eitaa logo
حسینیه ویادمان شهدای نجف آباد (درجوارمزارشهیدمحسن‌حججی)
3.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
135 فایل
🔺پخش زنده آپارات https://www.aparat.com/najz.ir/live 🔹️روبیکا https://rubika.ir/mohsen_hojaji1370 🔹️ایتا https://Eitaa.com/yadmanshohada ↙️ارتباط باما: امورات فرهنگی و مداحان افتخاری نظرات،پیشنهادات وامورات کلی @R18_151354 🚫تبادل وتبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
: محسن یک ارتباط معنوی مستحکم و قوی با شهید کاظمی داشت و همه ‌این فعالیت ها و کارها را که انجام می‌داد، ناشی از این ارتباط معنوی بود. سر سفره شهید کاظمی نشست و شهید کاظمی او را راهبری کرد و به این مقام و این مقطع رساند. محسن خیلی مقید بود و هر هفته ، چند شب یکبار سر مزار حاج احمد می‌رفت و در هر مسئله ای با او مشورت می‌کند. می‌گویند رفیق شهید، شهیدت می کند. محسن با عمق وجودش، شهید را درک کرده بود و من فکر می کنم شهید کاظمی باعث شد که محسن به آرزویش برسد. به نقل از بچه های موسسه حاج احمد کاظمی @najz_ir @yadmanshohada
#خاطرات یکی از ویژگی‌های محسن که او را از دیگران متمایز می‌کرد، مقید بودنش بود؛ این قضیه بارها به من ثابت شد. به طور مثال گاهی اوقات مجبور بودیم در خانه‌ها‌ی مردم سوریه بمانیم یا از آن‌ها به عنوان سنگر استفاده کنیم. هنگام نماز که می‌شد شهید حججی از ساختمان بیرون می‌رفت یا در حیاط به اقامه نمازش می‌پرداخت تا مبادا نمازش شبه‌ای داشته باشد. @najz_ir @yadmanshohada
یکی از ویژگی‌های محسن که او را از دیگران متمایز می‌کرد، مقید بودنش بود؛ این قضیه بارها به من ثابت شد. به طور مثال گاهی اوقات مجبور بودیم در خانه‌ها‌ی مردم سوریه بمانیم یا از آن‌ها به عنوان سنگر استفاده کنیم. هنگام نماز که می‌شد شهید حججی از ساختمان بیرون می‌رفت یا در حیاط به اقامه نمازش می‌پرداخت تا مبادا نمازش شبه‌ای داشته باشد. @najz_ir @yadmanshohada
#خاطرات احمد یک قله بود.  ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمی دانستیم که احمد این قدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیک ترین فرد به احمد بودم، نمی دانستم احمد این قدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلت‌ها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا می گفت واقعا انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله می گیرد، احساس می کند که احمد یک قله ای بود، واقعا یک قله ای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین می گویم احمد واقعا خلاصه ای از شخصیت امام خمینی (ره) بود در ابعاد مختلفی. به روایت سردار قاسم سلیمانی @najz_ir @yadmanshohada
#خاطرات این آخری‌ها که ریه اش شیمیایی بود،بیشتر اذیتش می‌کرد.نباید سرخ کردنی می‌خورد و ما هم به خاطر او سرخ کردنی نمی‌خوردیم.به همین خاطر بیشتر،غذا‌هایی درست می‌کردیم مثل آبگوشت،که خودش هم بتواند بخورد. قبل تر که حالش بهتر بود،همه ی جمعه‌ها غذا با بابا بود.نمی‌گذاشت مادرم برود داخل آشپز خانه. منبع : کتاب احمد، بنی لوحی، سیدعلی– ص ۱۴۷ @YADMANSHOHADA
#خاطرات احمَد،احمَد،احمِد در عملیات بیت المقدس دو تا از فرمانده‌های تیپ‌های سپاه اسم کوچکشان \احمد\ بود.حاج احمد کاظمی‌ و حاج احمد متوسلیان. معرف هر دو در شبکه بی سیم قرارگاه احمد بود. تماس که می‌گرفتند از لهجه شان می‌فهمیدیم که کدام است . گاهی هم دو احمد با هم کار داشتند. احمد کاظمی‌، متوسلیان را این طوری صدا می‌زد : احمَد،احمَد،احمِد ... @YADMANSHOHADA
🌹جابر🌹 بچه ها حشد الشعبی وتیپ فاطمیون،محسن را جابر صدا می کردند،به خاطر بخشندگی که داشت. دوست نداشت غذایش راتنها بخورد وسعی می کردبا رزمنده های عراقی وافغانی کنار هم باشند.برایشان دلسوزی می کرد. خیلی هوایشان را داشت از خوراکی هایی که داشت بهشان می داد و برایشان مثل برادر بود. اصلا فکر نمی کرد از سه تا کشور هستیم. همه را رزمنده می دانست در مقابل جبهه کفر ... کتاب سرمشق @YADMANSHOHADA
چه خنده های قشنگی به لب نشانده ای ای #یار چه #خاطرات که مانده ماندگار افق های ناکجا آباد .. و من انگار #بیدارم و شعر شهادت می خوانم!! مرا به خود برسان دلم برای تبسم هایت تنگ است ... #شهید_پویا_ایزدی #لشکر_هشت @YADMANSHOHADA
حسینیه ویادمان شهدای نجف آباد (درجوارمزارشهیدمحسن‌حججی)
🔴آشنایی با شهید محسن حججی🔴 ⚪ #قسمت_بیست_و_سوم به صراحت قرآن کریم ، امروز محسن حججی زنده است و نزد
🔴آشنایی با شهید محسن حججی🔴 ⚪ 🔗 محسن از سال ۱۳۸۵ وارد مؤسسه شهید احمد کاظمی شد که این موسسه با جامعه مخاطب دانش آموزان نخبه فعالیت می کند. در ابتدا گروه ورزشی را انتخاب کرد امّا بعداً به سمت شاخه جهادی و کتاب و کتاب خوانی گرایش پیدا کرد. در بحث ترویج کتاب و کتابخوانی تلاش زیادی داشت. در ماه رمضان با هماهنگی ائمه جماعات مساجد، نمایشگاه کتاب برپا می‌کرد و با اصرار، مردم را به کتابخوانی تشویق می‌کرد. اهتمام زیادی هم به نوشتن داشت و تمامی خاطرات خود را می نوشت. ... @YADMANSHOHADA
حاجی حواسش به همه چیزبود ... ⬇️ در ادامه بخوانید ...
حسینیه ویادمان شهدای نجف آباد (درجوارمزارشهیدمحسن‌حججی)
#خاطرات حاجی حواسش به همه چیزبود ... ⬇️ در ادامه بخوانید ...
حاجی حواسش به همه چیزبود؛ ازمحتوای سخنرانی و مداحی‌ها و نماز جماعت‌ها ی ظهرعاشورا و تاسوعا گرفته ، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت کردن کفش‌های عزاداران و گرفتن اسفند دم در و دقت در توزیع صبحانه وغذای ظهرعاشورا و تاسوعا که به بهترین شکل انجام شوند. نگران سربازها هم بود. به تداخل نداشتن برنامه‌ها باساعات کاری و تعطیل نشدن امور اداری لشکرهم تأکید می‌کرد .مهم‌تر ازهمه، برگزاری نماز جماعت ظهر تاسوعا و عاشورای هیأت‌ ها درتکیه و خیابان‌های اطراف بود. یاد گریه‌هایش بخیر . همیشه شانه‌هایش چنان می‌لرزید که آدم به یادش گریه‌های حضرت امام(ره) می‌افتاد . مثل یک مادر فرزند ازدست‌داده، یا زهرا(س) یا زهرا(س) می‌گفت. حاجی ارادت ویژه ‌ای به بی‌بی داشت. در نمازها هم اینگونه بود . دیگر سردار کاظمی نبود . حواسش به توزیع صبحانه هرروز وغذای روزهای تاسوعا و عاشورا بود . شاید او هم مثل من خاطرات خوبی در کودکی از توزیع غذای امام حسین (ع) نداشت . یادم نمی‌ رود با این ‌که بسیار دوست داشتم، به ‌دلیل برخورد بد بعضی از بزرگ‌ترها، خجالت می‌کشیدم از غذای امام حسین (ع) بخورم. اما دراین مجلس اینگونه نبود، حاجی مثل پدر، مراقب همه بود؛ به‌ ویژه کوچک‌ترها . همه می‌نشستند و خادمان غذا را پخش می‌کردند. خودش هم این دو روز با پای برهنه و لباس‌های خاکی، این طرف و آن طرف می‌دوید و نظارت می‌کرد. او خادم واقعی آقا بود. این دو روز، هیأت‌های مذهبی از سراسر اصفهان در خیمه ‌ی عزاداری حضرت امام حسین (ع) در لشکر ۸ نجف اشرف شرکت می‌کردند و به نوبت و نظم خاص عزاداری می‌کردند. حاجی می‌گفت : ما سپاهی‌ها و رزمنده‌ها باید با برگزاری این مراسم‌ها ، ضمن انتقال پیام این حماسه، زیبایی‌ها را نشان بدهیم و آفت‌ها یی که گاهی در این‌گونه مراسم‌ها هست را ازبین ببریم. باید تمام امکانات درهرچه بهتر و باشکوه برگزارشدن این مراسم به‌ کارگرفته شود.» و این بود که یکسال نشده ، هیأت در کل استان مطرح شد و سال‌ها ی بعد جمعیت بیش‌تری شرکت ‌کردند. حاجی همین رویه را نیز در نیروی هوایی ادامه داد و حسینیه‌ ی حضرت فاطمه زهرا (س) که درکنار ۵ شهید گمنام است، یادگاری است از آن مرد بزرگ ... @YADMANSHOHADA
حاج احمد همیشه یک دفترچه همراه داشت نکاتی که به ذهنش می‌رسید، می‌نوشت. حتی اگر پای تلویزیون نشسته بود و نکته مهمی را می‌شنید که ما فکر می‌کردیم به سپاه ربطی ندارد با دقت تمام گوش می‌کرد و با جزئیاتش می‌نوشت! وقتی سئوال می‌کردیم این موضوع چه ربطی به سپاه دارد می‌گفت:«این یک طرحی است که اگر ما در سپاه روی آن کار کنیم، خوب است» نوشته‌ها معمولاً دو الی سه سطر بود . خوبی دفترچه این بود که اگر ابهامی در مسئله‌ای داشت یا نکته‌ای به ذهنش نمی‌رسید، سراغ دفترچه‌می‌رفت و آن را پیدا می‌کرد.حتی اگر در حین صحبت‌های فردی مطلبی توجه‌اش را جلب می‌کرد، وقتی آن فرد می‌رفت سریع مطلب را یادداشت می‌کرد. @YADMANSHOHADA
#خاطرات ‍ پدرم همیشه دعایش میکرد و می گفت: «بابا ا گر دردی را از دردمندی برداری، دنیا و آخرت همه مان آباد است». هروقت احمد خداحافظی میکرد که به جبهه برود، میگفت: «خدا پشت و پناهت. برو بابا و سلام من را هم به همه رزمنده ها برسون». مادرم هم با همه سختی هایی که در نبود احمد تحمل میکرد، همیشه برای سلامتی اش دست به دعا بود و نذر میکرد صحیح و سالم برود و برگردد. به روایت حسن کاظمی(برادر شهید) @YADMANSHOHADA
#خاطرات🍃 در دفتر گردان تابلو اعلاناتی بود که برنامه ها را بر آن نصب می کردیم. محسن مرتب روی تابلو چندتا کتاب می گذاشت.معمولا کتاب ها کوچک بودند و مربوط به دفاع مقدس.مدام از بچه ها می خواست که در مواقع بیکاری نگاهی به کتاب ها بیندازند.یادم نمی رود اولین کتابی که خواندم شاهرخ حر انقلاب بود. @YADMANSHOHADA
با آغاز مبارزات ملت ایران در برار رژیم شاهنشاهی، احمد هم مبارزات خود علیه شاه را آغاز می‌کند و یک بار هم توسط ساواک دستگیر می‌شود.محسن رضایی درباره مبارزات احمد کاظمی پیش از انقلاب می‌گوید: در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در تظاهرات و راهپیمایی و پخش اعلامیه و شعارنویسی فعال بود. در آخرین محرم قبل از پیروزی انقلاب، مأمورین ساواک او را در میان دسته عزاداری شناسایی و بازداشت می‌کنند. چند ماهی در زندان ساواک بود که به شدت او را شکنجه کرده بودند، پاسبانی با چکمه به دهان احمد کوبیده بود که تا یک ماه پس از آزادی خونریزی بینی داشت. [خودش یک کلام راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند چیزی نگفت هر چه مادر میگفت این از خدا بی خبرها چه به روز تو آوردن؟میگفت هیچی مادر! بینی اش را هم از خون های لخته شده ای که هر روز صبح روی بالشش میدیدیم فهمیدیم شکسته.خودش می گفت این خون ها مال اینه که تو زندان سرما خوردم! اثرات آن شکستگی بینی تا آخر عمر همراهش بود با اینکه یک بار هم عملش کردند ولی باز هم از تبعاتی مثل تنگی نفس رنج میبرد] پس از پیروزی انقلاب، مسئولین قضایی نجف‌آباد از ایشان می‌خواهند که شکنجه‌گرانش را معرفی کند تا آنها را محاکمه کنند، او زیر بار نمی‌رود و می‌گوید انقلاب، آنها را تنبیه کرده است. جالب است که یکی از همین افراد، چند سال قبل از شهادت احمد، برای انتقال فرزندش از دانشگاه آزاد یک شهر به شهر دیگر از احمد کاظمی طلب کمک کرده بود و او هم به دانشگاه آزاد توصیه کرده بود که مشکل ایشان را حل کنید. https://eitaa.com/yadmanshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر حلی‌ساز پزشک نزدیک به سردار سلیمانی خاطره‌ای از حاج‌قاسم و سردار پورجعفری نقل می‌کند که شنیدنش خالی از لطف نیست. ! ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╮ https://www.instagram.com/mohsen_hojaji1370/ @yadmanshohada ╰━━⊰⊰⊰⊰⊰❀♥️❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╯ 👆
آخرین جلسه ای که سردار گذاشت، جلسه فرهنگی بود، یک روز قبل از شهادتش.جلسه از ظهر شروع شد.من کنار سردار نشسته بودم.موضوع جلسه،نحوه پشتیبانی کاروان های راهیان نور بود.قبل از اینکه جلسه شروع بشود،یک کلیپ چند دقیقه ای از شهید خرازی گذاشتم.سردار،همین که چشمش به چهره نورانی و زیبای شهید خرازی افتاد،آهی از ته دل کشید.توی آن جلسه،طرح هایی می داد که تا آن موقع برای حمایت از کاروان های راهیان نور،سابقه نداشت.همین نشان می داد که چه دیدگاه بالایی نسبت به کارهای فرهنگی دارد.جلسه تا غروب طول کشید.غروب سردار آستین هایش را زد بالا که برود وضو بگیرد.یادم افتاد فیلمی از اوایل جنگ برای او آورده ام.فیلم مربوط می شد به جبهه فیاضیه که حاج احمد به همراه چند نفر دیگر در آن بودند.بیشترشان شهید شده بودند.سردار وقتی موضوع را فهمید،مشتاق شد فیلم را ببیند.دید هم.باز وقتی چشمش به چهره شهدا افتاد،از ته دل آه کشید.فردا وقتی خبر شهادت سردار را شنیدم تازه فهمیدم آن آه،آه تمنا بوده است؛تمنای شهادت! ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╮ https://www.instagram.com/mohsen_hojaji1370/ @yadmanshohada ╰━━⊰⊰⊰⊰⊰❀♥️❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╯ 👆