eitaa logo
یاران وفادار
174 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4هزار ویدیو
7 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
● وقتی اومد خواستگاریم مادرم شدیداً مخالفت کرد و پدرم گفت: فرشته من نه با وضعیت مالیش مشکل دارم، نه با انقلابی بودنش، ولی فرشته این مرد زندگی نیست هااااا! گفتم: یعنی مرد بدیه؟ ● گفت: نه، زیادی خوبه!این آدم زمینی نیست، فکر نکن برات می مونه، زندگی باهاش خیلی سختی داره، اگر رفتی حق نداری ناله و اعتراض کنی هااا. گفتم:خب من هم همیت زندگی رو می خوام. خلاصه هر طور بود راضی شدن و ما عقد کردیم. ● اولین غذایی که بعدازعروسیمان درست کردم استانبولی بود.از مادرم تلفنی پرسیدم .شد سوپ.. آبش زیاد شده بود ... منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد. روز دوم گوشت قلقلی درست کردم .. شده بود عین قلوه سنگ تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید و میگفت : چشمم کور دندم نرم تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ... 🌷
عقرب زردی که صدام حسین از او می‌ترسید ● در یکی از جلسات، فرمانده قرارگاه نجف پرسید: جوان ریش خرمایی کیه؟ یکی از فرماندهان گفت: مسؤول اطلاعات و عملیات، اعجوبه‌ای در کار اطلاعات است. ●وقتی از علی چیت‌سازان خواستند گزارش آخر را بدهد، مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده زرباطیه به بدره گذاشت و گفت که فرمانده تیپ عراقی چه زمانی می‌آید و چه زمانی می‌رود، حتی اینکه تا کجا او را با سواری و بقیه مسیر را از کجا تا خط با جیپ و نفربر فرماندهی می‌آورند. ● سردار آنقدر به زبان عربی مسلط بود که در دل دشمن نفوذ می‌کرد. اصلاً‌ محال بود شناسایی برود و دست خالی برگردد ● فرمانده قرارگاه اصلاً‌ باورش نمی‌شد که علی و نیروهایش ظرف یک ماه، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند! برای همین چیزها بود که صدام به او لقب «عقرب زرد» داده بود. ● این سردار سپاه اسلام در روز چهارم آذرماه سال ۱۳۶۶ حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مزار این شهید در بهشت باغ همدان در قطعه ۹۹، ردیف ۲۴، شماره ۸ قرار دارد. 🌹 🕊 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀✨ فرزند مرحوم سيد قسمت در سال ۱۳۴۵ در روستاي شنبه بازار در شهرستان فومن استان گيلان ديده به جهان گشود و با نداي دلنشين مادر و نگاه هاي عاشقانه پدر در گهواره آرامش گرفت. او اگر چه همانند کودکان هم سن وسال خودش کودکي بازيگوش بود،اما مهربانيش زبانزد همگان بود. به دليل شيرين زباني و چابکي اش همه او را دوست مي داشتند.تنها چيزي که همگان را متحير مي ساخت نورانيت چهره او بود. او در سال ۱۳۶۰ عضو پايگاه بسيج مقاومت اباذر روستاي شنبه بازار شد و در فعاليت هاي سازمان هلال احمر شهرستان فومن هم نقش به سزايي داشت. در سال 1362 تصميم گرفت پرنده دل را از قفس تن رها کرده و راهي جبهه شود. وي در طول جنگ دو بار مجروح شد و در آخرين مرتبه که به جبهه اعزام شد به برادر بزرگش گفته بود عيد امسال منتظر من نباشيد.من ديگر در منزل و در جمع شما نخواهم بود،حلالم کنيد و از همگان برايم طلب حلاليت کنيد. او سر انجام در ۲۵ بهمن سال ۱۳۶۴ در سن ۱۹ سالگي درعمليات والفجر هشت گردان امام حسين (عليه السلام) لشکر 25 کربلا به عنوان خط شکن در منطقه عملياتي اروندکنار به دليل اصابت گلوله و جراحات شديد از ناحيه پهلو،صورت و دست به جمع ياران کربلايي حضرت امام حسين (عليه السلام) پيوست و به شهادت رسيد. 🌷 انوش بخشی نژاد