💠 #برادران_شهید_عبدالرضا_و_منصور_بصیری_فر
🔴همیشه با هم بودند و هر کس یکی از آنها را بدون دیگری می دید، تعجب می کرد و سراغ دیگری را می گرفت. پدربزرگوار آن دو برادر می گفت:
«وقتی یکی از آنها بیرون بود و چند دقیقه ای دیر می کرد، دیگری آنقدر بی تابی می کرد که تعجب مارا برمی انگیخت و لب به غذا نمی زد و یا نمی خوابید تا او بیاید.
🔻 #همیشه_دعا_میکردم_که_خدا_آنها_را_از_همدیگر_نگیرد #و_هیچ_وقت_از_هم_جدایشان_نکند.
🔸 یکی از بچه های رزمنده میگفت: «هر روز عبدالرضا به مقر منصور می آمد و هدیه ای برای او می آورد و این هر روز تکرار می شد. همه نگرانی بچه ها این بود که مبادا یکی از آنها #شهید شود و دیگری بماند.
🔻 در آخرین بار که عبدالرضا به مرخصی می رفت، برای منصور هم مرخصی گرفت تا با هم به دیدار خانواده شان برونده ولی در راه در اتوبوس بر اثر #بمباران_هواپیماهای دشمن، دست در دست یکدیگر به دیدار خدا شتافتند، تا هیچگاه از هم جدا نشوند.»
🔻 #دو_رکعت_عشق
https://eitaa.com/yadshohada