eitaa logo
یاد یاران
144 دنبال‌کننده
2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
20 فایل
⚘⚘بسم رب الشهدا ⚘⚘آی رفقا,بعدازماچه کرده اید!؟ 🌷جهاد،شهادت،ولایت🌷 ارتباط با ادمین: @mansoore60 ایتا https://eitaa.com/yadeyaran313
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد یاران
🌷شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضا گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد #حاج_علی_محمدی_پور 🍃ولادت
🌹🍃 از زبان پدر شهید ⬇️ علی بچۀ بود. نگاه کردن به صورتش شگون داشت. صبح که از خواب بیدار می شدیم اگر توی صورتش نگاه می کردیم، آن روز، برای ما روز خوبی می شد، روزی که در آن کارها روبراه می شد و مشکلات انگار خود به خود حل می شدند.از وقتی که علی به دنیا آمد روزگار ما شروع کرد به بهتر شدن. تنگناها کم کم از بین می رفتند و دیگر فقر مثل گذشته به ما فشار نمی آورد. 🌹🍃 نحوه ی شهادت خودش را هم گفت⬇️ بچه های گردان دور حاج علی جمع شده اند و او دارد سرنوشت بچه ها را بیان می کند : حسین برادرم،‌چه بخواهد و چه نخواهد، شهید خواهد شد. نجمیان،سید کاظم و برادرش،مهدی امراللهی و غلام نهویی هم شهید می شوند. جواد کامرانی و عباس علیزاده زخمی می شوند. رضا قربانی،محمود حسن زاده دو دوست با وفا، با هم شهید می شوند. ثمره نه شهید می شود و نه مجروح. همۀ پیش بینی های حاج علی درست از کار در آمد.او حتی نحوه شهادت خودش را هم گفت. این عملیات برای من آخرین عملیات خواهد بود. من دیگر بر نمی گردم. 🌹🍃 شفا دادن برادر ⬇️ شهادت علی خیلی برایمان سنگین بود. همه ما او را بیش از حد دوست داشتیم شهادت او، برادرش کاظم را از پا انداخت، کاظم مریض شد و داشت از دست می رفت. او را برداشتیم و به رفسنجان بردیم، فایده ای نداشت. بردیمش یزد باز هم بی فایده بود بردیمش تهران، انگار نه انگار! کاظم داشت از دست می رفت، رنگش زرد شده و گونه هایش بیرون زده بود از دکترها کاری ساخته نبود از هیچ کس کاری ساخته نبود کاظم لب به غذا نمی زد. یاد علی افتادم فقط او می توانست کمکش کند. به مادر بچه ها گـفـتـم : راه حل را پیدا کـردم، می دانم چطوری کاظم را خوب کنم ! گفت : چطوری؟ گفتم : تو چکار داری من کاری می کنم که کاظم دوباره غذا بخورد و چاق شود. گفت : خدا از دهانت بشنود خسته شدیم از بس او را پیش دکتر بردیم. تکه پنبه ای از روز شهادت حاج علی باقی مانده بود، آنرا برای یادگاری نگه داشته بودم، امیدم به آن بود صـبـح بلند شدم، وضو گرفتم، پنبه را برداشتم رو کردم به درگاه خداوند و گفتم: خدایا این مریض برادر علی است و این پنبه یادگار اوست. به روح علی قسمت می دهم که برادرش را شفا بدهی . آمدم بالای سر کاظم پنبه را مالیدم به سرو صورتش، نیم ساعتی نگذشته بود که کاظم بیدار شد و گفت ام. مادرش با تعجب گفت " می گوید گرسنه ام ، انگار دارد خوب می شود گفتم : غذا خواهد خورد هر چی خواست به او بده. کاظم اولین کسی بود که علی شفایش داد. مردم به علی معتقدند. الان هم افراد زیادی هستند که به روح علی متوسل می شوند. 🌹🍃 کتاب پیرامون خاطرات و زندگی سردار عارف شهید حاج علی محمدی پور می باشد . ایتا http://eitaa.com/yadeyaran313 سروش https://sapp.ir/yadeyaran313