eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
396 دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
9.7هزار ویدیو
55 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌷 فرزند عیسی، متولد ۴۶/۱۱/۱۵ در شهرستان محمودآباد، استان مازندران دیده به جهان گشود. 🌹علی فرزند اول خانواده بود. به قرآن، نماز و مجالس اهل بیت خیلی علاقه مند بود. تا مقطع دوم دبیرستان تحصیل کرد . در شب های قبل انقلاب به نشر اعلامیه می‌پرداخت. بار اول در سن ۱۴ سالگی به جبهه رفت و سه ماه در کردستان بود. علی حدود ۱۸ ماه در اسارت عراقی ها بود و شکنجه های بسیار شد طوریکه بعد بازگشت به وطن در بیمارستان شفا یحیی تهران بستری شد. او در جبهه دچار موج گرفتگی شد و همچنین بخاطر شکنجه ها قطع نخاع شده بود. سرانجام بخاطر آثار شکنجه در تاریخ ۶۳/۱۲/۵ بیمارستان شفا تهران به شهادت رسید. 💔🕊 🌹 پیکر مطهرش در گلزار شهدای توسکا محله محمودآباد به خاک سپرده شد💔😔 🍂‌ یا رب نرود ناله ز خاکستر عشاق... در خاک هم این سوختگان فاخته باشند...🕊 یادش گرامی و راهش پررهرو باد🌹
📝 🖋 🖊به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید. در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید، چرا که دفاع از میهن دفاع از ناموس است و مرگ باعزت بهتر اززندگی با ذلت است. 🖊نماز اول وقت را فراموش نکرده ودر انجام فرائض دینی کوشا باشید. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است. 🥀 🕊🌷 🥀 ✨🌙
🍁 🌹🕊 🌸مادر شهید می گوید: 🌱 برای من تعریف می کرد موقعی که من اسیر آن ها بودم هر چی به من اصرار می کردند که به مصاحبه جواب بده من جواب نمی دادم. 🌱زن عریان را پیش چشم من می گذاشتند و من می گفتم خدایا یا جان من را بگیر یا کاری کن این زن را نبینم. می گفت: مامان بی هوش شدم وقتی چشمم باز کردم دیدم آن خانم نیست. فردای آن روز پیراهن تن من را می پوشید باز می گذاشت تن من، من پیراهن را می انداختم. 🌴پدر شهید می گوید: 🌿 به او گفتم می خواهم مغازه بخرم در مغازه کار کن گفت: نه، رفتیم مسجد. برگشتیم گفت می خواهم جبهه بروم. من گفتم: من می خواهم برایت مغازه بخرم در آن باش. گفت:« نه! ناموسم در خطر است.» راجع به ائمه گفت، از امام حسین گفت، گفتم تو از ائمه اطهار نگو، این ها یک نور خدایی هستند. در مورد حضرت علی اکبر گفت من جلوی حرفش را گرفتم، خدا گواه بود، ایستاد جلوی من و گفت: « تو روز قیامت جواب حضرت فاطمه را چه می دهی؟ » گفتم: من که خطا نکردم می گویم یک بار رفتی الان نرو پیش من کار کن. بعد در مورد حضرت علی اکبر گفت، حضرت ابوالفضل، بعد راجع به قادر سلمانی گفت: قادر سلمانی روز قیامت دست حضرت زهرا را بگیرد و بگوید این که از ما نیست من دیگه حرفی نزدم و سکوت کردم😔 🥀 🕊🌷 🥀