#زندگینامه✨
شهيد حاج محمد ابراهيم همت
در فروردین سال ۱۳۳۴ در خانوادهاي مذهبي در شهرستان شهرضا چشم به جهان گشود.
شهيد همت در زير سايه پدري وارسته و مادري پاكدامن و مهربان، دوران خردسالی را پشت سر نهاد.
او از همان دوران طفوليت بيش از حد معمول ديگر كودكان به #قران و #تعليمات_اسلامي
ابراز علاقه ميكرد به گونهاي كه در سن هفت سالگي از مادرش ميخواهد قران را به او تعليم دهد.
در دوران تحصیلش از #هوش واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.🍂
پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانش سرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت.
پس از دریافت مدرک تحصیلی به #سربازی رفت
به گفته خودش #تلخ_ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود که در لشکر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.
🌿(نمونه ای از رویداد های سربازیشون این بود که،
در ماه رمضان ایشون به سربازا میگن اگه کل ماه رو روزه بگیرید موقع سحر میتونید بیاید آشپزخونه فرماندشون این ماجرا رو که فهمیدن همه ی سربازا رو وادار کردن که روزشونو باطل کنن)🌿
4⃣
#شهید مهدی میرزایی صفی آبادی🍃⚘🍃
در سال ۱۳۴۱در شهر مشهد متولد شد.
دوران نوجوانی را در محیط کار فنی گذراند.با آن که همه از #هوش و #خلاقیتش مطمئن بودند اما #شجاعانه تصمیم گرفت تا عصای دست #خانواده باشد.
🍃⚘🍃
و برای #کمک به امرار معاش خانواده میدان کار و تلاش اقتصادی رو تجربه کند.
خداوند مهربان در آن مسیر سخت و پرتلاش استادکاری مومن و پاک دامن را سر راه ایشان قرار داد.تا انرژی روحی و فکری اش به بیهودگی هدر نرود. و ایشان در کنار او به رشد #اجتماعی و #سیاسی لازم دست پیدا کرد
و با نهضت امام خمینی آشناشدو علیه رژیم مبارزه کرد.
🍃⚘🍃
با حضور در #جلسه ها و #سخنرانی مخفیانه ی مبارزان مسلمان روز به روز آبدیده تر شد. و با اوج گیری مبارزه ی مردم و علنی شدن تظاهرات خیابانی و خروش محرومان در اواخر دوران حاکمیت رژیم پهلوی اسلحه به دست گرفت.
و به همراه تعدادی دیگر از جوانان به ساختمان مزدوران ساواک در #خیابان پاستور شهر مشهد #حمله کردند. این شعبه پس از ساعت ها درگیری با رشادت ایشان و همرزمانش به تصرف نیروی های #انقلابی در امد.
🍃⚘🍃
❤️🕊 ❤️🕊
❤️🕊 ❤️🕊
❤️🕊
⁉️ #هر کاری مى كردن دکترا، سید به #هوش نمی اومد. اگر هم می اومد.. یه #یازهرا (س) می گفت؛ دوباره از هوش می رفت. کمی آب #زمزم با #تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید.
🕊❤️ #چشماشو باز کرد و گفت: #این چی بود؟
گفتم: #آب...
🕊❤️ گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن..! من با مادرم تو کوچه های #مدینه بودیم، تازه #راز یازهرا (س) گفتناشو فهمیدم.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
🌺 #سلام و #صلوات برروح پاک #شهدا 🌺