°•◎ ❁ ✨ °•◎ ❁ ✨°•◎❁
@yar313313
🚩 #در_محضــــــر_بزرگـــــــــان 🚩
【آیت اللّٰہ العظمی
#العبد محمد تقی بہجت«ره»】
°•◎ ❁ ✨ °•◎ ❁ ✨°•◎❁
☆ دانشجو بود ...
دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود،
یعنی اهل خیلی کارها هم بود،
تو یخچال خونہ اش مشروب هم میتونستی پیدا کنی...
🔹از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...
قرار شد با حضرت آیت الله العظمی بهجت«ره» هم دیدار داشته باشن..
↫ از ایڹ به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه :
✨وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت،
بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،
آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...
✾ من چندبار خواستم سلام بگم...
منتظر بودم آقای بهجت به مڹ نگاهی بکنڹ ؛
اما اصلا صورتشوڹ رو به سمت من برنمیگردوندن
💫درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...
✠ یه لحظه تو دلم گفتم :
"حمید، میگن ایڹ آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!
تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...! "
💠 خلاصه خیلی اوڹ لحظه تو فکر فرو رفتم...
تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،
وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم.
❦ مدتی گذشت،
یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم،
از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برڹ قم،
🔅چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم مڹ رو هم بنویسڹ...
✯ این بار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،
من دم در سرم رو پاییڹ انداخته بودم،
اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،
تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنڹ :
"حمید..حمید...حاج آقا باشماست."
📿 نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...
آهسته در گوشم گفتڹ :
- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی...
📓منبع : سایت خبر آنلایڹ
ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج
امـــــامـ زمـــانـــے شــــو
👉 @yar313313 🏴🏴
°•◎ ❁ ✨ °•◎ ❁ ✨°•◎❁
@yar313313
🚩 #در_محضــــــر_بزرگـــــــــان 🚩
【آیت اللّٰہ العظمی
#العبد محمد تقی بہجت«ره»】
°•◎ ❁ ✨ °•◎ ❁ ✨°•◎❁
☆ دانشجو بود ...
دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود،
یعنی اهل خیلی کارها هم بود،
تو یخچال خونہ اش مشروب هم میتونستی پیدا کنی...
🔹از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...
قرار شد با حضرت آیت الله العظمی بهجت«ره» هم دیدار داشته باشن..
↫ از ایڹ به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه :
✨وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت،
بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،
آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...
✾ من چندبار خواستم سلام بگم...
منتظر بودم آقای بهجت به مڹ نگاهی بکنڹ ؛
اما اصلا صورتشوڹ رو به سمت من برنمیگردوندن
💫درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...
✠ یه لحظه تو دلم گفتم :
"حمید، میگن ایڹ آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!
تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...! "
💠 خلاصه خیلی اوڹ لحظه تو فکر فرو رفتم...
تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،
وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم.
❦ مدتی گذشت،
یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم،
از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برڹ قم،
🔅چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم مڹ رو هم بنویسڹ...
✯ این بار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،
من دم در سرم رو پاییڹ انداخته بودم،
اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،
تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنڹ :
"حمید..حمید...حاج آقا باشماست."
📿 نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...
آهسته در گوشم گفتڹ :
- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی...
📓منبع : سایت خبر آنلایڹ
ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج
امـــــامـ زمـــانـــے شــــو
👉 @yar313313 🏴🏴
°•◎ ❁ ✨ °•◎ ❁ ✨°•◎❁
@yar313313
🚩 #در_محضــــــر_بزرگـــــــــان 🚩
【آیت اللّٰہ العظمی
#العبد محمد تقی بہجت«ره»】
°•◎ ❁ ✨ °•◎ ❁ ✨°•◎❁
☆ دانشجو بود ...
دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود،
یعنی اهل خیلی کارها هم بود،
تو یخچال خونہ اش مشروب هم میتونستی پیدا کنی...
🔹از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...
قرار شد با حضرت آیت الله العظمی بهجت«ره» هم دیدار داشته باشن..
↫ از ایڹ به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه :
✨وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت،
بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن،
آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...
✾ من چندبار خواستم سلام بگم...
منتظر بودم آقای بهجت به مڹ نگاهی بکنڹ ؛
اما اصلا صورتشوڹ رو به سمت من برنمیگردوندن
💫درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...
✠ یه لحظه تو دلم گفتم :
"حمید، میگن ایڹ آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!
تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...! "
💠 خلاصه خیلی اوڹ لحظه تو فکر فرو رفتم...
تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،
وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم.
❦ مدتی گذشت،
یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم،
از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برڹ قم،
🔅چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم مڹ رو هم بنویسڹ...
✯ این بار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،
من دم در سرم رو پاییڹ انداخته بودم،
اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،
تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنڹ :
"حمید..حمید...حاج آقا باشماست."
📿 نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...
آهسته در گوشم گفتڹ :
- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی...
📓منبع : سایت خبر آنلایڹ
ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج
امـــــامـ زمـــانـــے شــــو
👉 @yar313313 🏴🏴
#آمادگی_برای_ظهور
⚠️همه به ادّعا میگویند امام زمان آمد، ما یاریش میکنیم. نه! اینطور نیست. امتحان میشوید، غربال میشوید.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: غربال میشوید تا به جز اندکی بیشتر نمیمانند.
⚠️همّت خود را بالا ببرید، میخواهند طیّب ها را جدا کنند.
«لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»
روز عاشورا ، امام حسین علیهالسلام چراغها را خاموش کرد فرمود: من بیعتم را برداشتم، بروید. فوج فوج مردم رفتند، جز ٧٢ نفر، که فهمیده بودند سعادت و خوشبختی با بودن در کنار امام حسین است.
⚠️الآن هم همینطور است، امام زمان هم همین کار را انجام می دهند. زمان تاریکی غیبت، آقا چراغها را خاموش کرده، هر کس میخواهد برود برود، لذا غربال میشوید. و الا به ادعا همه می گویند ما هستیم!!!
⚜استاد #حاجآقازعفریزاده
#العبـد..🌱
╔═.🍃.═══════╗
👉 @yar313313 🌼🌼
╚═══════.🍃.═╝