eitaa logo
حسینیه ویادمان شهدای نجف آباد (درجوارمزارشهیدمحسن‌حججی)
3.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
135 فایل
🔺پخش زنده آپارات https://www.aparat.com/najz.ir/live 🔹️روبیکا https://rubika.ir/mohsen_hojaji1370 🔹️ایتا https://Eitaa.com/yadmanshohada ↙️ارتباط باما: امورات فرهنگی و مداحان افتخاری نظرات،پیشنهادات وامورات کلی @R18_151354 🚫تبادل وتبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
حسینیه ویادمان شهدای نجف آباد (درجوارمزارشهیدمحسن‌حججی)
به بهانه ی نزدیک شدن به سالروز بازگشت پیکر مطهرت... 🥀 حالا اگر محسن بود حتما زمزمه ای زیر لب میگفت: پنجره فولاد رضا برات کربلا میده برات کربلا میده.. همان زمزمه ها شد یقینش و برات کربلا گرفت. از امام رضا (ع) و بهتر بگویم برات قتلگاه.. هر بار که مشهد می امد از اولین اردوی موسسه یاد می‌کرد، از روزهای نوجوانی و از دعایی که یادش داده بودند 🌷از امام رضا (ع) بخواه که خودش مربیت شود و تربیتت کند. و سالهای صراط مستقیم زندگیش را حاصل همان تربیت امام رضا(ع) می دانست. در اخرین اردوی مشهدش نوشته بود: 🌷(میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت، بگو که میرسد آیا، صدای من به صدایت، منو عبای شما؟نه، من از خودم گله دارم، من از خودم که شمایی، چقدرفاصله دارم. چقدر خوب شدآری، نگاهتان به من افتاد همان دقیقه که چشمم، درست کنج گوهرشاد، بدون وقفه به باران، امان گریه نمی داد... یا غریب الغربا آقا جان يادتان هست وداع آخر همه با هم دعای وداع خوانديم و به طرف حرمتان حركت كرديم وسلام داديم و به شما  گفتيم اين وداع از روی ادب بود وسلام دوباره برای اينكه دوباره بخوانيدمان هرچه  زودتر...زود.. زود... واكنون بعد از سه سال دوباره امده ايم... مولای من ما برو بچه های شهيد کاظمی هستیم اگر ما غریبه هستیم فکر نمیکنیم حاج احمد برایتان غریبه باشد همان که در نیروی هوایی هواپیماهایش را در اختیار بسیجی ها قرار میداد تا گروهی به پابوس شما بیایند، بعد از زلزله بم با اقدامی عجیب مردم بم را با هواپیما به مشهد اورد. اصلا اقا جان یادمان نمی رود یکبار یکی از همین هواپیماها نزدیک بود سقوط کند و به برکت نظر شما سالم به زمین نشست و حاجی سریع آمد مشهد به زیارتتان... 🌷آقا جان فراموش نمیکنیم وقتی تعدادی هواپیمای جنگی سوخو خریدند حاج احمد اصرار کرد و گفت اولین پرواز و افتتاحشان شان باید از مشهد باشد و همه گنبد و بارگاه آقا علی ابن موسی الرضا را طواف کنند و همین اتفاق هم افتاد، خودش همه خلبانها را توجیه کرد که چندین بار حرم را طواف کنند چون ما تحت سایه لطف حضرتیم. همان حاج احمدی که عاشق مادر عزیزتان بود و با شنیدن نام مادرتان بغضشان می ترکید و در چنین ایامی وقتی هواپیمایشان سقوط میکرد نام شریف یا زهراء بر سر زبانش بود تا عروج کردند آنهم در آستانه عرفه و عید قربان و شدند مصداق بارز "و فدیناه بذبح عظیم" و شهادتشان شد تولد ما... درسه سال گذشته کربلاییمان کردید و به اردوي جهادی بردیدمان...رفتيم ومسجدی به نام مادرشما ساختيم وامسال تقريبا تمام شد، همزمان به كودكان روستایی تدریس کردیم و الفبای ولايت و محبتتان را به آنها اموختیم، وشايد صدای همين كودكان از پشت آن كوهای بلند به حرمتان رسيد واجابت شد ديدار دوباره مان... نه شاید هم خودتان هجرت را وجهاد را قسمتمان کردید تا این روستاییان را بیاوریم به پابوستان آری، اجابتمان كرديد با صداي رضا رضای كودكان روستایی... اجابتمان کردید با دعای آن پیر زن روستایی که گفت هشتاد سال دارم پایم شکسته است و نمیتوانم راه بروم و تنها اروزیم زیارت حرم اقا امام رضاست.) 🖤و حالا بالا و بالامقامتر از همه ما به زیارت می آیی... 😔 در میان انبوه مستقبلین که برای تو و خانواده ات آمده اند. تا شاید رمز راز تو را بفهمند. رمز راز سردادن.... ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╮ https://www.instagram.com/mohsen_hojaji1370/ @yadmanshohada ╰━━⊰⊰⊰⊰⊰❀🖤❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╯
به بهانه ی بازگشت پیکر مطهرت... 🥀 حالا اگر محسن بود حتما زمزمه ای زیر لب میگفت: پنجره فولاد رضا برات کربلا میده برات کربلا میده.. همان زمزمه ها شد یقینش و برات کربلا گرفت. از امام رضا (ع) و بهتر بگویم برات قتلگاه.. هر بار که مشهد می امد از اولین اردوی موسسه یاد می‌کرد، از روزهای نوجوانی و از دعایی که یادش داده بودند 🌷از امام رضا (ع) بخواه که خودش مربیت شود و تربیتت کند. و سالهای صراط مستقیم زندگیش را حاصل همان تربیت امام رضا(ع) می دانست. در اخرین اردوی مشهدش نوشته بود: 🌷(میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت، بگو که میرسد آیا، صدای من به صدایت، منو عبای شما؟نه، من از خودم گله دارم، من از خودم که شمایی، چقدرفاصله دارم. چقدر خوب شدآری، نگاهتان به من افتاد همان دقیقه که چشمم، درست کنج گوهرشاد، بدون وقفه به باران، امان گریه نمی داد... یا غریب الغربا آقا جان يادتان هست وداع آخر همه با هم دعای وداع خوانديم و به طرف حرمتان حركت كرديم وسلام داديم و به شما  گفتيم اين وداع از روی ادب بود وسلام دوباره برای اينكه دوباره بخوانيدمان هرچه  زودتر...زود.. زود... واكنون بعد از سه سال دوباره امده ايم... مولای من ما برو بچه های شهيد کاظمی هستیم اگر ما غریبه هستیم فکر نمیکنیم حاج احمد برایتان غریبه باشد همان که در نیروی هوایی هواپیماهایش را در اختیار بسیجی ها قرار میداد تا گروهی به پابوس شما بیایند، بعد از زلزله بم با اقدامی عجیب مردم بم را با هواپیما به مشهد اورد. اصلا اقا جان یادمان نمی رود یکبار یکی از همین هواپیماها نزدیک بود سقوط کند و به برکت نظر شما سالم به زمین نشست و حاجی سریع آمد مشهد به زیارتتان... 🌷آقا جان فراموش نمیکنیم وقتی تعدادی هواپیمای جنگی سوخو خریدند حاج احمد اصرار کرد و گفت اولین پرواز و افتتاحشان شان باید از مشهد باشد و همه گنبد و بارگاه آقا علی ابن موسی الرضا را طواف کنند و همین اتفاق هم افتاد، خودش همه خلبانها را توجیه کرد که چندین بار حرم را طواف کنند چون ما تحت سایه لطف حضرتیم. همان حاج احمدی که عاشق مادر عزیزتان بود و با شنیدن نام مادرتان بغضشان می ترکید و در چنین ایامی وقتی هواپیمایشان سقوط میکرد نام شریف یا زهراء بر سر زبانش بود تا عروج کردند آنهم در آستانه عرفه و عید قربان و شدند مصداق بارز "و فدیناه بذبح عظیم" و شهادتشان شد تولد ما... درسه سال گذشته کربلاییمان کردید و به اردوي جهادی بردیدمان...رفتيم ومسجدی به نام مادرشما ساختيم وامسال تقريبا تمام شد، همزمان به كودكان روستایی تدریس کردیم و الفبای ولايت و محبتتان را به آنها اموختیم، وشايد صدای همين كودكان از پشت آن كوهای بلند به حرمتان رسيد واجابت شد ديدار دوباره مان... نه شاید هم خودتان هجرت را وجهاد را قسمتمان کردید تا این روستاییان را بیاوریم به پابوستان آری، اجابتمان كرديد با صداي رضا رضای كودكان روستایی... اجابتمان کردید با دعای آن پیر زن روستایی که گفت هشتاد سال دارم پایم شکسته است و نمیتوانم راه بروم و تنها اروزیم زیارت حرم اقا امام رضاست.) 🖤و حالا بالا و بالامقامتر از همه ما به زیارت می آیی... 😔 در میان انبوه مستقبلین که برای تو و خانواده ات آمده اند. تا شاید رمز راز تو را بفهمند. رمز راز سردادن.... ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @yadmanshohada ╰━━⊰⊰⊰❀🖤❀⊱⊱⊱━━╯