یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت۱۰۵ شب فاطمه، کارت عروسیش رو آورد. همدیگر رو در آغوش گرفتیم.گفت: _
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۱۰۶
بالاخره شیطنتهای فاطمه صدای فیلمبردار رو درآورد درحالیکه او رو از ما جدا میکرد گفت:
_بیا ببینمممم کلی کار داریم. ناسلامتی تو عروسی! چرا اینقدر شیطونی یک کم متین باش..
فاطمه درحالیکه میرفت روبه ما گفت:
_چون بهش گفتم تو فیلم نمیرقصم خواست اینطوری تلافی کنه، از خودتون پذیرایی کنید بچه ها..شیرینی عروسی من خوردن داره!
ریحانه گفت:
_ان شالله خوشبخت بشه چقدر ماهه این فاطمه..
اعظم گفت:
_خیلی سختی کشید..واقعا حقشه خوشبخت بشه..
من با تاثرنجوا کردم:
_کاش الهام بود.
اونها جا خوردند.ولی زود حالتشون رو تغییر دادند.اعظم پرسید:
_فاطمه درمورد نماز و دعا تو خونت راستش رو گفت.؟
لبخند محجوبانه ای زدم.گفتم:
_من از وجود فاطمه حاجت روا شدم ولی گمونم فاطمه از دعا وپاکی خودش مشکلش حل شد..
اعظم متفکرانه گفت:
_پس واقعا جدی میگفته!!حالا که اینطور شد شنبه هممون میام خونتون!
گفتم:
_قدمتون روچشمم.
ریحانه گفت:
_راستی درمورد اونشب واقعا من متاسفم! دیگه از اون شب به این ور اون زن تو مسجد نیومد ولی حاج آقابعدنماز خیلی راجع به اون شب حرف زدن! کاش یکی به اینها میگفت وقتی درمورد اون شب حرف میزنند من شرمنده میشم حتی اگه در جبهه ی موافق من باشن.! حرف رو عوض کردم.
_بیخیال…دست بزنید برای مولودی خون..بنده ی خدا اینهمه داره واسه ما چه چه میزنه!
عروسی فاطمه هم تموم شد.
خنده های مستانه ی فاطمه وبذله گوییهای شیرینش در میان مهمونهاش به پایان رسید و اشکهای پنهانی و سوزناکش از زیر شنل بلند و پوشیده اش در میان درب خونه ی پدریش اشک همه رو سرازیر کرد.
من میدونستم که این اشکها به خاطر زجر این سالهاست و بخاطر فقدان خواهری عزیز و دوست داشتنیه که روزی بخاطر اشتباه او به کام مرگ رفت و شاید در میان اشکهایش برای من دعا میکرد!
🍃🌹🍃
وقت رفتن شد.
فاطمه رو بوسیدم وبراش از ته دل آرزوی خوشبختی کردم.اوهم همین آرزو رو برام کرد وگفت امشب برام دعای ویژه میکنه!
او به حدی به فکر من بود که حتی در این موقعیت هم به فکر این بود که چگونه منو راهی خانه ام کنه!گفتم:
_معلومه با آژانس برمیگردم..
فاطمه گفت:
_پس صبر کن به بابام بگم زنگ بزنه آژانس.
خندیدم.
_فاطمه من مدتهاست تنها زندگی کردم .بلدم چطوری گلیمم رو از آب بیرون بکشم.اینقدر نگران من نباش!
از فاطمه جدا شدم و با باقی دوستانم خداحافظی کردم. میخواستم به آن سمت خیابون برم که یک نفر از ماشین پیاده شد و گفت:
_ببخشید…
سرم رو برگردوندم.رضا بود. به طرفش رفتم و #چادرم_رو_تابین_ابروهام_پایین_کشیدم
#تا_مبادا_از_ته_ماندهی_آرایشم_چیزی_باقی_مونده_باشه.سرش رو پایین انداخت.
_سلام علیکم. جسارتا من میرسونمتون.
و قبل از اینکه من چیزی بگم در عقب رو باز کرد وسوار ماشین شد. به شیشه ش زدم. شیشه رو پایین کشید.
_اصلا حاضر نیستم بهتون زحمت بدم.من خودم میرم.
ادامه ی جملم رو تو دلم گفتم:همین کم مونده که تو رو هم به پرونده ی سیاه من اضافه کنند.!او مثل برادرش با حالتی معذبانه گفت:
_چه فرقی میکنه.!؟ فکر کنیدمنم آژانس! سوار شید.اینطوری خیال همه راحت تره.
مگه غیر از فاطمه کس دیگری هم نگران من بود؟گفتم:
_نمیخوام خدای نکرده نسبت به برادری شما بیادبی کرده باشم ولی واقعا صلاح نیست.. ممنونم که حواستون به بنده هست.
دلم نمیخواست از جانب من خطری آبروی خانواده ی حاج مهدوی تهدید کنه!
بعد از کمی مکث گفت:
_چی بگم.هرطور خودتون صلاح میدونید.شما مثل خواهر بنده میمونید. اگر این کارونمیکردم از خودم شرمنده میشدم.
از او تشکر و قدردانی کردم و به تنهایی به خانه برگشتم.
🍃🌹🍃
من در میان خوبی ومحبت راستین این چند نفر احساس خوشبختی میکردم و واقعا آغوش خدا رو حس میکردم. آغوش خدا برام محل امنی بود ولی به قول فاطمه گاهی #برای_رسیدن به #مقصداصلی باید از #گلوگاهها و #دره_های_عمیق_و_وحشتناکی رد میشدم که اگر #آغوش او رو #باور نمیکردم ممکن بود #هیچوقت به #مقصد نرسم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۰۶ بالاخره شیطنتهای فاطمه صدای فیلمبردار رو درآورد درحالیکه او رو
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۱۰۷
اوایل مهر بود.
یک روز از سرکار برمیگشتم.به سر کوچه که رسیدم ماشین کامران رو دیدم.بدنم شروع کرد به لرزیدن.خودم رو به ندیدن زدم و قصد ورود به کوچه رو کردم که از ماشین پیاده شد و صدام کرد.ترجیح دادم جوابشو ندم.دنبالم اومد و مقابلم ایستاد.
صورتم رو به سمت دیگر چرخوندم .
او دستها رو داخل جیبش انداخته بود و از پشت عینک سیاهش نگاهم میکرد..گفت:
_باهات حرف دارم.
گفتم:
_من حرفی با کسی ندارم.مزاحم نشو.
خواستم از کنارش رد شم که چادرم رو کشید. به سمتش برگشتم ودرحالیکه اطرافمو نگاه میکردم گفتم:
_چیکار میکنی؟خجالت بکش.من اینجا آبرو دارم.
پوزخند زد:
_هه!! سوار شو اگه خیلی آبروت واست مهمه وگرنه به علی قسم واست تو این محل آبرو نمیزارم.
عصبانیت از لحنش میبارید.باید چیکار میکردم؟؟ گفت:
_فقط پنج دیقه بیا و جواب یک سوالمو بده بعدم بسلامت!!!
آب دهانم رو قورت دادم.مردم نگاهمون میکردند. گفتم:
_همینجا بگو من سوار ماشینت نمیشم.
چقدر خشمگین بود.
_میترسی بلایی سرت بیارم؟! خیالت راحت!میشینی تو ماشین یا داد بزنم همه بفهمن کارم باهات چیه؟
چاره ای نداشتم.سوار ماشینش شدم.او هم به دنبال من سوارشد و با سرعت زیاد حرکت کرد.گفتم:
_کجا داریم میریم.قرار بود واسه پنج دیقه حرف بزنی بری..
جوابم و نمیداد.ترسیدم.نکنه میخواست بلایی سرم بیاره.دستم رو داخل کیفم کردم و تسبیح رو فشار دادم.
خدایااا خودم و سپردم دستت.. داد زدم:
_نگه دار…منو کجا میبری!؟
گفت:
_یه جایی که راحت بتونم سرت داد بکشم.. هرچی دهنمه بهت بگم.. بعد میتونی گورتو واسه همیشه گم کنی.
🍃🌹🍃
همه ی این رفتارها نشون میداد که کامران پی به اون راز برده!
والبته شاید با چاشنی بیشتر و دروغ بیشتر.! صدای ضبطش رو زیاد کرد .یک موسیقی درباب خیانت و بی وفایی پخش میشد. سکوت کردم و زیر لب دعا خوندم. نمیدونم چقدر گذشت .رسیدیم به یک جاده ی خاکی در اطراف تهران..نفسهام به شمارش افتاده بود.فرمونش رو کج کرد و وارد جاده ی خاکی شد.
🍃🌹🍃
گفت:_پیاده شو.
اشکهام نزدیک بود پایین بریزه ولی اجازه ندادم. نمیخواستم از خودم نقطه ضعفی نشون بدم. خودش زودتر از من پیاده شد و به سمت در عقب، جایی که من نشسته بودم اومد و در رو باز کرد.با لحن طعنه واری خطابم کرد:
_پیاده شید رقیه ساداااات خانووووم…
فکم میلرزید.
اگر لب وا میکردم اشکم پایین میریخت. صورتم رو ازش برگردوندم.گفت:
_خیلی خب اگه دوست نداری پیاده شی نشو.. بریم سراغ پنج دیقه مون..
مکثی کرد و پرسید:
_چراااا؟؟؟؟
هنوز ساکت بودم.با صدای بلند تری فریاد زد:
_پرسیدددم چرااااا؟؟؟؟
ترسیدم. لعنتی! اشکم در اومد.حالا اون هم صداش میلرزید.نمیدونم شاید از شدت عصبانیت.شاید هم مثل من گلوش رو بغض میسوزوند.روبه روی صندلی م نشست و در ماشین رو گرفت تا تعادلش به هم نخوره.
گفت:
_فکر میکردم با باقی دخترهایی که دیدم فرق داری.!! تو چطوری اینقدر قشنگ بازی میکنی؟ هیچ کی نتونسته بود منو دور بزنه هیچکی…
گفتم:
_من بهت گفته بودم که نمیخوام باهات باشم..بهت گفته بودم خسته شدم از این کار.پس دیگه این بازیا واسه چیه؟اگه قصدم فریبت بود اون ساک وبهت برنمیگردوندم.
پوزخندی زد:
_اونم جزو بازیهات بود..خبر دارم.
سرم رو به طرفش چرخوندم و با عصبانیت گفتم:
_کدوم بازی؟!!! اصلا این کارچه سودی داشت برام؟
داد زد:
_چه سودی داشت؟؟ معلومه خواستی دیوونه ترم کنی..گفتی تا وقتی محرم هم نشیم نمیخوام باهات باشم! واقعا که خیلی زرنگی!! پیش خودت گفتی این که خرشده حالا بزار یه مهریه و یه شیربهایی هم ازش به جیب بزنیم بعدم الفرار…
دستم رو مشت کردم.باحرص گفتم:
_اینا رو خودت تنهایی فهمیدی یا کسی هم کمکت کرده؟؟ برو به اون بی شرفی که این خزعبلاتو تو گوشت پرکرده تا از من انتقام بگیره بگو بره به درررک!! و تو آقای محترم!!! تو که ادعات میشه خیلی زرنگی و..هیشکی دورت نزده پس چرا خام حرفهای اون خدانشناس شدی؟!
او بلند شد و با لگد لختی خاک به گوشه ای پرتاب کرد و گفت:
_همتون آشغالید..
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
هضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
28.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💪 این فیلم فوقالعاده و غرورآفرین را باید روزی صدبار دید و لذت برد.
🇮🇷 زنده باد دلاور مردان غیور ایران
✍ پ.ن:
🌷 فرزندان شهدا به پدران عزیز و شهید خود ببالید که عزت ایران و ایرانی حاصل جانفشانی شهدا و صبر و تحمل شما فرزندان شهدا در مصائب و مشکلات میباشد.
🎞 تا می توانید متتشر کنید و همه به خصوص جوانان و نوجوانان تا آخر و به دقت فیلم رو ببینند.
#ایثارگران
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
#لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله:
⭕️ بیشک فاطمه علیهاالسلام حوریهای است که به صورت انسان آفریده شده است.
🌸 فرا رسیدن سالروز ولادت سَیّدَةُ نِساءِ الْعالَمین، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز زن را تبریک میگویم.
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امیرالمؤمنین علیه السلام:
🔸 از کسانی باشید که فناپذیری دنیا را دانستند در نتیجه نسبت به آن بی رغبت شدند و به جاودانگی آخرت پی بردند و لذا برای آن کار کردند
📚 غررالحکم و دررالكلم
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔷عوارض مصرف زیاد برنج
⬅️موجب غلظت خون می شود.
⬅️یبوست زاست
⬅️برنج موجب انسداد عروقی و سنگ صفرا و سنگ کلیه می شود.
⬅️خوردن برنج باعث تیرگی پوست می شود.
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
💌امام على علیه السلام:
🍃لَو یَعلَمُ المُصَلّى ما یَغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ؛
🍃اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت.
📚غررالحکم، ج 5، ص 116، ح 7592
🖌آیت الله بهاء الدینی (ره): اگر می خواهید برکاتی نصیبتان شود ، نماز اول وقت شما ترک نشود .
#نماز
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌺🙏🏼میلاد فرخنده بانوی دو عالم و روز زن مبارکباد 🌸🌺🙏🏼
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
.
🔴 تاریخ بدون جمهوری اسلامی
ما از ابتدا، از همان آغاز بحران سوریه یعنی سال ۲۰۱۱، داستان را درست تعریف نکردیم. دشمنِ ایران که قدرت رسانه ای در دست داشت، مساله را به این سمت برد که "جمهوری اسلامی" فقط در سوریه حضور و دخالت دارد! آن هم فقط برای حفظ اسد! همان رسانه های قدرتمند و تحلیلگران داخلی به مردم ما نمیگفتند: ترکیه، آمریکا، روسیه، قطر؛ امارات سعودی و... هم هستند.
یک مساله را روشن بیان کنم. تاریخ اثبات میکند، نظریات روابط بین الملل شهادت میدهند: حکومت کردن و حفظ کشورتان در این منطقه از جهان بدون نقش آفرینی فعال ممکن نیست. یعنی شما نمیتوانی در چهاردیواری ایران بنشینی، کار به همسایه و بیرون نداشته باشی تا کشور حفظ شود.
برای چند دقیقه جمهوری اسلامی را کنار بگذاریم. یعنی تاریخ ایران را بدون جمهوری اسلامی مرور کنید.
۱.آیا در زمان امپراطوری صفویه، قبل و بعد از شاه عباس با ایران با امپراطوری عثمانی جنگ نداشت؟ چالدران چه بود؟ نبرد ارومیه چه بود؟ پرتغالی ها را از هرمز بیرون نکرد؟
۲. آیا در زمان نادرشاه افشار چندین جنگ بزرگ رخ نداد؟
۳. آیا در زمان قاجار در عهد عباس میرزا ایران با روسیه تزاری جنگ نداشت؟ شکست نخورد؟
۴. آیا پهلوی دوم در جنگ ظفار عمان شرکت نکرد؟ در ویتنام جنوبی نبود؟
اگر امروز حاکمان صفویه، قاجاریه و پهلوی که همگی بر سر یک چیز شباهت دارند یعنی "حکومت کردن بر ایران" در دوران حکومت شان مساله مهمشان منطقه و بقا ایران در این منطقه بود، تماشاچی باقی میماندند؟ بارها تماشاچی و شکست خورده نبوده ایم؟
چرا تاریخ این منطقه را انکار میکنیم؟
چرا برای نسل امروز مساله را جدید جلوه میدهیم؟
چرا روایتگری ما از وقایع منطقه فقط از بغض جمهوری اسلامی لست؟
اگر امروز کوروش، شاه عباس اول نادرشاه، امیرکبیر، رضاشاه، محمدرضا پهلوی حضور داشتند فارغ از اینکه آیا قدرت و توان ایستادن داشتند یا نداشتند، اگر پیشروی اردوغان و سابقه صهیونیست ها را میدیدند، چه میکردند؟ حدستان چیست؟ کاری به کار منطقه نداشتند؟
پس چرا در تحلیل علت حضور ایران در منطقه ای که امنیت خودمان به آن وابسته است جفا میکنید؟
لطفا این سوالات فرضی تاریخی را بپرسید
برای نسل امروز تاریخ منطقه را با این ذهنیت روایت میکنند که "جمهوری اسلامی" علت جنگ است!
هیچ سلسله و حکومتی در ایران نمیتواند مدعی حکومت باشد بدون آنکه در این منطقه وارد جنگ نشده باشد. از صفویه تا امروز، تمامی سلسله ها ناچار به ورود به جنگ شده اند، حتی زمانی که هنوز نفا در این کشور کشف نشده بود.
در همه جنگ ها هم پیروز نبوده ایم. از عثمانی چند نوبت شکست خوردیم و چند نوبت پیروز بودیم. نادرشاه سراسر دوران حکومتش جنگ بود. قاجار خاصتا در دوره فتحعلی شاه گرفتار دو جنگ بزرگ با روسها شد که نتیجه آن تحمیل قرار گلستان و ترکمنچای بود. پهلوی اول بدون جنگیدن در شهریور ۱۳۲۰ سقوط کرد.
چون تحلیلگران ما سیاست را بدون تاریخ تحلیل میکنند. چون ادراک درستی از تاریخ دخالت استعمار در این منطقه ندارند، تاریخ جنگ را با تولد جمهوری اسلامی تفسیر می نمایند!
از بغض جمهوری اسلامی، بیش از چهارصد سال جنگ در این منطقه را انکار میکنند!
هر حکومتی، در ایران و در این منطقه به قدرت برسد نمیتواند نسبت به تحولات همسایگان بی تفاوت باشد.
تحلیل گران مجازی بجای فروش توهم به این نسل، تاریخ بخوانید.
نقطه اتکا و آغاز تحلیلها را تاریخِ "ایران" و خود "ایران" بگذارید. بسیاری از ابهامات حل خواهد شد.
برای جوانِ امروزی که نسبت به جنگ در منطقه، دخالت ایران، حضور در سوریه، لبنان، یمن و... سوال دارد، استدلال کنید اما استدلالتان از وقایع امروز آغاز نشود.
از اینجا آغاز نکنید که ما برای تامین "امنیت" خودمان ناچاریم!
از اینجا آغاز نکنید که علت فقط دفاع از حرمها بود. مگر در لبنان یا فلسطین حرمی وجود داشت که ما در آنجا هم یک بازیگر اصلی هستیم؟
از کجا آغاز کنیم؟
با منطق تاریخی، بیش از چهارصد سال تاریخ جنگ در این منطقه از قفقاز تا خاورمیانه را در چهار دوره سلسله گوناگون نقل و تصویر کنید. مساله از یک تاریخی باید روایت شود، آن آغاز از ۱۳۵۷ نیست. خودمان با دست خودمان نوک پیکان حملات را به سمت جمهوری اسلامی می بریم.
سیاست، فارغ از فهم تاریخی میشود همین تحلیل های توهمی متاثر از روز....
صد سال دیگر خواهند گفت: جمهوری اسلامی هم مثل سایر سلسله ها در این منطقه جنگید و بفکر حفظ امنیت ایران بود.
شما را به مقدسات قسم تا تاریخ نخوانده اید وارد سیاست نشوید.، و این را هم باور داشته باشیم که اگر برکشوری نوای دلنشین تفکربسیجی طنین انداز بشود چشم طمع دشمنان وجهانخواران از آن دورخواهد ماند،✌️ذکرتعجیل فرج رمزنجات بشراست✌️مابرآنیم که این ذکر جهانی بشود✌️ اللهم عجل لولیک الفرج🤲
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
دستگیری اعضای یک شبکهٔ تکفیری در سرپلذهاب
🔹دادستان سرپلذهاب: در رصدهای شبانهروزی سربازان گمنام امام زمان(عج) در سازمان اطلاعات سپاه کرمانشاه، یک شبکهٔ تندروی سلفی تکفیری در شهرستان سرپلذهاب شناسایی و تمامی افراد آن دستگیر شدند.
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
رکوردشکنیِ جدید بورس
🔹شاخص کل بورس در پایان معاملات امروز با جهش ۵۸ هزار واحدی به ۲ میلیون و ۷۳۹ هزار واحد رسید و باز هم از رکورد تاریخیاش عبور کرد.
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سفیر یمن در ایران: نبرد با صهیونیستها به هر سمتی بخواهد برود آمادهایم
🔹ما وارد نبردی شدیم که از تبعاتش اطلاع داریم. پیروزی نزدیک است.
🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar