eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
395 دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
11.1هزار ویدیو
63 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸رتبه‌ی اول دانشگاه تورنتو کانادا بود، اما... بخاطر معدل بالا، با پیشنهاد آموزش و پرورش برای ادامه‌ی تحصیل به کانادا رفت و رتبه‌ی اول دانشگاه تورنتـو کانادا رو بدست آورد. وقتی هم درسش تموم شد، اومد ایران و تصمیم گرفت به جبهه بره. بهش‌گفتم: شما تازه ازدواج کردی، یه مدت بمون و جبهه نرو. اما گفت: نه مادر! من از امکانات کشور استفاده کردم و رفتم‌کانادا تحصیل کردم، الان‌ درسم‌ تموم شده و وظیفه‌ی‌ شرعی‌ام‌ اینه که برم جبهه و به اسلام و مردم خدمت کنم... 👤خاطره‌ای از زندگی مهندس شهید حسن آقاسی‌زاده 📚منبع: کتاب خدمت از ماست۸۲ ، صفحه ۷۰ خاکریز خاطرات۸۷ 📎 📎 📎 📎
ایشان وزراتخانه را فرصتی برای حل بیشتر مشکلات مردم و خدمت به آنها می‌دانستند و هیچ‌وقت تغییر نکردند. همچنان تاکید داشتند از حال همه باخبر باشند. غیر ممکن بود که در مجلسی نشسته باشند و کودک ۴ یا ۵ ساله‌ای وارد مجلس شود و ایشان به احترام کودک از جا بلند نشود راوی : همسر شهید 🍀 وزیر امور خارجه فقید جمهوری اسلامی ایران 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌹 دست نوشته شهید مصطفی صدرزاده شهید در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مى‌نويسد: چه مى‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ... فکرش را بکن! راه مى‌روى و راوی مى‌گويد: اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است، یا اینجا را که مى‌بينى همان جایی است که مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد. یا مثلاً اینجا همان جایی است که، شهید حيدرى نماز جماعت مى‌خواند. شهید محمودرضا بيضایى بالای همین صخره نیروها را رصد مى‌كرد و کمین خورد. شهید شهریاری را که مى‌شناسيد؟ همین جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی مى‌كرد. یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگى‌اش را اینجا در خون خودش غلتیده بود. یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباس‌وار پر کشید. خدا بیامرزد شهيد اسكندرى، همین جا سرش بالای نیزه رفت. شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید.... عجب حال و هوایی مى‌شود کاروان مدافعین حرم ... شهید والا مقام مصطفی صدرزاده جهت شادی روح مطهرشهدای دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، شهدای سلامت و شهدای امربه معروف و نهی از منکربه نیابت از امام زمان (عج) 14صلوات قرائت فرمائید. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم و اهلک اعدائم اجمعین 📎 📎 📎
💢من مرد مبارزه هستم؛ نه پشتِ میز... 🔹 از وزارتِ امورِ خارجه و چند جای دیگه پیشنهاد کار داشت؛ اما رفت عضو سپاه شد وگفت: توی مملکت جنگ باشه و من برم جای دیگه؟!!! من تا زنده‌ام ؛ رزمنده‌ام... یه بار هم رفیقش بهش گفت: اگه جنگ تموم بشه چی؟ اون موقع می‌خوای چیکار کنی؟ گفت: میرم فلسطین... گفت: اگه جنگ فلسطین تموم بشه چی؟ گفت: میرم جایی‌ که یه مظلوم داره فریاد می‌کشه؛ و کمکش می‌کنم... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید عباس ورامینی 📚 منبع: کتاب در هیاهوی سکوت ؛ صفحات ۱۰۳ و ۱۱۹ خاکریز خاطرات ۹۱ 📎 📎 📎 📎
💢 علیرضا از نوجوانی پهلوان بود... 🔹علیرضا صبح‌ها حدود یک ساعت قبل از اینکه مدرسه‌اش شروع بشه، از خونه خارج میشد می‌رفت لحاف‌دوزی، یک تشک می‌دوخت و بعد می رفت مدرسه. 🔹ازش پرسیدم: علیرضا چرا اینکار رو می‌کنی؟ بهم گفت: می‌خوام توی هزینه‌های مدرسه‌ام کمک خرجِ پدرم باشم، و حداقل پولِ قلم و دفترم رو خودم تأمین کنم... 👤خاطره‌ای از نوجوانی مدافع‌حرم شهید علیرضا قلی‌پور 📚راوی: یکی از بستگان شهید 🔻خاکریز خاطرات ۹۲ 📎 📎 📎 📎
💢 به احترام مادر چشماش وا شد... 🔹سیدمهدی هیچگاه پاهاش رو جلوم دراز نکرد. جلوی پام تمام قد می‌ایستاد و تا من نمی‌نشستم، او هم نمی‌نشست. فقط یه جا پاهاش رو جلوم دراز کرد؛ اونم وقتی که شهید شد. بهش گفتم: سید! تو هیچوقت پاهات رو جلو من دراز نمی‌کردی،حالا چی شده مادر؟! یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برا چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشماش اومد... [شاید می‌خواسته به مادرش بگه: اگه می‌تونستم، جلو پاهات تمام قد می‌ایستادم...] 👤خاطره‌ای از زندگی روحانی‌ شهید سید مهدی اسلامی‌خواه 📚منبع: کتاب رموز موفقیت شهیدان ، جلد۱، صفحه ۲۵ 🔻خاکریز خاطرات ۹۸ 📎 📎 📎 📎
5.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مدافع حرمی که یک تنه چراغ حرم حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها را روشن کرد... 🎙حجت‌الاسلام پناهیان 📎 📎 📎
12.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ خاطره شنیده نشده از شهید صیاد شیرازی روایت خاطره ای عجیب از تعهد سفت و سخت شهید صیاد شیرازی به نماز اول وقت 📎 📎 📎
🌷شهید رمضان عالی زاده🌷 سوت خمپاره را که شنید روی زمین دراز کشید و همین طور که لقمه در دهانش بود با لحن طنزآلود هميشگی اش گفت: "بی شرفا نمی ذارن آدم یه لقمه افطار کوفت بکنه".😂 از ظهر آتش توپخانه دشمن بالا گرفته بود و انگار از آسمان جهنم می بارید. برخاست و دوان دوان رفت تا گالن را از تانکر آب پر کند و ببرد توی سنگر تا بچه ها افطار کنند. 🍽🍶 به مقابل تانکر که رسید دوباره سوت خمپاره و انفجار و دراز کشیدن روی زمین. هر طور بود گالن را پر کرد و دوید به سمت سنگر.🏃 سنگری که دیگر نبود.😭 روی سر رزمنده های تشنه و روزه دار خراب شده بود. يک عالم غصه آوار شد روی سرش.😔 به ياد شهدای عملیات رمضان تیر ماه 61 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🔸با خواندن این خاطره از اوجِ احترام شهید به مادرش شگفت‌زده خواهید شد 🔹يه شب كه از منطقه برگشت، دوستاش اومدن خونه برای دیدنش. بهش گفتم: من خيلی خوابم مياد، اگه باهام كاری نداريد، برم بخوابم. گفت: نه مادرجان! شما راحت باشيد... دوستاش که رفتند، اومد کنارِ رختخوابم و پرسيد: مادر! چيزي احتياج نداريد؟ گفتم: اگه می‌تونی برام يه ليوان آب بيار... اینو گفتم و دوباره خوابم برد...بار دوم که بیدار شدم، ديدم آقا محسن لیوانِ آب به دست، بالای سرم ايستاده. گفتم: مگه شما نخوابيدی؟ گفت: نه! شما آب خواستيد و من از همون لحظه اینجا ایستادم تا بيدار بشید و آب رو بهتون بدهم... [حتی دلش نیومد مادرش رو بیدار کنه؛ احترام یعنی این...] 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید سیدمحسن قاضی 📚منبع: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع‌ مقدس؛ به نقل از مادر شهید 🔻خاکریز خاطرات ۱۲۸ 📎 📎 📎 📎
💢 در کمین گل سرخ 🔶 در کمین گل سرخ زندگی‌نامه داستانی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی به قلم محسن مؤمنی است. روایت بخش‌های پیش از انقلاب زندگی سپهبد از کتاب خاطرات سپهبد شهید صیاد شیرازی و بخش‌های مربوط به کردستان و سال‌هایی از جنگ از کتاب ناگفته‌های جنگ و بخش‌های پایانی جنگ از کتاب یادداشت‌های ویژه شهید صیاد شیرازی انتخاب شده‌است. 📎 📎 📎 📎
858.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از راه که می رسید پدرش را می برد حمام بعدش خودش لباس های پدرش را می شست. می نشست کنار بابا دستش های چروکیده اش را نوازش می کرد و می بوسید. می رفت جورابش را می آورد و موقع پوشاندن جوراب لبهایش را می گذاشت کف پای پدرش.