#علیرضا_برهخت
در #عملیات_خیبر ترکشی به گوشه چشمش اصابت کرد. درحالیکه صورتش به خون آغشته شده بود، اجازه نداد او را به عقب انتقال دهیم، در همان حال قرآنی از جیبش بیرون آورد و مشغول تلاوت آن گردید و در همان حال تسلیم محض رضای حضرت دوست شد. او دلاور مرد #گردان_حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج) #علیرضا_برهخت» بود.
@BadeSabba
#جواد_زیوداری
درون باغچه منزلشان چند بوته گل بود، هرگاه خواهرش قصد چیدن آنها را داشت ممانعت میکرد و می گفت «به این گلها خوب نگاه کنید، اینها نشانه کوچکی از عظمت #بهشت است، اگر میخواهید به بهشت برسید باید به #نماز بهاء بدهید»
او ساجد عارف «#شهید_جواد_زیوداری» بود که در مورخه ۶۲/۱۲/۱۱ اقامه عشق بست و جاودان شد.
بنیاد شهید انقلاب اسلامی اندیمشک
خادم الشهداء «عبدالامیر شیخ نجدی »
باد صبا
@BadeSabba
💠 عجب صبری داری مادر!
🔻اسفند ۶۲ عملیات خیبر بود. علیرضا هم جبهه بود. صبح تا شب لباس و ملافه شستم. شب از شدت خستگی بیهوش افتادم. خواب دیدم عده ای لباس نیروی دریایی پوشیده اند.
علیرضا هم بینشان بود. آمد پیشم و دست راستش را نشان داد سه تا درجه قرمز روی دستش بود.
🔻گفتم: «کی می آی؟» گفت: «اینها درجه هام بودن من شهید شدم مادر شما هم صبور باش و هرکس چیز دیگه ای درباره من بهت گفت قبول نکن.» دستش را برایم تکان داد و رفت.
🔸از خواب پریدم نماز خواندم ، صبحانه خوردم و آماده شدم حال عجیبی داشتم یکی در زد باز کردم پاسدار بود. گفت: «خانم زارع؟»
گفتم: «بله.»
گفت: «میشه با شما حرف بزنم؟»
گفتم: «علیرضا شهید شده...»
سرم را بالا گرفتم و ادامه دادم: «... خدایا شکرت.»
🔻گفت: «عجب صبری داری مادر
شنیدم پیکرش را نتوانسته اند بیاورند عقب گفتم فدای امام حسین» چادرم را کشیدم روی سرم و رفتم داخل خانه سجاده را پهن کردم و دو رکعت نماز شکر خواندم به بچه ها چیزی نگفتم سوار سرویس شدم و رفتم
رخت شویی به روی خودم نیاوردم.
📚 برشی از کتاب "حوض خون" به قلم فاطمه سادات میرعالی
خاطراتِ ۶۴ بانوی اندیمشکی که در رخت شوی خانه بیمارستان کلانتری اندیمشک، داوطلبانه پتوها و البسه رزمندگان را میشستند و ترمیم میکردند.
@Yadshohada
✨〰✨〰✨〰✨〰✨
💠 دورکعت عشق
از نوجوانی عشق وافری به قرآن کریم داشت و هر کجا بود ذکر حق تعالی بر زبانش جاری می شد ، خصوصا این آیه شریفه "السابقون السابقون ،اولئک المقربون " را زیاد می خواند شهید والامقام "علیرضا حاجی محمد زارع"را می گویم که ستون های مسجد امام حسین (ع) از ناله های نیمه شبش حکایت ها دارد .
سرانجام پس از شهادت در عملیات خیبر(۱۳۶۲) در سن ۱۶ سالگی پیکر منورش را پس از دوازده سال غربت از کربلای "طلائیه" به کربلا اندیمشک تشییع کردند و او نیز از "سابقون"شد.
راوی : سیف الله رجبی
اندیمشک
🔸 @Yadshohada
✨〰✨〰✨〰✨〰✨
🔻بمناسبت سالگرد عملیات بدر ۱۳۶۳
💠 نمی دانم شهید در آخرین ذکرش از خدا چه خواست
❤️۲۴ اسفند ۱۳۶۳ همراه رزمندگان گردان حمزه سید الشهدا اندیمشک در عملیات بدر در ساحل غربی جزایر مجنون در چند کیلومتری جاده بصره-العماره مستقر شدیم.
🔴 شب بود و از طرف فرماندهی اعلام شد قبل از روشن شدن هوا با وسایلی که در اختیار دارید جان پناهی برای خودتان درست کنید و من که کمک «آر پی چی» #شهید_سعید_سگوند بودم با هم مشغول شدیم و تا ساعاتی زمین را چال کردیم به اندازه ای که می شد هردو نفرمان در آن دراز بکشیم طوری که پاهای سعید کنارسر من و پاهای من هم کنار سر سعید قرار گرفت.
🔴 ساعات کوتاهی استراحت کردیم و نماز صبح را در همان حالت درازکش خواندیم هنوز هوا تقریبا تاریک بود و کم کم به روشنایی صبح نزدیک می شدیم در این هنگام عراقی ها تک خودشان را آغاز کردند وتمام محل استقرار ما زیر آتش انواع توپ و خمپاره قرار گرفت.
🔴 در این هنگام #شهید_سعید_سگوند آرام و بی سر و صدا در حال ذکر بود که انفجار گلوله ای در نزدیک چاله ای که در آن بودیم رخ داد و ترکش به سر سعید اصابت کرد وسر این شهید به همراه کلاه متلاشی شد و مغز و خون این شهید به اطراف چاله و صورت من پخش شد وهم زمان مقدار زیادی خاک اطراف نیز روی ما ریخته شد
کلاه شهید از سرش جداو باضربه ی محکم به پایم اصابت ومن نیز کمی مجروح شدم. صحنه ی واقعا ترسناکی بود ومن وحشت زده از لا به لای خاک ها یی که نیمی از بدنمان را پوشیده بود بلندشده واز سنگر خارج شدم و .......
✍️هوشنگ سبحانی- اسفند۱۳۹۹
🔻نام شهید : سعید
🔻نام خانوادگی : سگوند
🔻نام پدر : روسی
🔻تاریخ تولد :۱۳۴۷/۰۷/۰۳
🔻تاریخ شهادت :۱۳۶۳/۱۲/۲۴
🔻شغل : دانش آموز
🔻محل شهادت : منطقه عملیات بدر
🔻خاکسپاری :۱۳۷۸/۰۳/۳۱
🔻مزار شهید: بهشت زهرای اندیمشک
https://t.me/andimeshkpic/2801
🔻نام شهید : سعید
🔻نام خانوادگی : سگوند
🔻نام پدر : روسی
🔻تاریخ تولد :۱۳۴۷/۰۷/۰۳
🔻تاریخ شهادت :۱۳۶۳/۱۲/۲۴
🔻شغل : دانش آموز
🔻محل شهادت : منطقه عملیات بدر
🔻خاکسپاری :۱۳۷۸/۰۳/۳۱
🔻مزار شهید: بهشت زهرای اندیمشک
@yadshohada
🍃🌺🌸💠🌸🌺🍃
https://t.me/yadshohada/1842
💠 #احساس_وظیفه_شهید
🔻در عملیات بدر ؛ گردان حمزه سیدالشهداء لشکر 7 ولی عصر (عج) در مرحله آخر عملیات با استعداد دو گروهان کامل و دسته ای از کادر گروهان نصر ؛ که ما بودیم وارد عمل شدیم .
🔻 #شهید_حبیب_عصاره هم با ما بود . او به عنوان تبلیغات گردان با یک بلندگو و دو جیب حمایل نارنجک ، جمع ما را همراهی می کرد . ما وقتی به منطقه رسیدیم که رزمندگان اسلام خط را شکسته بودند . قرار بود ما جاده خندق را تصرف کنیم .
🔻در منطقه مورد نظر مستقر شدیم . برای شام نفری سه عدد شکلات کوچک کام بما دادند . مداح اهل بیت حاج صادق هم آمد و با نوحه ای حماسی خود حال خوبی به ما داد .
🔻 جنگ سختی درگرفت . دشمن آتش شدیدی بر سر بچه ها می ریخت و دوستان و همرزمان ما را مثل گلی پرپر می کرد . آنها یا به شهادت می رسیدند یا به شدت زخمی می شدند . بعداز سه روز فرمان عقب نشینی صادر شد . من و حبیب در کنار هم حرکت می کردیم و در امتداد دژی که به هور ختم می شد به طرف پد لشکر۱۷ به راه افتادیم . هر چند لحظه ، یک گلوله دشمن به آب کنار دژ اصابت می کرد . از شدت موج آن ، هم زمین می لرزید و هم راه باریک و کوچکی که مسیر حرکت ما بود را با پراکندن آب به اطراف ، خیس و لغزنده میکرد .
🔻 به همین دلیل ما به سختی می توانستیم راه برویم و مدام به زمین می افتادیم . از آ نجایی که هوا بسیارگرم بود ، بعضی ها برای اینکه سبکتر حرکت کنند ، حمایل خود را داخل آب می انداختند .
🔻نگاهی به حبیب انداختم . او با اینکه خیلی عرق کرده بود و هنگام راه رفتن نفس نفس می زد اما باز هم با سنگین همه مهماتی که همراهش بود مصمم قدم برمی داشت . به حبیب گفتم :
"خسته شدی نارنجکها رو بنداز تا راحتتر حرکت کنی "
🔻ناگهان از حرف من چنان برآشفت که نگاهش به من تغییر کرد . نگاه غضب آلودش حکایت از احساس وظیفه و تعهد او به بیت المال داشت و من دانستم چنین فردی روح والایی دارد .
💥روح کمال طلب #طلبه_شهید_حبیب_عصاره در عملیات والفجر هشت به عالم ملکوت عروج کرد و به سر منزل مقصود ابدی و جاوید رسید .
🌹روحش شاد و راهش پر رهرو باد
راوی : برادر غلامحسین اسلامی پور
رزمنده گردان حمزه سیدالشهداء ، لشکر 7 ولی عصر ( عج )
🔰 @yadshohada