eitaa logo
کانال‌ یالثارات الحسين🇮🇷🇵🇸
13.5هزار دنبال‌کننده
60.5هزار عکس
39هزار ویدیو
143 فایل
مردمی ڪه بی تقوایی مسئولانشان برایشان اهمیت نداشته باشد، باید منتظر ظلم ها و ناامنی های فراوان باشند. ❌️ تبلیغات نداریم ❌️ @yaa_mahdy ارتباط با ادمین ⁦🇮🇷⁩به جمع عاشقان ولایت و همسنگران انقلاب اسلامی ایران خوش آمدید⁦🇮🇷⁩
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇👇👇👇 💣نظر شما راجع به «بمب خبری» دولت چیست؟ 🔎اتفاقات ساعات گذشته را مرور می‌کنیم. 🔸1) فقط چند ساعت پس از اعلام وحدت اصولگرایان، یک «بمب خبری» تمام نگاه‌ها را به خود معطوف میکند‌: 😱دو مورد مشکوک به کرونا در قم! 🔸2) فقط چند ساعت بعد، اعلام می‌شود که نتایج آزمایشات اولیه، مثبت بوده (درحالیکه درموارد مشابه، اصل چنین موضوعی هم لاپوشانی شده و لابلای اخبار، گم می‌شد) 🔸3) فقط چند ساعت بعد، اعلام می‌شود هر دو مورد، فوت شده‌اند 😳 (فقط چند ساعت بعد؟!) درحالیکه خبر اولین فوتی ها، حتی در چین هم، چندین روز بعد، اعلام شد. حالا دولت ما «به یک‌باره» آنچناااان راستگووو شده، که با این سررررعت، خبر فوت کرونایی ها را اعلام می‌کند. و باز درحالیکه حتی هنوز کسی نمی‌داند، این دو مورد مشکوک، در کدام بیمارستان هستند، و در چه وضعیتی قرار دارند! عجب سرعت عملی! و عجب راااستگویی ای! (انگار نه انگار که موارد مشابه، روزها و هفته‌ها، بین تایید و تکذیب های مقامات دولتی، ماست مالی می‌شد) 🔸4) فقط چند ساعت بعد، اعلام می‌شود، آزمایش دوم بر روی فوتی ها، مثبت بوده! (وای چه سرعت عمل بالایی😳) و از طرفی اعلام می‌شود که هیچ‌کس (به‌جز مسئولین دولتی)، حق اظهارنظر در این موضوع را ندارند. 🔸5) فقط چند ساعت بعد، مانورهای مختلفی از آمبولانس‌های خاص و یا خودروهای ضدشورش و واکنش سریع، در خیابان‌های مختلف قم و تهران، انجام شده🙂 و به‌سرعت در فضای مجازی پخش می‌شود. توسط برخی از منابع رسمی و غیررسمی! اعلام می‌شود که موضوع جدی است، پس: «مردم از حضور در محل‌های تجمع، مثل مدارس و مساجد، خودداری کنند»!! 🙂 یک روز مانده به انتخابات!! 🧐 🔸به‌نظر شما، در چند ساعت آینده! سکانس‌های بعدی این سناریو، چه خواهد بود؟؟؟ •┈••✾••┈• 🇮🇷 کانال انقلابی 👇 🔹ایتا: https://eitaa.com/fatemiyoon110
سخنی با نمایندگان انقلابی اولویت ها را فراموش نکنید استیضاح وزیر ورزش اولویت نیست لطفا تمرکز خود را از ریشه فساد به شاخه های خشکیده عوض نکنید •┈••✾••┈• 🇮🇷 کانال انقلابی 👇 🔹ایتا: https://eitaa.com/fatemiyoon110
🔸معرفت پشه‌ها 👇👇👇 برای دیدن یکی از دوست‌های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی(ره) که در شمالی‌ترین نقطه تهران است. فکر می‌کردم از مجهزترین آسایشگاه‌های کشور باشد، که نبود!!! بیشتر به خانه‌ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق‌های دیگر سری بزنم. اکثر جانبازهای آنجا، قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست. و من چه می‌دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن‌ها... جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده‌ای! آمده‌ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه! ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می‌گفت: اینجا گاه مسئولی هم می‌آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولاً نزدیک انتخابات! همه این‌ها را با لبخند و شوخی می‌گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام‌اش به من تسلی می‌داد. وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده‌ام، خیلی زود با من رفیق شد. پرسیدم خانه هم می‌روی؟ گفت هفته‌ای، دو هفته‌ای یک روز، نمی‌خواست باعث مزاحمت خانواده‌اش باشد! توضیح می‌داد خانواده‌های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده‌اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می‌کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جوری خودش را بدهکار پرسنل می‌دانست. گفتم: بی‌حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می‌گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی‌توانست پشه‌ها را نیمه‌شب از خودش دور کند، می‌گفت با پشه‌های آنجا دیگر دوست شده است... می‌گفت: "نیمه شب‌ها که می‌نشینند روی صورتم، و شروع می‌کنند خون مکیدن، بهشان می‌گویم کافیست است دیگر!" می‌گفت خودشان رعایت می‌کنند و بلند می‌شوند، نگاهم را که می‌بینند، می‌روند. شانس آوردم اشک‌هایم را ندید که سرازیر شده بودند. نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود. و سال‌ها بود که فقط سقف بی‌رنگ و روی آسایشگاه را می‌دید. آخر من چه می‌دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم: آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره‌ای است و اصلاً برای جانبازها درست نشده است. خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت‌های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق‌ها... هر دقیقه‌اش مثل چند ساعت برایم می‌گذشت. به حیاط که رسیدیم ساختمان‌های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان‌هایی که انگار اروپایی بودند. می‌گفت: این‌ها دیگر مصادره‌ای نیستند، بسیاری از این ساختمان‌ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه‌های جانبازهاست. نمی‌دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم. می‌گفت: فکر می‌کنی چندسال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می‌زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می‌دانند، فقط اوضاع کشور این سال‌ها خاص است، مشکلات کم شوند حتماً به شما بهتر می‌رسند. خودم هم می‌دانستم دروغ می‌گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می‌گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره‌های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می‌زد! کاش شکایتی می‌کرد! کاش فریادی می‌کشید و سبک می‌شد! و مرا هم سبک می‌کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی‌هدف قدم می‌زدم. دیگر از خودم بدم می‌آمد. از تظاهر بدم می‌آمد. از فراموش کاری‌ها بدم می‌آمد. از جانباز جانباز گفتن‌های عده‌ای و تبریک‌های بی‌معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می‌گویند ترسی از جنگ نداریم همان‌ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می‌بینند نه پدران و مادران پیر شهدا را... بدم می‌آمد از کسانی که نمی‌دانند ستون‌های خانه‌های پرزرق و برقشان چطور بالا رفته! از کسانی که جانبازها را هم، پله ترقی خودشان می‌خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه‌ها معرفت داشتند وقتی که می‌خوردند، می‌گفتند ! و بس می‌کردند، و می‌رفتند، ما چه می‌دانیم جانبازی چیست... واقعا شرمندهایم •┈••✾••┈• 🇮🇷 کانال انقلابی 👇 🔹ایتا: https://eitaa.com/fatemiyoon110