🍂🍃🍂🍃🍂🍃
وصيت نامه شهيد🕊 حاج علي اسحاقي❤️
*ضربات دشمن بر پيكر شهيد آرامتر و گواراتر از نوشيدن آب خنك در روز گرم تابستان است*
ولاتحسبن الذين قتلو في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون
گمان نكنيد آنها كه در راه خدا گشته شده اند مرده اند بلكه آنها زنده اند و نزد خداي خويش روزي مي خورند
بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان بدانيد اگر شهيد شويد موفقيد و اگر هم بردشمن پيروز شويد باز هم موفقيد اين سر پيروزي صدرالاسلام است (امام خميني )
با سلام به رهبر عظيم شأن و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران آن پير جماران و با سلام به تمامي خانواده هاي گلگون كفني كه با خون خود از اول انقلاب بلكه از صدر اسلام حامي اسلام بود و همواره با آبياري كردن درخت انقلاب سرخ شهادت را پيمودن و با سلام به تمامي مجروحين و معلولين انقلاب و جنگ تحميلي در هركجا كه هستند
و سلام من به پدر پيرو زحمتكش و مادر عزيزم پدر و مادر عزيزم از شما شرمنده ام كه براي آخرين بار به جبهه مي رفتم از شما خداحافظي نكردم چون فكر كردم كه ممكن است تحت تأثير احساسات محبت آميز شما قرار بگيرم
و سد راهم شود و مرا از رفن باز دارد و شما خواهرانم و تنها برادرم طلب بخشش مي كنم.
مادر جان از تو مي خواهم كه اگر خداوند اين سعادت بزرگ كه همان شهادت در راه خودش است نصيبم كرد افتخار كن و برايم گريه نكن بلكه براي سرور و سالار شهيدان كربلا امام حسين (ع) گريه كن و از خداوند طلب صبر كن تا خداوند اين قرباني را از تو مورد قبول درگاهش قرار بدهد.
بار خدايا در اين دنيا آنطور كه تو مي خواهي نتوانستم زندگي كنم پس مرگم را در راه خودت قرار بده تا بلكه كفاره گناهانم را ادا كرده باشم بار خدايا خودت ميداني كه براي اين عازم جبهه هاي حق علي باطل شدم تا بتوانم قدمي در راه رضاي خود قرار بدهي و مرا به درگاه خودت بپذيري به اميد ديدار الله در آخر از همه خانواده ام و فرزندانم خداحافظي مي كنم و همه را به خداي بزرگ مي سپارم (وسلام)
🍂🍃🍂🍃🍂
چند بيت شعر از زبان شهيد حاج علي اسحاقي:
مراعشق حسيني بود در سر
اطاعت كردم از فرمان رهبر
زفرمانش زجان لبيك گفتم
به راه مكتبم درخون بخفتم
بدادم سر براه دين و قرآن
بخوردم تركش و تكبير گفتم
بود نامم علي اسحاقيم من
كلامي جز كلام حق نگفتم
والسلام
🍀🌹🍀🌹🍀
@yadvare_shohada
یک تیم ملی شهید شد، آیا فهمیدید؟
پریشب 8 کرد بسیجی اهل سنت در کنار 3 کرد بسیجی شیعه دست در دست هم برای دفاع از این خاک شهید شدند این 11 نفر به مانند تیم ملی در جام جهانی از ایران دفاع کردند این بار با رنگ خونشان سهم آنها سل هیاهو و تشکر بود و سهم این شهدا فقط سکوت ، مگر نه این است که هر دو برای ایران جنگیدند؟ ظاهرا وظیفه بسیجی این است که جانش را بدهد ولی توجهی نبیند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا وقتی گرفتار نفس خودمون هستیم...😔
على محمّد در یک اسفند ماه ۱۳٤٤ در بيدگل و در خانوادهاى متديّن و مستضعف ديده به جهان گشود .
شش ساله بود كه به جاى قدم گذاشتن در مسير مدرسه و تحصيل ، به خاطر وضع نامساعد مالى خانواده ، در كنار پدرش در كوره هاى آجرپزى مشغول كار شد .
با شروع جنگ تحميلى ، اوّلين بار در پنجم شهریورماه ۱۳٦۰ به جبهه هاى غرب اعزام و سپس در عمليّات هاى فتح المبين و بيت المقدّس شركت كرد و در همان سال به عضويّت رسمى سپاه درآمد .
على محمّد پس از مدّتى فعّاليت در اعزام نيروى بسيج سپاه كاشان به لشكر ۸ نجف اشرف اعزام و به عنوان فرمانده گروهان گردان محمّد رسول اللّه صلى الله عليه و آله در عمليّات شركت نمود .
اواخر سال ۱۳٦٤ درحالى كه با بدنى مجروح در خانه بسترى بود ، بنا به اصرار دوستان و والدين با خانواده اى مذهبى ازدواج نمود ولى چند روزى از اين پيوند نگذشته بود كه به دليل نزديك شدن عمليّات والفجر ۸ وقتى ضرورت حضورش را در لشكر تلفنى به او خبر دادند با همان بدن مجروح ، خود را به رزمندگان اسلام رساند .
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
@yadvare_shohada
🍃برگے از خاطرات شهید🕊🍃
🌺🍀🌺🍀🌺🍀
«شهید 🕊 علی محمد اربابے❤️» به حاج احمد کاظمی نامهای نوشت و روی پاکت هم نوشت که در فلان تاریخ نامه را باز کنید.
حاج احمد هم نامه را نگه داشت و به یکی از همرزمان خود سپرد که زمان باز کردن نامه را به او یادآوری کند .
از این اتفاق پنج شش ماهی گذشت و عملیات کربلای چهار شروع شد.
روز موعود فرا رسید و آن را به حاج احمد یادآورے ڪردند .
حاج احمد نقل میکند :
“در ساعتهای اوج عملیات ، در حالی که حدود نیمه شب بود ناگهان به فکر نامه افتادم و به سراغ آن رفتم .
همین که نامه را باز کردم متوجه شدم
«علی محمد» در آن نوشته :
«من به شهادت رسیده ام و طلب حلالیت دارم .»
بلافاصله با بیسیم موقعیت علی محمد را جستجو کردم و متوجه شدم دقایقی پیش ایشان به شهادت رسیده است …”
🌸🍀🌸🍀🌸
در دیدار خانواده شهیدان اربابـی با مقام معظم رهبری ، حین تعریف کردن این داستان برای ایشان ، تمام چهرهی رهبری قرمز شده بود و بغض کردند .
وقتی حرفها تمام شد ، آقا عکس را دیدند و پرسیدند : «کدامیکـ از این شهدای بزرگوار بود؟»
عکس علی محمد را نشان دادند ،
پرسیدند : «او چند سال داشت؟»
گفتند : «بیست و دو سه سال !!!»
ایشان با ناراحتی گفتند : « وای به حال ما کہ شهدا را نشناختیم …»😭😭😭
🌸🍀🌸🍀🌸🍀
@yadvare_shohada
شهید علے محمد اربابے سرانجام در ساعت ۰۱:۳۰ بامداد پنجم دی ماه ۱۳٦۵ روى اسكله خرّمشهر (روبه روى جزيره امّالرّصاص) به آرزوى ديرينه خود نائل آمد 🕊
🍃بخشے از وصیتنامه شهید🕊🍃
🌸🍀🌸🍀🌸🍀
ما نمی توانیم نرویم ، مقاومت در نرفتن بیهوده است .
حال که باید برویم چه بهتر که به قرب الهی و در این راه مقدّس که حسین (ع) رفت ما هم برویم .
خوب است که انسان چگونه زیستن و چگونه مردن را در معنویّت بیابد . معنویّتی که در آن شهادت یک هجرت است به سوی الله اگر کسی در عشق به رفتن بماند این عین کمال است و کسی که در حال نفرت از رفتن برود این عین سقوط است پس زندگی این دنیا را خانه اصلی خود مپندارید که زندگی در رفتن است .
🍀🌸🍀🌸🍀🌸
- امّت شهیدپرور ! در تمام صحنه ها حاضر باشید و سنگرهای مختلف این انقلاب شکوهمند اسلامی را حفظ کنید و نگذارید دشمنان اسلام ، دوباره بر سر مسلمین مسلّط شوند .
شُکر خدا که خداوند نعمت انقلاب و رهبری به ما عنایت کرد که همة ما را از تمام مفاسد نجات داد .
همان گونه که در زمان شروع انقلاب ، متّحد و با روحیّه و شور و شوق و ایثار برای پیروزی انقلاب تلاش می کردید؛ تلاش کنید دلسرد نشوید که کار کردن برای خدا دلسردی و خستگی ندارد و کسی که در این انقلاب خسته و یا دلسرد شده و یا بشود ، بداند که هدفی غیر الهی دارد .
همان گونه که افراد نق زن ، هدف انقلاب را اشتباه گرفته اند .
ما انقلابی کرده ایم که در تاریخ بی سابقه بوده است ، لذا باید صبر و استقامت و تلاش و کوشش و جهاد و شهادتی بی سابقه هم در این انقلاب داشته باشیم .
@yadvare_shohada
دوستے با شهــــــدا🇵🇸
🍃بخشے از وصیتنامه شهید🕊🍃 🌸🍀🌸🍀🌸🍀 ما نمی توانیم نرویم ، مقاومت در نرفتن بیهوده است . حال که باید بر
جوانان عزیز ! آستین ها را بالا بزنید و همّت کنید و بیش تر به جبهه ها اعزام شوید و هر چه سریع تر تکلیف کفّار بعث را معیّن کنید و با نثار خون خود باید حقیقت حق را اثبات کنید .
کربلا رفتن خون می خواهد به سادگی نمی شود پیروز شد بلکه باید همه همدوش یکدیگر و یکپارچه و همگام با رزمندگان اسلام شویم و جنگ را سرلوحة زندگی خود قرار دهیم و در برابر مشکلات صبر بیشتری داشته باشیم تا پیروز شویم .
ننگ است برای ما که سرهای خود را به جای سجده در مقابل خدا ، در برابر امریکا کج کنیم .
ننگ است با مجوز بعث کافر به کربلا رفتن .
ما مَرد جهاد و شمشیریم و باید تا آخرین نفس و آخرین نفر و تا آخرین قطرة خون بجنگیم و این به تمام ما واجب است . شکست و پیروزی ظاهری مطرح نیست بلکه انجام وظیفه مطرح است .
@yadvare_shohada
دوستے با شهــــــدا🇵🇸
جوانان عزیز ! آستین ها را بالا بزنید و همّت کنید و بیش تر به جبهه ها اعزام شوید و هر چه سریع تر تکلی
خداوندا ! گناهکارم ، روسیاهم ، خوش ظاهر و بد باطنم ، خوش سخن و بد عملم ، مردم فکر می کنند که من مجاهد واقعی و فردی خوب هستم ولی تو
می دانی این گونه نیستم پس خودت مرا بساز و مجاهد واقعی و سرباز امام زمان (عج) قرار بده .
- پروردگارا ! آن گونه که من می خواهم خدایم باشی هستی پس مرا آن گونه که می خواهی بنده ات باشم قرار بده .
- پروردگارا ! تو هدایت و راهنماییم کردی ، تو در کوره راه ها نجاتم دادی ، تو مرا با امام ، انقلاب ، اسلام ، جهاد و جنگ و شهادت آشنا ساختی تو نیز شهادت مقبول درگاهت نصیبم کن .
- خداوندا ! دوستانم رفتند کاروان خونین حسین رفت.
همسنگرانم رفتند ، من عقب مانده ام .
- خدایا ! دلسوخته در جبهه ماندم ، تنها تو را دارم .
از جبهه بیرون نمی روم تا پیروز شویم و به کربلای حسینی برویم و یا شهید بشوم .
- خدایا ! خودت دستم را بگیر و به کاروان شهدا برسان .
- خدایا ! آرزوی نهاییم این است که با فرق خونین تو را ملاقات کنم تا مطمئن شوم که گناهان مرا عفو کرده ای .
پس خدایا ! اگر لیاقت آن را دارم دعایم را به استجابت برسان .
خدایا ، خدایا ! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار .
علی محمّد اربابی
امضا : ۲۷ بهمن ۱۳٦٤
@yadvare_shohada
🍃برگی از خاطرات شهدا🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
همسر شهید میثمی:
بعد از نماز صبح، زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها خواند،
پرسیدم: مگر شهادت حضرت زهراست؟
گفت: نزدیکه! وقتی خواست برود، پسرم حسین (که کوچک بود) گریه کرد.
بردش بیرون، چیزی برایش خرید و آرامش کرد، گریه ام گرفت،
گفتم: تا کی ما باید این وضع را داشته باشیم؟
گفت: تا حالا صبر کرده ای، باز هم صبر کن، درست می شه!
حضرت زهرا سلام الله علیها را خیلی دوست داشت، روضه اش را هم دوست داشت، روضه او را که می خواندند، به سومین زهرا سلام الله علیها که می رسید، دیگر نمی توانست ادامه دهد.
ترکش که خورد و بردنش بیمارستان، زنده ماند تا روز شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام و در روز شهادت مادرش به شهادت رسید.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@yadvare_shohada
بسم رب الشهداء و الصدیقین
🌹یادواره ی مجازی 🌹
🌸🍀🌸🍀🌸🍀
جمعه 2 شهریور ماە میهمان شهید🕊 حسین اسکندرلو❤️
هستیم😍
🍀🌸🍀🌸🍀🌸
@yadvare_shohada
🍃خوشا به حال ...🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
خوشا به حال دل بی شکیب بعضی ها!
هزار غبطه به حال عجیب بعضی ها!
قنوت...وتر...سحر...در جوار شش گوشه
طبیب حاذق و درد غریب بعضی ها!
نصیب همچومنی ، مُهر تربت و حسرت!
برات کرب و بلا , هی نصیب بعضی ها!
دلم شکسته خدایا...مرا اجابت کن...
به حق حرمت امن یجیب بعضی ها...
به هم نشینی پاکان کربلا رفته
گرفته دامن من بوی سیب بعضی ها...
خوشا به حال دل بی شکیب بعضی ها!
هزار غبطه به حال عجیب بعضی ها!
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
@yadvare_shohada
زندگینامه شهید🕊 حسین اسکندرلو❤️
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حسين در روز دوازدهم ارديبهشت ماه سال 1341 در خانوادهاي پارسا و مستضعف از اهالي جنوب تهران به دنيا آمد و دوران تحصيل را با هوش و استعداد فراوان و حسن خلقي مثال زدني، طي كرد.
در دوره مبارزات مردمي بر ضد شاه و استعمارگران، او كه نوجواني بيش نبود با شور و اشتياقي وصف ناپذير، وارد صحنههاي انقلاب شد و در روز 22 بهمن سال 1357 از اولين كساني بود كه با تصرف پادگان تسليحاتي خيابان پيروزي، به مردم كمك كرد.
پس از پيروزي انقلاب، مدتي در كميته انقلاب اسلامي به حراست از آرمانهاي مردم پرداخت و پس از آن به عضويت رسمي سپاه در گردان 7 پادگان امام حسين (ع) درآمد.
با شروع جنگ تحميلي راهي جبههها شد و در سمتهايي به دفاع از ميهن اسلامي پرداخت كه در اين مدت چندين بار نيز مجروح و شيميايي شد و در روز 12 ارديبهشت 1365 درعمليات سيد الشهدا (ع) منطقه فكه بر اثر اصابت گلوله مستقيم دوشكا دوباره متولد شد.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@yadvare_shohada
🍃برگی از خاطرات🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
وقتي از خونه رفت بيرون به من گفت:
باباجون، حلالم كن.
دلم لرزيد، هيچ وقت موقع خداحافظي اين طوري صحبت نمي كرد.
هميشه مي گفت: منو دعا كنين.
گفتم: اين چه حرفيه كه مي زني؟
خنديد و رفت.
به مادرش گفتم: نمي دونم چرا حسين اين طوري حرف زد.
هنوز به سر كوچه نرسيده بود كه برگشت و براي ما دست تكان داد.
با صداي بلند گفتم: حاج حسين، مواظب خودت باش، ولي جوابي نداد.
او رفت و مرا براي هميشه از ديدن چهره ماهش محروم كرد.....😔
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
يكي از اقوام در منزل ما شروع به بدگويي از انقلاب كرد.
حاج حسين با او وارد مجادله شد و سعي كرد با دليل و برهان سخن او را رد كند، اما آن فرد هيچ اهميتي نمي داد و حرف خودش را مي زد.
بالاخره حاج حسين به او گفت:
شما كاملاً در اشتباه هستين و خودتونم اين موضوع رو مي دونين، ولي حاضر به قبولش نيستين.
اگه به اصرارتون ادامه بدين بايد دور منو خط بكشين و بهتر كه ديگه تو منزل من پا نذارين.
اين كلمات حاج حسين نشان از قدرت تجزيه و تحليل بالاي او داشت به طوري كه همه حاضران در آن جلسه از استواري عقيده او متحير شدند.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
@yadvare_shohada