 💠 وصیت‌نامه شهید مدافع حرم «امین کریمی چنبلو» 💢 به نام خالق هرچه عشق، به نام خالق هرچه زیبایی، به نام خالق هست و نیست... سلام علیکم، و اما بعد، بنده حقیر امین کریمی فرزند الیاس، چنین وصیت می‌کنم، بارالهی، ببخش مرا که تو رحمانی و رحیم، همسر مهربانم (کُرِخان) حلالم کن، نتوانستم تو را خوشبخت کنم، فقط برایت رنج بودم. پدر و مادر عزیزم، ببخشید مرا، نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم پدر و مادر عزیزم (حاج آقا و حاج خانوم)، داماد و پسر لایق و مهربانی نبودم، حلالم کنید. بنده در کمال صحت و سلامت عقل چنین وصیت می‌کنم؛ بعد از فوت بنده، تمامی دارائی و اموال من در اختیار همسر مهربانم قرار گیرد و ایشان بنا به اختیار و صلاح دید خود عمل نماید. و در آخر؛ از تمامی عزیزانی که نسبت به بنده حقیر لطف کرده‌اند، خواهر، برادر عزیزم حلالیت می‌طلبم و خواهش می‌کنم و باز خواهش می‌کنم که خود را اسیر غم نکنند. لطف و تدبیر خداوند چنین بود. همسر مهربان و عزیزم، ای دل آرام هستی من، ای زیباترین ترانه‌ی زندگی من، ای نازنین؛ از شما خواهش می‌کنم که باقی عمر گران‌قدر خود را به تحصیل علم و ادامه‌ی زیبای زندگی بپردازی. (من از شما راضی هستم)، زیبای من خدا نگهدارت باد بنده حقیر   امین کریمی چنبلو ۱۳۹۴/۶/۱۴ 💠 نثار روح مطهر شهدا صلوات 💢اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم💢
💠او را در خواب میبینم 🕊زمانی که در چهره آرام او را دیدم که خوابیده، او را . یک هفته بعد خواب امین را دیدم 🕊که گفت "مامان من که نبودم. وقتی من را بوسیدی تو را می‌کردم." خیلی وقت‌ها چشمم را که می‌بندم و باز می‌کنم را پیش‌رویم می‌بینم. 🕊وقتی امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) را گوش می‌دهم، را فراموش می‌کنم. 🕊روزی بر سر مزارش روضه می‌خواندم که صدای امین را از پشت سرم شنیدم که گفت " ". پشت سرم را نگاه کردم. هیچ‌کس در گلزار نبود. امین برای من . راوی:(مادرشهید) 💔🕊 @yadeShohada313
🌹•|بِسمِ رَبِّ الشّهَداء|•🌹 ⚜🍃سکانس اول: تو عملیات بودیم که پشت بیسیم گفتند یکی از بچه ها شهید شده و سه چهار تا زخمی... بعد از یک مدتی گفتند: نه! شهید نشده!! همین طوری پیش رفت تا شب، توی هیئت، وسط سینه زنی، خبر شهادت را دادند همه بهم ریختیم ⚜🍃سکانس دوم: شب تاسوعا بود... جلو در هییت بودم که محمدرضا زنگ زد. خیلی ناراحت بود، گفت: "الان از عملیات برگشتیم... "عبدالله باقری" زخمی شده، "امین کریمی" هم شهید شد... به شوخی بهش گفتم: "بابا همه رفیقات شهید شدن تو سالمی میخوای برگردی ضایع س!😂 حداقل یه خطی بنداز یا به بچه ها بگو یه تیری تو پات بزنن بگی جانباز شدم😅" گفت: "آره اتفاقا تو فکرش بودم..." ⚜🍃سکانس سوم: دو روز بعد، با محمدرضا که صحبت میکردم بهش گفتم: "یکی با اسم "کریمی" شهید شده" گفت: "آره با ما بود، البته تیممون جداست ولی خیلی میدیدمش... از وقتی شهید شده حال و هوای بچه ها خیلی تغییر کرده... چون خبر شهادتش رو توی هییت شب تاسوعا به بچه ها دادن..." خوب موقعی گفتند...😢 بعضیا همون موقع با همون حالشون حاجتشون رو گرفتن، شاید محمدرضا هم...😔 ⚜🍃سکانس آخر: وقتی خبر شهادت "امین کریمی" رو شنیدم اولین چیزی که ذهنم رو مشغول کرد این بود که اگه یک وقت محمدرضا شهید شه چی...😥 و از اون موقع بود که خیلی جدی تر به شهادت محمدرضا فکر کردم... چه می دونستیم انقدر نزدیکه...😭 چه می دونستیم انقدر جدی تو فکرش بود...😓 شهید کریمی شب تاسوعا و محمدرضا 29 محرم... 🔺نقل از تعدادی از 💚 🌹 @yadeShohada313
🌺 «ع»🌺 : 🌷 ❄️إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین❄️َ 🦋خدایا گرفتارى بزرگ شد😔و پوشیده بر ملا گشت✋🏼و پرده کنار رفت، و امید بریده گشت، و زمـ🌎ـین تنگ شد، و خیرات آسمان💫 دریغ شد😔 و پشتیبان تویى، و شکایت تنها به جانب تو است✋🏼در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است، خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى که اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به این سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ایشان به ما گشایش ده، گشایشى زود و نزدیک همچون چشم بر هم نهادن یا زود‌تر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا کفایت کنید، که تنها شما کفایتکنندگان منید، و یارىام دهید که تنها شما یارىکنندگان منید، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فریادرس، فریادرس، فریادرس، مرا دریاب، مرا دریاب، مرا دریاب، اکنون، اکنون، اکنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان‌ترین مهربانان به حق محمّد و خاندان پاک او ❄️ @yadeShohada313
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🕊سالروز شهادت شهید امین کریمی💛💫 🌹نثار روح پاک شهید صلوات ...💚 💚....
♡به نام قرار بی قرار ها♡ . 🕊چند صباحی ست که آسمان دلم ابری و هوای باریدن گرفته. نمیدانم آخرین بار چه زمانی دلم ابرهای تیره را دید که با هم قایم موشک بازی کردند.فقط میدانم دیریست که رنگ باران به خود ندیده و تشنه یک چکه است، محبتی از جنس آسمانی ها😓 . 🍃در این وانفسای غرق خویش شدم و شرمنده درگاه ،دل بسته همان چند خطی‌ام که روی کاغذ میرود ، دل خوشم به همان هایی که ازشان مینویسم😔 . 🍃مِهر نفس های آخرش را میکشد‌ و جایش را میگیرد و اینبار دستم میرود که برای شهید امین کریمی بنویسم. . 🍃یک روز دیگر میشود ! پنج سال پیش در شهد نوشید و به ملکوت اعلا پیوست، همسایه چیذر شد و مزارش مأمن همیشگی مادر و همسرش شد. . 🍃و حالا من و تو ،یعنی ما اینجا مانده ایم غرق دنیای خودمان ملتمسانه از خدا طلب میکنیم. شاید یادمان رفته غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند. حواسمان باشد حداقل بیش از این غرق نشویم😞 . 🍃رفیق یادمان نرود روزی میرسد که جز دست های خالی چیزی نداریم .بیا تا دیر نشده کاری کنیم شاید فردا خانه من و تو تنگ باشد و آنگاه برای همیشه دیر شود🥺 . 🍃میشود همسایه خوبان و همره عشاق باشیم اگر گره به دنیا را کمی شل کنیم و خودمان را دریابیم مثل آقا هایی که راه را یافتند. . ✍نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۶۵ . 📅تاریخ شهادت : ۳۰ مهر ۱۳۹۴.حلب سوریه . . 🥀مزار شهید : علی اکبر چیذر . ...💚@yadeShohada313