♦️من نحسترم یا تو؟!
▪️هارونالرشید قصد کرد زیرکی ابونُواس (شاعر مشهور) را بسنجد؛ پس سحرگاهان به خانه وی رفت و در کوبید. ابونواس در را باز کرد. هارون گفت: «خواستیم این سحرگاه را با دیدن روی تو آغاز کنیم تا ببینیم روز برای ما چه ارمغانی خواهد آورد؟ ما را به منزلت دعوت نمیکنی؟». ابونواس گفت: «بفرمایید سرورم...».
▪️هارون هنگام پیادهشدن از اسب، بهعمد، عمامه از سر خود فرو افکند و با خشم فریاد زد: «وای بر تو ابونواس! به جانم سوگند که شومترین رخساره از آنِ توست! عمامه از سرم افتاد؛ این فالی است نحس که حاکی از زوال حکمرانی من است». سپس دستور داد شاعر بختبرگشته را به قصر ببرند تا سر از تنش جدا سازند.
▪️ابونواس در کاخ بغداد منتظر اجرای حکمش بود که هارون از او پرسید: «در چه اندیشهای شاعر؟ به گمانت من بر تو ستم میکنم با این نحوست چهرهات که امروز گریبانگیر ما شد؟». ابونواس پاسخ داد: «سرورم، تو روز خویش را با روی من آغاز کردی و فقط عمامه از سرت افتاد و من روز خود را با روی تو آغاز کردم و قرار است سر از تنم فرو اُفتد! حال بگو کدامیک از ما شومتر و نحستر است؟»
هارونالرشید از حاضرجوابی او به خنده افتاد و وی را رها کرد.
#از_دل_تاریخ
💥💥💥💥💥💥
بزن رو لینک زیر و وارد کانال شو
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2424439349C83c159fd2c