eitaa logo
رهروان ولایت
149 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با ادمین @ya_ali118
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگین‌وزن بود. از بلندقامت‌ ترین ها هم یک سر و گردن بلندتر می‌زد. لات‌ها با دیدنش قالب تهی می‌کردند. در هر گذر و معبری که صدای کشیده شدن کفش‌های پاشنه‌خوابیده شاهرخ می‌آمد آن‌هایی که زورشان به بقیه می‌چربید برای چندساعتی هم که شده دور سروصدا بلند کردن را قلم می‌گرفتند. خیلی زود جذب ورزش کشتی شد. به چشم بر هم زدنی فنون کشتی فرنگی را از برمی‌کرد. باهوش بود و کسی یارای تن‌به‌تن شدن با قد و قامت پرزورش را نداشت. همین شد که در جوانی قهرمان استان تهران شد وتا سال ۵۵ در تشک‌های کشتی خوش درخشید.   همه می گفتند شاهرخ کجا ؟امام زمان (عج ) کجا؟ چهار طرف تشک کشتی را که بوسید و ورزش را کنار گذاشت رفقای نااهل قدیمی دوباره دوره‌اش کردند. مدام آتش زیر خاکستر می‌شدند و توی گوشش می‌خواندند که اگر می‌خواهد حرفش برو داشته باشد باید صدایش را بلند کند و زورش را به رخ دروهمسایه بکشاند. شاهرخ آن روزها پای ثابت قشون‌کشی‌های محله‌ای و زدوخوردهای شبانه پای میزهای کاباره بود. چیزی به صبح نمانده با عربده‌کشی و دهانی که بوی زننده مشروب می‌داد به خانه می‌آمد. خوابش که سنگین می‌شد مادر پیرش با چادر پرگل نماز بالای سرش می‌رفت. کله عقب می‌کشید که بوی الکل به مشامش نرسد. همین‌طور که اشک می‌ریخت، امام زمان (عج) را صدا می‌کرد. دکمه‌های یکی در میان‌بسته پیراهنی که خون به آن شتک زده بود را آرام باز می‌کرد. پسر سنگین‌وزنش را به‌زور به طرفی یله می‌داد و لباس را از تنش درمی‌آورد. همین‌طور که در تشت پایین‌دست حیاط لباس شاهرخ را چنگ می‌زد اشک می‌ریخت. انگار دست آشوبی هم به دل او چنگ می‌زد.همسایه‌ها صدای گریه و نجواهایش را می‌شنیدند. زیر لب همین‌طور که طعم شور اشک‌ها را می‌چشید با امامش حرف  می‌زد و از او می‌خواست پسرش را سربه‌راه کند و او تبدیل به یکی از سربازانش شود. همسایه‌ها که این دعاها می‌شنیدند نیششان به خنده‌ای تمسخرآمیز باز می‌شد. از گیس‌سفید پیرزن خجالت میکشیدند که همان‌جا به رویش نمی‌آوردند پسرش گنده لات محله و پای ثابت کاباره و قائله‌های قمه‌کشی است. اما همه‌شان بی‌بروبرگرد زیر لب می‌گفتند شاهرخ کجا؟ آقا امام زمان کجا؟   از پای پیک تا پای منبر  دعای مادر سرانجام کارگر افتاد.بحبوحه انقلاب بود. آن روزها حتی قاب تلویزیون‌های ۱۴ اینچ کافه‌ها و کاباره‌ها هم مسّخر چهره و اخبار حضرت امام در نوفل‌لوشاتو شده بودند. رفقای شاهرخ می‌گویند اولین بار که صورت باصلابت امام خمینی (ره) را که دید پیک تازه لبالب شده‌اش را روی میز گذاشت. با آن قامت بلند و شانه‌های پهنش جلوی تلویزیون ایستاده به صحبت‌های آقا گوش کرد و از آن روزبه بعد به‌جای قمار کردن و قشون‌کشی از این محله به محله‌ای دیگر پای ثابت تظاهرات و منبر مساجد انقلابی‌ها شد.   تظاهرات در حلقه نوچه ها شاهرخی که کار یومیه‌اش شاخ‌وشانه کشیدن برای کوچک و بزرگ محله بود حالا مرید آقا خمینی شده بود. خیلی ساده هر چه پای منبر یاد می‌گرفت را به دوستان و نوچه‌هایش منتقل می‌کرد. تظاهرات که پا می‌گرفت جزو اولین کسانی بود که خودش را به خانه آیت‌الله طالقانی درگذر پیچ شمیران می‌رساند و با آن هیکل و قد و قامتش پیش پای آقای محله با تواضع و ادب راه می‌افتاد. آیت الله طالقانی برای همه جوان‌ها دعای خیر می‌کردند و بعد آن صدای شعار مرگ بر شاه همان جوان ها لرزه به زمین و زمان می‌انداخت.   السابقون السابقون ... طعم شیرین پیروزی انقلاب هنوز دردهان ملت بود که خبری تلخ‌کام پیر جماران را تلخ کرد. قائله جدایی کردستان کم زخمی نبود. مردم حاضر بودند جانشان را نثار شادی امام خمینی (ره) کنند. شاهرخ جزو اولین کسانی بود که مشق جنگ‌های تن‌به‌تن و چریکی کرد و بی‌مقدمه وارد میدان  شد. خودش را حرّ انقلاب می‌دانست. می‌گفت حر اولین کسی بود که در کربلا شهید شد و من هم باید جزو اولین‌ها باشم. روی بدنش جابجا خال‌کوبی‌های دوران جاهلی خودنمایی می‌کرد. در حضور کسی وضو نمی‌گرفت و دعای همیشگی‌اش این بود که درراه اسلام و امام زمان (عج) نیست و نابود شود و کسی جنازه‌اش را نبیند. خاطره دلاوری‌های او در جنگ‌های نامنظم مناطق عملیاتی شاه‌نشین، سقز و سنندج هنوز در ذهن محلی‌ها و هم‌رزمانش باقی‌مانده است. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران امام از جوانان دعوت کرد  به یاری پاسداران انقلاب در خط مقدم جبهه‌ها بروند. شاهرخ در چشم به هم زدنی هر چه از فنون نظامی و کار با اسلحه و تیراندازی می‌دانست را به جوان‌ترها آموزش می‌داد. می‌گویند به سیّدها که می‌رسید یکپارچه ادب و تواضع می‌شد. حتی اگر این سیّد پسری بود که تازه پشت لبش سبز شده بود به پایش می‌افتاد. بلند که می‌شد شانه‌اش را می‌بوسید و در گوشش التماس می‌کرد آن جوان از جده‌اش بخواهد شاهرخ که حالا نام ابوالفضل را برای خودش گذاشته بود شهید شود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شهید محمودرضا بیضایی در 18 آذر ماه سال 1360 در خانواده ای مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد. تحصیلات خود را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقه های عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او بوجود آورد. ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از 10 سالگی به این ورزش پرداخته بود. ایشان بعد از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با اختیار خود، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب نمود و در بهمن ماه سال 82 وارد دوره افسری دانشکده امام علی (ع) سپاه شد. علاقه و عشق وصف ناشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی بوجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانه روزی داشت. همواره مطالعه دینی و سیاسی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی به خصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد. او به خاطر آشنایی با زبان عربی، با رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب الله و همینطور با شیعیان مجاده عراقی و سوری ارتباطی تنگاتنگ داشت. با آغاز جنگ در سوریه از سال 90 برای دفاع از حرم های آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. در آخرین اعزام خود در دیماه 92 به یکی ازیاران نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او بی بازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام بدنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعدازظهر 29 دیماه 92 همزمان با سال روز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق(ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در اثر اصابت ترکش های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد @shahid_beyzaii
هدایت شده از معیار
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | جایزه ریگی برای سر شیر سامرا 🍃🌹🍃 🔻شجاعت و دلیری های مثال زدنی شهید مهدی نوروزی، دلیلی شد تا او را با نام "شیرسامرا" بشناسند. 🔸در عملیات هایی که در سامرا و نواحی آن انجام می شد، هرجا نیروها زیر فشار قرار می گرفتند و به تنگنا می رسیدند، از تیم عملیات ویژه می خواستند تا با نیروهایش به کمک آنها برود و غائله را ختم کند. 🔺حضور بدون نقاب او در ۲۸ بهمن سال ۸۵ در مراسم اعدام نصرالله شنبه زهی عامل بمب گذاری اتوبوس سپاه در زاهدان و از عوامل تروریستی گروه ریگی همان اتفاقی بود که متعاقبا عبدالمالک ریگی برای سرش جایزه گذاشت. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از معیار
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | واقعی ترین خدمتگزار 🍃🌹🍃 🔻فردین سنجری بنستانی اگر نیازمندی را می دید، نمی توانست ساده از کنارش عبور کند، فقیری را در شهر می شناخت که وضع زندگی خوبی نداشت. معلول بود و روی ویلچر می نشست. شغلی نداشت و به سختی گذر عمر می کرد. فردین خودش به تنهایی مسئولیتش را به عهده گرفت. 🔺منتظر نبود که ارگانی پیدا شود تا آن معلول را تحت پوشش قرار بدهد. خودش برای آن مرد غذا می برد، کارهایش را انجام می داد، برایش سرویس شخصی گرفته بود که برای جابه جایی در شهر راحت باشد و کارهایش را انجام دهد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از معیار
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | اولین و آخرین ماموریت 🍃🌹🍃 🔻شهید مصطفی شیخ الاسلامی به خاطر سلامتی همسر و فرزندی که در راه بود، همیشه موضوع رفتن به سوریه را از خانواده اش پنهان می کرد. 🔸روز شهادتش هم او در اولین و آخرین عملیاتی که حضور داشت به نام ((محرم یک)) که هدفش، آزادسازی منطقه ای به نام (( وادی الترک)) بود. این عملیات به فرماندهی شهید (( محرمعلی مرادخانی)) بود که او هم در این عملیات به شهادت رسید. او در این عملیات آر پی جی زن بود. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
🇮🇷﷽🇵🇸 📝 | معلم بسیجی، شهید احمد شیدانشید 🍃🌹🍃 📝 فرازی از وصیتنامه این شهید عزیز: شما برادرانم، همگى بايد فقط به اسلام و امام‏ بيانديشيد، كه فرداى قيامت از شما حساب مى‏خواهند. 🔸سخنى هم با برادران فرهنگيم: برادران مسووليت شما خيلى زياد است، زيرا شما اسم اسلام را روى خود گذاشته‏ايد و اين‏اسم بسيار سنگين است اگر در فرهنگ، خلاف اسلام و قرآن عمل‏كنند گناهش به گردن شماست. مبادا توده‏اي ها و بى‏حجاب ها و ضدانقلاب ها در فرهنگ بمانند و شما بى‏تفاوت باشيد. 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb