eitaa logo
رهروان ولایت
143 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
138 فایل
ارتباط با ادمین @ya_ali118
مشاهده در ایتا
دانلود
#کلام_شهیـد #شهید_محمد_بروجردی : ✍ مقاومت را فراموش نکنید که خداوند تبارک و تعالی ( بارسنگین انقلاب اسلامی را بر دوش ملت مسلمان ایران گذاشته است و ما را در آزمایش عظیم قرار داده است) این را شهیدان بسیاری به در و دیوار ایران نوشته اند📰 و اگر مقاومت های شما ها نباشد بیم آن می رود که زحمات شهدا به هدر برود. #تلنگر 💡 🌷🌷 @ham_safare_ba_shohada
🌷🌷 📝 همرزمان شهید : تواضع و فروتنی و خاکی بودنش به حدی بود که اگه کسی اون رو نمی شناخت نمی تونست تشخیص بده که یک فرمانده س 😶 یک بار یکی از ضد انقلاب ها رو اسیر کرده بودیم، ✌️ بروجردی کنارش نشست و خیلی با حوصله و تدبیر شروع به بازجویی کرد⌛️ ضدانقلاب دائما از جواب دادن طفره می رفت و به هیچ عنوان حاضر نبود پاسخگوی سوالات بروجردی باشه😠 عکس العمل هاش دیگران رو هم کلافه کرده بود😒 اما بروجردی در کمال خونسردی به کارش ادامه می داد و مرتب سوال هارو تکرار می کرد و حتی بعضی وقت ها با او می خندید😊 تا اینکه وقت اذان شد بروجردی برای گرفتن وضو بیرون رفت🚶 یکی از بچه ها که حسابی از دست اون اسیر کلافه و عصبانی شده بود، رفت کنارش و گفت : تو می دونی داری باکی صحبت می کنی؟😏 وقتی بهش گفت که : تو داری با بروجردی صحبت می کنی طرف باورش نمی شد😳 می گفت : شماها دروغگویید اون کسی که با من صحبت می کرد یه فرد معمولی بود اگه اون فرمانده ی قرار گاه حمزه است پس چرا درجه نداره‼️ ✍ به هیچ عنوان نمی تونست به خودش بقبولونه که با یک فرمانده داشته صحبت می کرده ...☺️✌️ 📚 برگرفته از کتاب : میرزا محمد پدر کردستان 🌷🌷 @ham_safare_ba_shohada
💠 گریه‌های فرمانده... 📆 به مناسبت سالروز شهادت شهید بروجردی 🔸وقتی بنی‌صدر فرار کرد و رفت، قرار شد تغییراتی در سپاه انجام بشود. سیداحمدآقا از طرف به من پیغام دادند که در شورای فرماندهی برادرهای سپاه فرمانده‌ای انتخاب و به ایشان معرفی کنند. 🔹من قبل از اینکه این موضوع را به شورای فرماندهی سپاه بگویم و روی آن در شورا بحث بشود، مرحوم را مناسب این سمت می‌دیدم. تلفنی تماس گرفتم و سربسته به او گفتم: «کار مهمی است. می‌توانی بیایی تهران؟» خندید و گفت: «موضوع فرماندهی سپاه است؟» گفتم: «از کجا می‌دانی؟» گفت: «اگر موضوع دیگری بود، به من زنگ نمی‌زدی.» گفتم: «بیا تهران.» گفت: «نمی‌آیم.» 🔸به سرعت خودم را به سنندج رساندم. حدود ده شب بروجردی را پیدا کردم. تا نزدیک ۲:۳۰ بامداد با او صحبت کردم، که اگر موافقت کند، حتما در شورا رأی می‌آورد؛ اما هرچه اصرار کردم، قبول نکرد. 🔹گفتم دو سه ساعتی بخوابم و بعد از نماز صبح به تهران برگردم. تازه خوابم برده بود که با صدای هق‌هق محمد بیدار شدم؛ ولی تظاهر به بیداری نکردم. شنیدم که می‌گفت: «خدایا! چگونه شکرت را بکنم، که دنیا را در دل من قرار ندادی؛ هرچند این پیشنهاد دنیا نبود.» نشستم و گفتم: «این خدمت است و دنیایی در کار نیست.» گفت: «حاج محسن! اینجا بیشتر می‌توانم خدمت کنم.» 📚خاطرات محسن رفیق‌دوست، انتشارات سوره مهر، ص ۳۳۱. ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝