eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
396 دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
9.7هزار ویدیو
55 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ شهيد حاج محمد ابراهيم همت در فروردین سال ۱۳۳۴ در خانواده‌اي مذهبي در شهرستان شهرضا چشم به جهان گشود. شهيد همت در زير سايه پدري وارسته و مادري پاكدامن و مهربان، دوران خردسالی را پشت سر نهاد. او از همان دوران طفوليت بيش از حد معمول ديگر كودكان به و ابراز علاقه مي‌كرد به گونه‌اي كه در سن هفت سالگي از مادرش ميخواهد قران را به او تعليم دهد. در دوران تحصیلش از واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.🍂 پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانش سرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به رفت به گفته خودش دوران عمرش همان دوسال سربازی بود که در لشکر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود. 🌿(نمونه ای از رویداد های سربازیشون این بود که، در ماه رمضان ایشون به سربازا میگن اگه کل ماه رو روزه بگیرید موقع سحر میتونید بیاید آشپزخونه فرماندشون این ماجرا رو که فهمیدن همه ی سربازا رو وادار کردن که روزشونو باطل کنن)🌿 4⃣
مهدی میرزایی صفی آبادی🍃⚘🍃 در سال ۱۳۴۱در شهر مشهد متولد شد. دوران نوجوانی را در محیط کار فنی گذراند.با آن که همه از و مطمئن بودند اما تصمیم گرفت تا عصای دست باشد‌. 🍃⚘🍃 و برای به امرار معاش خانواده میدان کار و تلاش اقتصادی رو تجربه کند. خداوند مهربان در آن مسیر سخت و پرتلاش استادکاری مومن و پاک دامن را سر راه ایشان قرار داد.تا انرژی روحی و فکری اش به بیهودگی هدر نرود. و ایشان در کنار او به رشد و لازم دست پیدا کرد و با نهضت امام خمینی آشناشدو علیه رژیم مبارزه کرد. 🍃⚘🍃 با حضور در ها و مخفیانه ی مبارزان مسلمان روز به روز آبدیده تر شد. و با اوج گیری مبارزه ی مردم و علنی شدن تظاهرات خیابانی و خروش محرومان در اواخر دوران حاکمیت رژیم پهلوی اسلحه به دست گرفت. و به همراه تعدادی دیگر از جوانان به ساختمان مزدوران ساواک در پاستور شهر مشهد کردند. این شعبه پس از ساعت ها درگیری با رشادت ایشان و همرزمانش به تصرف نیروی های در امد. 🍃⚘🍃
❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ❤️🕊 ⁉️ کاری مى كردن دکترا، سید به نمی ‌اومد. اگر هم می اومد.. یه (س) می‌ گفت؛ دوباره از هوش می‌ رفت. کمی آب با به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید. 🕊❤️ باز کرد و گفت: چی بود؟ گفتم: ... 🕊❤️ گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن..! من با مادرم تو کوچه های بودیم، تازه یازهرا (س) گفتناشو فهمیدم. 🌺 و برروح پاک 🌺