🌹 بخشی از وصیت نامه حاج قاسم سلیمانی :
جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است،
امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. 🇮🇷
بدانید جمهوری اسلامی حَرَم 🕌 است و این حَرَم اگر ماند،
دیگر حرم ها میمانند.
اگر دشمن، این حَرم را از بین برد، حَرمی باقی نمیماند،
نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص)... 🕋
🇮🇷🇮🇷🇮🇷💐💐💐
# نظام_مردم
هدایت شده از بصیرت سیاسی یک انقلابی
10.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کسانی به دشمن گرا میدهند؟
کسانی که درتهران سوار مترو شده اند . ایستگاهی است به نام “جوانمرد قصاب”
جوانمرد قصاب رابیشتربشناسی
قصابی که به معنای واقعی مرد بود و ملقب شد به جوانمرد قصاب
عبدالحسین کیانی از نظر انسانی و اخلاقی فرد ممتازی بود و خود را مطیع دستگاه سید الشهدا علیه السلام دانسته و واقعا زیبا امتحان خود را پس داد
همیشه با وضو می رفت مغازه. هر گاه از او می پرسند: « عبدالحسین! چه خبر از وضع بازار؟ کسب و کار چطوره؟» او فقط میگفت الحمدلله … ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشد… »
همیشه بیشتر از وزنه ای که توی کفه ترازو بود گوشت میگذاشت ، و می داد دست مشتری. همیشه کفه گوشت به کفه آن طرفی می چربید . هیچ کس کفه های ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود. همیشه سمت گوشت سنگین تر بود
هیچ وقت کسی نمیدید عبدالحسین پولی را که از مشتری هایش می گیرد، بشمارد. پول را که می گیرد، بدون اینکه حتی نگاهش کند، می انداخت توی دخل. این عادت همیشگی اش بود.
اگر مشتری مبلغ ناچیزی گوشت میخواست عبدالحسین دریغ نمی کرد.
مشتری هایش را می شناخت. آنهایی که وضع مادی خوبی نداشتند یا حدس می زند که نیازمند باشند یا اینکه عائله سنگینی دارند را دو برابر پولشان گوشت می داد. اصلاً گوشت را نمی گذاشت توی ترازو که طرف متوجه بشود داستان چیست.
گاهی اوقات برای اینکه بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کند که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گیرد و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره برمیگرداند به مشتری. گاهی هم پول را می گرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می دهد دست مشتری و می گوید:«بفرما. مابقی پولت را بگیر». می خواست عزت نفس مش
شهید عالیقدر عبدالحسین کیانی در سال 1318 دیده به جهان گشود و پس از آغاز حمله صدام به مرزهای معنوی و جغرافیایی ایران اسلامی زن و بچههایش، مغازه و دامداریاش، خانه و کاشانهاش را رها میکند و دل میزند به دریای پر خروش و افتخار فتح المبین.
سرانجام این شهید والامقام در چهارم فروردین ماه 1361 و پس اصابت 12 گلوله در چهل و سومین بهار عمرش رهسپار کربلا میشود و عطر آسمان را با قدمهای اهل بیت(ع) در تاریخ شکوه و افتخار ثبت و ماندگار میکند.
پدرم را به نام «جوانمرد قصاب» میشناسند/ قصابهای دزفول فامیلی خود را به کیانی تغییر دادند! دختر شهید کیانی گفت: روزی پدرم چند گاو را نشان میکند تا روز بعد پول آنها را به صاحبش بدهد. اما ساعاتی بعد محل نگهداری گاوها مورد اصابت موشک قرار میگیرد و گاوها تلف میشوند. روز بعد پدرم هزینه آنها را پرداخت میکند و میگوید که وقتی چیزی را خریدم، سود و زیان آن را باید بپذیرم!
پدرم به موضوع حق الناس، بیت المال و پرداخت خمس و زکات بسیار مقید بود. در فروش گوشت حواسش بود که حق مشتری پایمال نشود. همیشه بیشتر از پولی که دریافت میکرد، گوشت تحویل میداد. زمانی که گوشت ماده میآورد، در هنگام فروش اعلام میکرد تا حق الناس گردنش نماند. بعد از شهادتش متوجه شدیم که به صورت ناشناس کمکهای نقدی و غیرنقدی به خانوادههای بیسرپرست میکرد. مثلا برای یک خانواده نیازمند، کولر خریده بود.