🌴#برگیازخاطرات✨
🍁از خیابانِ ایران تا میدانِ شهدا پیاده میرفت تا از دَکّهی یک پیرمرد میوه بخرد. دور از چشم پیرمرد، میوههای له شده را در پاکتش میریخت.
🍁"شهید رجایی" بعدها گفت دکهدار پدر شهید و نیازمند بود، این میوهها را میخریدم که کمکی به او شده باشد...
#شهید_رجایی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
⚘️رضا روی انتخاب اسم دخترش حساس بود؛ چون معنی و مفهوم اسم برایش مهم بود. بین اسامی، سهتا اسم گلچین شد و قرار شد بنویسیم و بگذاریم بین صفحات قرآن و یکی رو انتخاب کنیم.
⚘️روز اول ماه رمضان، رضا یکدفعه گفت «دخترمون قراره تو ماه رمضان، ماه نیایش و بندگی به دنیا بیاد؛ «نیایش» هم اسم قشنگی هست.» برای اسمهای دیگه چند وقت فکر کرده بودیم؛ اما این اسم ناخودآگاه به ذهن رضا آمد. نوشت و وسط قرآن گذاشت.
⚘️یکی از کاغذها را برداشتم و آن را باز کردم؛ رویش نوشته بود «نیایش». هنوز هم آن چندتا اسم را که با دستخطّ رضا نوشته شده و وسط قرآن هست، دارم. نیایش، تنها یادگار رضا موقع شهادت پدرش فقط ۱۵ماهش بود.
#شهید_رضا_دامرودی♥️🕊
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🌿ماجرای خواستگاری شهید
⚘روزی که می خواست برود خواستگاری به من گفت: «باور کن دیگر خسته شدم ازخواستگاری رفتن، به رسول سپردم گفتم خودت درستش کن».
فردا صبح که با هم سر کار رفتیم پرسیدم: «خب چی شد؟ دیشب خوش گذشت؟»
فکرش را نمیکردم قضیه به خیر و خوشی تمام شده باشد؛ ولی نوید گفت که وقتی وارد اتاق دختر خانم شده و اولین چیزی که دیده عکس رسول بوده خشکش زده، گفت: «رسول کارم را درست کرده».
گفت: «جلسه اول فقط از رسول حرف زدیم!»
⚘نوید راست میگفت. رسول مانده بود توی این دنیا و داشت کار بقیه را راه میانداخت.
به قول نوید، دنبال عشقبازی خودش نرفته بود!
نوید میگفت: «وقتی شهید شدم به همه بگو، من میمونم مثل رسول کار راه میندازم!»😢
✍🏻به روایت دوست
#شهید_رسول_خلیلی♥️🕊
#شهید_نوید_صفری♥️🕊
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
ماه رمضان توی تابستان بود. علی فعالیت خیلی زیادی توی بسیج داشت.
همه وقت اذان میشد، شروع به خوردن افطار می کردند. ولی علی میگفت: اول نماز بعدا غذا.
آن هم چه نمازی. با آرامش تمام. هیچ وقت قنوت علی رو یادم نمیره همیشه موقع قنوت کردن گردنش رو کج میکرد و با حالتی گدایی از خدا حاجت می خواست.
#شهید_علی_حیدری♥️🕊
📚 کتاب: علی بی خیال
🌴#برگیازخاطرات✨
جلساتی كه نه ميز داشت..
نه پذيرایی با انواع شيريني و ميوه و نوشيدني...
نه آدمهاي پر مدعا...
اما بازدهي داشت در حد اعلا!🌷
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
#همراه_شهدا
🌴#برگیازخاطرات✨
آخرین بارے ڪہ مهدے بہ ایران اومد
با هم بہ #مشهد رفتیم
بعد از اینڪہ زیارت ڪردیم
تو صحن سقاخونہ دیدم وایساده
و مے خنده
بہ مهدے گفتم:
چیہ مادر، چرا مے خندی؟
گفت:
مادر امضاے شهادتم رو از آقا #امام_رضا(ع)گرفتم!
#شهید_مهدی_صابری♥️🕊
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛