492.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴رئیسجمهور هنگام سخنرانی در سازمان ملل، #قرآن در دست گرفت و بالا برد و گفت...👆
🦋کانال الله اکبر
@allahoak_bar
🔰 برگ برنده سه گانه #رئیسی
💠یک روز عکس حاج قاسم را روبروی چشم جهانیان بلند می کنی و روزی هم #قرآن عزیز را روی دست می گیری و گفتی " این کتاب هیچ وقت نمی سوزد " و 👈 برای اینکه همه بفهمند هیچوقت نسوختن یعنی چه ، مثالی از فرعون و نمرود زدی چونکه همه کار کرده بودند برای از بین بردن #موسی و #ابراهیم اما در نهایت نام آن دو طاغوت در گور و خروارها خاک است و نام آن دو پیامبر خدا در افق اعلی . مثالت عالی بود سید ، چون همه ادیان ابراهیمی این دو پیامبر را قبول دارند و داستانشان را می دانند
🌀 باز هم مثال از حاج قاسم زدی و تارو مار کردن داعش توسط او ، تا همه بدانند حاج قاسمی که سال قبل عکسش را بلند کردی ، پیرو و تابع راه همان قرآنی است که امروز آن را روی دست گرفتی. به همه نشان دادی راه قرآن این است ، نه آن راهی که #هالیوود و رسانه های غربی آمریکایی نشان می دهند.
✅ کوتاه اما جانانه از منطق جمهوری اسلامی دفاع کردی و در مقابل هجمه و تهمت سانسور به نظام ، سانسور ظلم هایی که به این کشور در جنگ و تحریم و... شد توسط رسانه های غربی را به رخ آنان کشیدی. از کمک به صدام و اهدای بمب شیمیایی و...
👈👈 اگر آنان از اعتراض به حجاب در ایران گفتند ، تو هم از منع تحصیل افراد با حجاب در فرانسه گفتی
✅ سید جان سخن کوتاه میکنم، اما اوج کلامت آنجا بود که نام #موعود را آوردی، وعده آمدن او را دادی، موعودی که همه جهان منتظر آمدنش هستند ، خدا خیرت دهد که در مجمع جهانی ، هم نام #قرآن را آوردی، هم #حاج_قاسم و هم #موعود_جهانی را.
حضرت حجت (عج) یار و یاورت باشد سید.
✍️ احسان عبادی
➖اثرات قرآن خواندن در منزل⁉️
✍در کتاب شریف کافی شیخ کلینی «رضوان الله علیه» از رسول اكرم «صلى الله عليه و آله و سلم» نقل شده که فرمود:
💠اِنَّ البَيتَ اِذا كَثُرَ فيهِ تِلاوَةُ القُرآنِ كَثُرَ خَيرُهُ وَ اتَّسَعَ اَهلُهُ وَ اَضاءَ لاَهلِ السَّماءِ كَما تُضى ءُ نُجومُ السَّماءِ لاَهلِ الدُّنيا
❇️خانه اى كه در آن قرآن فراوان خوانده شود، خير آن بسيار گردد و به اهل آن وسعت داده شود و براى آسمانيان بدرخشد چنان كه ستارگان آسمان براى زمينيان مى درخشند.
#قرآن
📚كافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص610
بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم
🌹 #شهید_حسین_لشگری
خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
#قرآن را کامل حفظ کرده بود،
زبان انگلیسی می دانست
و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌹حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
✍️خاطرات دردناک. رزمنده آزاده ناصر کاوه.
10.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚
⚪️ #تدبّر یعنی: با یک #عمقی
که از قرآن انتظار داریم به سراغ قرآن برویم! پیشنهاد من به نسل جدید این است که مسائلتان در جهت داشتن یک زندگی متعالی را داشته باشید و سراغ #قرآن بروید. آنگاه خواهید دید که انگار دارد درباره #زندگی_شما صحبت میکند!
⚪️ عروس امام میگفت: امام روزی ۷ بار قرآن میخواند! وقتی اوّلین بار این را شنیدم زار زار گریه کردم! باید به #قرآن رجوع کنیم تا با ما #سخن بگوید.
انوش بخشی نژاد
🕋 آیت الله حسن زاده میفرمود: خوب است انسان به منظور ادب به پیشگاه قرآن گاهی قرآن را ایستاده و رو به قبله بخواند تا این ادب برای او کمال ایجاد کند .
🌸آیت الله بهجت می فرمود :
راه انس با قرآن محبت به قرآن است.
راه فهم قرآن محبت به قرآن است. ایشان برای حفظ قرآن هم همین را میفرمودند که: #محبت حفظ قرآن را تسهیل میکند .
{نقل به مضمون از یکی از شاگردان ایشان}
🕋برای اینکه محبت به قرآن در ما ایجاد شود؛ یک راهِ خیلی مهم : خدمت به قرآن است ؛ هر طور که میشود:
👇مثلا:
📙خود شخص کلاس قرآن برگزار کند .
📚یا فردی که معلم قرآن است را در برگزاری کلاس کمک کند .
📢تبلیغ کند .
💶پول خرج کند.
⏰وقت بگذارد.
📒یاد بگیرد که یاد بدهد.
🕋استاد قرآن را تکریم کند.
❤️هرکسی که با قرآن مرتبط است را تکریم کند.
👣جایی اگر کلاسی برگزار شده کلاس را رونق دهد .
🧗♂️برای ادامه آن کلاس تلاش کند .
🔌در راه اتصال دیگران به قرآن تلاش کند.
⚔️مانع زدایی کند تا دیگران قرآن بخوانند .
🧨مانع زدایی کند تا دیگران قرآن بفهمند!
و
و
و،
🔻بزرگی می فرمود :
تجربه بین علما نشان داده است که توسل و توجه به حضرت بقیه الله علیهالسلام، خیر دنیا و آخرت میآورد،
فقط ثبات قدم و مراعات میخواهد،
ادب و گذشت میخواهد، سحر میخواهد، نماز اول وقت و قرائت #قرآن میخواهد.
آن وقت است که انسان احساس می کند یک باب دیگر هم در زندگی او باز شد که نسلهای آینده او هم بهره میبرند.
🌙استاد ما میفرمود : آیت الله بهجت بالای بعض دفترچه ها و کتاب هایشان می نوشتند ((ربِّ یَسّر و لا تُعسِّر)). ایشان خیلی چیز های سخت رو به راحتی می فهمید. این ذکر کار را برای ایشان آسان میکرد .
و فرمول آن ((ربِّ یَسِّر و لا تُعَسِّر)) : انس با قرآن است.
🌙استادی میفرمودند:
این مطلب با تجربه ثابت شده آنها که با قرآن موفق ترند و در ماه مبارک رمضان قرآن بیشتر میخوانند. کارهای علمی و زندگیشان هم روان میشده و بیشتر موفق هستند.
🔶 مرحوم آیتالله ملاّعلی معصومی همدانی رحمة الله علیه میگفتند:«بهترین هدیه برای امام، تلاوت قرآن است». ایشان خودشان هم قرآن کوچکی داشتند. حرم که مشرّف میشدند، بعد از زیارت فوراً شروع به تلاوت قرآن میکردند. (📚 یاد فنا، ص ۱۷۳)
💙 آیت الله قاضی می فرمودند امروز دستورالعمل "قرآن" است یعنی اگر کسی امروز دنبال این است که خودش را به سیر و سلوک برساند و میخواهد نجات پیدا بکند و میخواهد باب مشاهده برای او گشوده شود دستورالعمل رجوع به قرآن است. در دو وقت است که باب مکاشفه و مشاهده عمدتا بر روی سالک باز می شود یکی در وقت قرائت قرآن است و یکی در وقت روضه سیدالشهدا که این دو وقت برای باز شدن ابواب مکاشفات و مشاهدات بی نظیر است.
🌕 استاد بزرگواری می فرمودند: آنچه که در عالم سلوک جنس جوهره انسان را طلایی میکند : گریه زیاد بر سیدالشهدا است و شاید هیچ چیزی مثل گریه بر سیدالشهدا نتواند جنس جوهره انسان را طلایی کند. و آنچه می تواند جوهره طلایی شده از اشک را در انسان ثبات و استقرار ببخشد: توجه و ارتباط با قرآن است.
انوش بخشی نژاد
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
یاران وفادار
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هجدهم 🎬: روح الله تازه سرکار رفته بود، با اینکه قبل از اذان صبح به تبر
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده
💫 #تجسم_شیطان
🔥قسمت ۱۹ و ۲۰
فاطمه خشاب قرصها را جلویش ردیف کرد، انگار باید مثل تمام کارهایش همه چیز منظم باشد، چون میدانست که نمیتواند یک مشت قرص را با هم بخورد و امکان بالا آوردنش بود، باید یکی یکی قرص ها را میخورد...
میخواست خودکشی اش هم با طمأنینه باشد. دست برد خشاب اول قرصها را برداشت دانه اول را درآورد که #فکری به خاطرش رسید، باید سفارش بچه ها را به مادرش میگرفت.. پس قرص را روی تخت گذاشت و گوشی را به دست گرفت،
روی اسم مامان مریم کلیک کرد و وارد صفحه پیامک ها شد و یک پیام کوتاه نوشتم:
_سلام مامان! ببخش اگر فرزند خوبی برایت نبودم، حلالم کن و از طرف من از بابا و داداش و آبجی و همه خانواده و آشناها حلالیت بگیر...مامان جان، بچه ها را اول به خدا و بعد به شما میسپرم تو را خدا مثل چشمات از عباس و زینب و حسین مراقبت کن... من بیش از این نمی تونم دنیا را تحمل کنم، روح الله هم شماتت نکنید، روح الله همسر بسیار مهربان و فهیمی بود و این بازی شراره بود تا مرا نابود کند که کرد وگرنه روح الله هیچ تقصیری ندارد.
بیش از این نمیتوانست بنویسد چرا که اشکها پشت سر هم سرازیر شده بود و صفحه موبایل قابل رؤیت نبود. دکمه ارسال را لمس کرد، فاطمه گوشی را روی متکا کنارش انداخت، سرش را روی دستهایش قرار داد و شروع کرد به های های گریه کردن، انگار میخواست خودش اولین سوگوار مرگش باشد. در همین هنگام، نیرویی بغل گوشش میگفت:
_زود باش، شروع کن، زودتر...الان بچه ها بیدار میشوند، باید کار را تمام کرد.
فاطمه خشاب قرص را برداشت و میخواست قرص اول را در دهان بگذارد که انگار احساسات مادرانهاش به جوشش افتاد... بگذار برای آخرین بار فرزندانم را ببینم. پس از جا بلند شد، به سرعت به طرف اتاق بچهها رفت.
در اتاق را باز کرد، بچهها مثل فرشته خوابیده بودند، خیلی عجیب بود، حسین که همیشه چندین بار از خواب میپرید، امروز صبح راحت خوابیده بود،انگار میخواست مادرش بدون مزاحمت به کارش برسد. فاطمه پتوی روی حسین را که کنار رفته بود تا زیر گلویش بالا کشید، بوسه ای از گونه گرم حسین گرفت
و به سمت تخت عباس رفت، خیره در چهره عباس که انگار چهره روح الله است در سنی کوچکتر، خم شد و بوسه ای از پیشانی عباس گرفت و بعد به سمت گوشه اتاق و تخت زینب رفت. زینب که انگار نوجوانی های فاطمه را به تصویر میکشید دستانش را طرف راست صورتش روی هم قرار داده بود و خواب بود، باران اشک چشمهایش باریدن گرفته بود، دل از بچه ها نمیکند
اما انگار باید این کار را انجام میداد، خم شد روی صورت زینب تا از او هم بوسه ای بگیرد که اشک چشمانش روی صورت دختر ریخت...زینب که مثل پدرش روحالله در خواب هم هوشیار بود، سریع چشمهایش را باز کرد و تا مادر را اینچنین دید با هول و هراس از جا بلند شد و گفت:
_مامان! اتفاقی افتاده؟!
فاطمه دستش را روی سینه زینب گذاشت و گفت:
_نه مامان همه چی خوبه، بخواب...
و گریه اش شدیدتر شد و بی آنکه زینب را ببوسد از اتاق بیرون آمد.. زینب گریه مادر را پای تمام گریه های این مدت گذاشت و دوباره دراز کشید و چشمانش را بست.
فاطمه وارد اتاق شد، به سمت میز کنار تخت رفت و #قرآن کوچکی را که آنجا بود برداشت و به لبهایش نزدیک کرد،بوسه ای از ان گرفت و سرجای اولش قرار داد و برگشت روی تخت نشست.
عجله ای برای خوردن نداشت اما نیرویی در ذهنش او را به #عجله وا میداشت، خشاب قرص را برداشت، بسم اللهی زیر لب گفت و قرصها را یکی یکی جدا میکرد و در دهان میگذاشت و روی هر قرص جرعه ای آب مینوشید...خشاب اول تمام شد،
دست برد خشاب دوم را بردارد که احساس کرد صدای قهقه ای زشت در گوشش پیچید، انگار واقعا کسی شاهد ماجرا بود و از دیدن این صحنه لذت میبرد، قرص اول را از خشاب دوم خورد، قرص دوم را بیرون آورد که ناگهان در به شدت باز شد و قامت مردانه و هراسان روح الله در چارچوب در ظاهر شد و تا قرص ها را جلوی فاطمه دید با شتاب به سمتش امد و گفت:
_چکار میکنی فاطمه؟! مگه ایمانت را از دست دادی؟! خودکشی؟! آخه برای چی؟! ما با هم قول و قرار گذاشتیم...قرار بود پشت هم باشیم...قرار نبود رفیق نیمه راه بشی...
فاطمه که میخواست کار نصف نیمه اش را تمام کند، قرصها را در دست پنهان کرد و آرام گفت:
_تو که رفیق نیمه راه شدی
و با زدن این حرف دنیا دور سرش به چرخش افتاد و دیگر چیزی نفهمید...روح الله دستپاچه تر از همیشه...جسم بیهوش فاطمه را روی دست های پهن و مردانه اش گرفت و به سرعت به طرف در خانه رفت، او باید تمام عشقش...تمام دنیایش....همه عمرش را نجات میداد..