eitaa logo
یاران وفادار
173 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
4هزار ویدیو
7 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
توئیت جالب مهاجرانی درباره امام خامنه‌ای و سیدحسن نصرالله محبوب پورابراهیم
یاران وفادار
به بهانه اربعین - به قلم برادر سهراب حسبن زاده قسمت  بیستم رسیدن به مرز حدود ساعت ۱۱ به قصر شیرین
به بهانه اربعین - به قلم برادر سهراب حسبن زاده قسمت  بیست و یکم استراحت در مرز نمی دانم ولی این را می دانم کربلاهای ایران این را نشان دادکه مردم ایران مصمم به دفاع از حق و عدالت تا پای جان از هستی خود گذشته و دههاهزار شهید و مجروح و آسیب دیده تقدیم نموده تا راه حسین علیه السلام زنده بماند ‌و شعار آن احیا شود و پرچمش برافراشته بماند . شعار امام حسین علیه السلام بر اساس نامه ای که به برادرش محمد حنفیه نگاشته بود دو موضوع جلوه داشت : اجرای سنت پیامبر که همان عدالت بود و دیگری احیاء امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت همگانی که همه از هم مراقبت کنند چون به قول پیامبر ص مردم یک جامعه به مثابه نشستگان در یک کشتی هستند . نمی شود هر کدام از آنها در جایی که نشسته اند بگویند من می توانم آن را سوراخ نمایم زیرا سوراخ کردن آن غرق شدن کشتی را بدنبال دارد . سرنوشت آدم ها به هم گره خورده و پیوستگی مداوم دارد . پس همه یکی هستند ‌ هر چند تکثر در جامعه است ولی یک سرنوشت در انتظار آنهاست پس همه باید یکی شوند و اگر همه یکی شوند چقدر زیبا خواهد بود ‌ دیگر من ، مال من ، خانواده ی من و سرزمین من معنی ندارد ‌ عرب ، عجم ، کرد ، لر ، ترک بلوچ و .... برای باز شناختن است نه برتری . به مرز رسیدیم . تصمیم به ماندن برای نماز و نهار و استراحت گرفتیم ‌ نماز به جماعت در فضای مستقر اقامه گردید ‌ و بعد امام جماعت دقایقی به سخن پرداخت و توصیه هایی نمود . یکی از توصیه ها این بود که برخورد با عراقی ها با تکریم و احترام باشد . و دیگر درباره زیارت که توقف کوتاه تا همه بتوانند زیارت خود را با سلام دادن به پایان برسانند تا ازدحام جمعیت بتواند قابل تحمل باشد ‌ بعد از سخنرانی ما هم سعی کردیم مقداری استراحت کنیم . اما مهمانان ناخوانده در اطراف ما به پرواز در آمده و امان را از ما ربوده بودند . مگس ها با روش های مختلف به آزار و اذیت ما می پرداختند چون خیلی خسته بودیم در این حال و هوا چرتی زدیم . من زود بلند شدم به اطراف گشت و گذاری زدم ‌ دیدم مردم ناهار گرفته اند ‌ من هم دو سه پرس غذای ساده دریافت کردم و پیش دوستانم بردم و با هم تناول نمودیم . در ابن گیر و دار دوستان هوس نوشابه نموده بودند و این یک قلم در آنجا پیدا نبود . هر جقدر می خواستی آب و شربت بود . همه مردم بدون ریا و خودخواهی در کنار هم به زیست ادامه می دادند . از اقشار مختلف در آنجا می توانستی مشاهده کنی غنی ، فقیر و متوسط شهری و روستایی از اطراف و اکناف کشور آمده بودند . از همه آنها سوال می کردی چرا آمده ای و به کجا می خواهی بروی این سوال خیلی بچه گانه و احمقانه به نظر می رسید. راه مشخص و مسیر هموار و هدف متعالی بود . ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رجز خوانی جدید سید هاشم الحیدری ✖️زمان زمان حقارت آمریکا و اسرائیل است ـــ ـ ـ ـــ ـ ۞ 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
👆نفر اول سمت راست برادر سهراب حسین زاده حدود ۴۰ سال پیش در تپه های الله اکبر خدایا صبح ما را صبح صالحان گردان تا مهمان صالحان باشیم اَللّهُمَ أجْعَل صَباحَنا صَباحَ الصٰالِحین
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۶ #قسمت_ششم 🎬: جاسم از روی مبل بلند شد،بی قرار دور تا دور هال را می گشت، عالمه که این حر
۷ 🎬: محیا و مادرش رقیه با اتومبیلی که خیال می کردند ابو حصین برایشان کرایه کرده به سمت کربلا حرکت کردند و جاسم که از دم و دستگاه ابومعروف خبر داشت، به محض دیدن اتومبیلی که متعلق به ابومعروف بود و محیا و زن عمویش مسافر آن بودند به دنبالش حرکت کرد، او با احتیاط سایه به سایهٔ آنها حرکت می کرد، هر کجا که می ایستادند، توقف می کرد و با حرکت آنها او هم حرکت می کرد، اما راننده اتومبیل که خوب میدانست مأموریتش چیست، مانند عقاب تیزبین در هنگام توقف و استراحت مسافرینش از آنها چشم بر نمی داشت و همین شد که جاسم نتوانست حتی لحظه ای خودش را به آنها نشان دهد. عالمه هم مانند مرغ سرکنده پشت سر آنها، مدام بالا و پایین می پرید و جاسم که از حصین به او نزدیک تر بود و رازهای مگویی بین مادر و پسر بود، هم اینک هوس رفتن به نجف کرده بود و کنار مادرش نبود و او نمی توانست حرف دلش را به کسی بزند، اما خدا را شکر می کرد که رقیه زن فهمیده ای بود و جواب رد به ابوحصین داده بود بالاخره ماشین به شهر کربلا رسید و راننده آنها را مستقیم به هتلی برد که نزدیک حرمین و تحت نفوذ ابو معروف بود و هر کدام از کارکنانش به نوعی جاسوس این مرد مکار بود. رقیه و محیا از راننده تشکر کردند و وارد هتل شدند. رقیه به سمت پیشخوان هتل رفت و مردی اتو کشیده پشت میز بود از جا برخواست و وقتی متوجه شد چه کسی پیش رویش است با حالتی دستپاچه شروع به عذرخواهی کرد، رقیه با تعجب به حرکات مرد خیره شده بود و آنقدر تجربه داشت که بوی خطر را حس کرد، اما چیزی به روی خود نیاورد، مرد چمدان ها را برداشت و آنها به دنبالش حرکت کردند. اتاق آنها، اتاقی بزرگ در طبقه دوم بود که به گفتهٔ کارگر هتل، بهترین اتاق هتل بود،اتاقی با دیواره ای شیشه ای که رو به فضای سبز جلوی هتل بود و ویویی زیبا داشت. محیا در اتاق را بست و همانطور که چادر از سرش برمی داشت نگاهی به اتاق کرد و همانطور سوتی کشدار میزد گفت: اوه اوه..چه خبره اینجا و با اشاره به دو تخت سفید با کمینه های طلایی و مبل های سلطنتی گفت: عمو جان با اینکه از دست ما دقمرگ هست چقدر ما را تحویل گرفته !!! و به طرف پرده آبی رنگ جلوی دیوار شیشه ای رفت و پرده را کناری زد و سرسری نگاهی به صحنه زیبای پیش رویش انداخت و می خواست پرده را پایین بیاندازد که ناگهان چیزی توجه اش را جلب کرد و با صدای بلند گفت: مامان...این... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۷ #قسمت_هفتم 🎬: محیا و مادرش رقیه با اتومبیلی که خیال می کردند ابو حصین برایشان کرایه کر
🎬: رقیه همانطور که چادرش را تا میزد جلو آمد و از دیوار شیشه ای پایین را نگاه کرد، راننده ماشین را دید که کنار اتومبیل ایستاده و انگار قصد رفتن ندارد. رقیه با تعجب گفت: چرا این آقا برنمی گرده؟ محیا رد نگاه مادرش را گرفت و گفت: نه مامان، منظورم او آن آقا نیست، کمی آنطرف تر را نگاه کن..‌اونجا کنار اون نخل که یه لامپ بزرگ روی پایه هست، رقیه با دقت به همان نقطه چشم دوخت و با ناباوری گفت: چقدر شبیه پسر عموت جاسم هست! محیا نفسش را آرام بیرون داد و گفت: شبیه نیست، خودش هست، اونم ماشین عمو هست کنارش... رقیه با دقت بیشتری نگاه کرد و‌گفت: عه راست میگی! اینکه قبل از ما حرکت کرد بره طرف نجف، پس چرا اینجاست، نکنه...بعد حرفش را خورد و گفت: من باید برم پایین، تا ببینم چرا راننده اتومبیل حرکت نمیکنه و دلیل اومدن جاسم چی هست؟ محیا جلو رفت و‌گفت: نرو مامان! حس ششم من یه چیزایی بهم هشدار میده... رقیه چادرش را سرش کرد و گفت: قرار نیست اتفاق خاصی برام بیافته، یه چند تا سؤال و پرسش هست همین و با زدن این حرف چادرش را به سر کشید و به سمت بیرون حرکت کرد. محیا نگران تر از قبل به پایین خیره شد و بعد از دقایقی مادرش را دید که به سمت راننده اتومبیل می رود، راننده جلو امد و شروع به صحبت کردند، از حرکات مادرش معلوم بود که به چیزی اعتراض می کند و راننده هم همانطور که سرش پایین بود فقط گوش می کرد. بعد از کمی صحبت، مادرش بدون اینکه به سمت هتل برگردد راه پیش رویش را ادامه داد و بی شک به طرف جاسم می رفت. محیا کمی جلوتر رفت به طوریکه قد بلند و قامت کشیده اش از پشت دیوار شیشه ای از بیرون در دید رهگذران بود. نگاه محیا به مادرش رقیه بود و در کمال تعجب دید که مادرش از جاسم گذشت و به سمت او نرفت. محیا نمی دانست به چه دلیل مادرش به سمت جاسم نرفت و انگار که او را نمی شناسد از او گذشت و عجیب تر اینکه جاسم هم هیچ حرکتی نکرد و خودش را به او نرساند. در همین هنگام نگاه محیا به راننده افتاد که خود را به میان خیابان کشیده بود و رقیه را زیر نظر داشت، از حرکاتش برمی آمد که مردد است و نمی داند به دنبال رقیه برود یا بماند و عاقبت نگاهش به سمت دیوار شیشه ای کشیده شد، انگار وجود محیا در آنجا، باعث شد که راننده تصمیم قطعی اش را بگیرد، به سمت ماشین رفت و به آن تکیه داد و خیلی بی پروا به محیا خیره شد. محیا از دیوار شیشه ای فاصله گرفت، پرده را انداخت و به طرف مبل سلطنتی که پشتی بلند با دسته های طلایی رنگ داشت و به تخت ها هم می آمد رفت، خودش را روی مبل انداخت و زیر لب گفت: مادرم کجا رفت؟! آیا خطری او را تهدید می کند و در یک لحظه از جا برخاست و چادرش را برداشت، او باید به دنبال مادرش می رفت. ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی
یاران وفادار
#دست_تقدیر #قسمت_هشتم 🎬: رقیه همانطور که چادرش را تا میزد جلو آمد و از دیوار شیشه ای پایین را نگاه
🎬: محیا چادرش را روی سرش انداخت و دوباره به سمت دیوار شیشه ای راه افتاد، گوشه ای از پرده را طوری کنار زد که راننده اتومبیل متوجه او نشود، نگاهش به سمت جایی کشیده شد که جاسم را دیده بود و هر چه جستجو کرد بین مردمی که آنجا در رفت و آمد بودند ، خبری از جاسم نبود ولی ماشین عمویش همانجا سرجای اولش بود. محیا فکری کرد، رفتار راننده خیلی مشکوک بود، پس رفتن محیا به صلاح نبود، چون بی شک راننده به خاطر وجود محیا آنجا مانده بود و اگر محیا به دنبال مادرش میرفت، او هم در پی محیا میرفت و کار خراب میشد. محیا بار دیگه چادرش را درآورد، به سمت چمدان رفت، در ان را باز کرد و کتابی بیرون آورد و روی تخت خوابی که نزدیک دیوار شیشه ای بود دراز کشید مشغول خواندن شد، اما هر چه که بیشتر می خواند، کمتر از موضوع کتاب سر در می آورد، تمام حواس این دخترک زیبا در پی مادرش بود. دقایق به کندی می گذشت، محیا به سمت رادیویی که روی میز بین دو تخت گذاشته بودند رفت و آن را روشن کرد و شروع به جستجوی کانال ها کرد و در بین خش خش و پارازیت های رادیویی، صدایی نامفهوم، خبری مهم را گفت: پس از گذشت هفته ها از اینکه شاه ایران، کشورش را ترک کرده بود، امروز آیت الله خمینی وارد ایران شد. محیا که میخواست خبر را کامل دریافت کند با حالتی دستپاچه موج رادیو را عوض کرد، اما موفق نشد دوباره شبکهٔ رادیویی که خبرها را پخش می کرد بگیرد. محیا نفسش را محکم بیرون داد، قلبش به شدت هر چه تمام می تپید، یعنی به راستی آیت الله خمینی وارد ایران شده؟! این خبر معنای خیلی خوبی داشت، محیا اشک گوشه چشمش را پاک کرد و در همین حین، در اتاق باز شد و مادر در حالیکه روبنده اش را بالا داده بود و قطرات عرق بر پیشانی اش نشسته بود وارد اتاق شد. محیا به سمت مادرش رفت و همانطور که دستان مادر را در دست گرفته بود و صدایش از شوق می لرزید گفت: مامان! آیت الله خمینی وارد ایران شده.. رقیه که انگار حامل اخبار بدی بود و چهره اش نگرانی خاصی داشت با شنیدن این خبر گویی تمام نگرانی هایش دود شد و بر آسمان رفت، با ذوقی در صدایش گفت: راست میگی عزیزم؟! آخه تو از کجا شنیدی؟! محیا به رادیو اشاره کرد و گفت: خودم، خودم با گوشهای خودم شنیدم. رقیه دستانش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شکرت... الهی الحمدالله محیا که تازه یادش افتاده بود که مادرش برای چه به بیرون رفته، گفت: چه خبر بود؟چرا راننده ماشین، مثل یک نگهبان خِبره جلوی در وایستاده؟ رقیه آه کوتاهی کشید و‌گفت: خوب نگهبان هست، ما نمی دونستیم، بهش گفتم چرا بر نمی گردی؟! گفت به من سفارش کردند تا زمانی که شما در کربلا حضور دارید در خدمتتان باشم و هر وقت خواستید به طرف ایران برید،خودم شما را ببرم تا وسایل آسایش شما فراهم باشد.. محیا که خیره به مادرش بود، آرام زیر لب گفت: همه اش نقشه است مگه نه؟! رقیه با تکان دادن سر، حرف محیا را تایید کرد و ادامه داد.. ادامه دارد 📝به قلم: ط_حسینی نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
علی میرچناری از کرج 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ شکل جدید و عجیب غریب پدرسوخته بازی اسراییلی ها 🔻روزنامه نگار چینی ؛ ما دیدیم که زمان سخنرانی نتانیاهو سالن تقریبا خالی شد پس چه کسانی تشویق میکردن؟ 👈🏻نماینده سازمان ملل ؛ خب نتانیاهو مثل هر رئیس جمهور دیگه میتونه مهمان با خودش بیاره و اسراییل افراد اضافی استخدام کرده بود! نوری لطفی 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
💢🔻پنج تحلیل‌ غلط در مسائل اخیر لبنان و فلسطین 🔹صفحات آنچنان سریع در حال ورق خوردن هستند که خیلی‌ها تحت تاثیر رسانه‌ها و یا کم‌اطلاع از جوانب میدان، تحلیل‌هایی را ولو دلسوزانه به خورد می‌دهند که غلط بودن پایه‌های آن، می‌تواند ناخواسته موجب سستی و بدفهمی اجتماعی در موجود شود حتی خسارت‌هایی را به بار آورد؛ برخی از پرطرفدارترین این‌روزها به شرح ذیل است: 🔻۱. ما چون پاسخ ترور هنیه و برخی فرماندهان را ندادیم، رژیم جرات چنین جنایتی را پیدا کرد: 🔹قطعا خیر، سید مقاومت، سالهاست در صدر فهرست ترور هست و بارها بارها در شرایط جنگی و غیرجنگی رژیم اقدام به ترور کرده ولی ناموفق بوده است، این‌بار اما به واسطه ارتقای سطح تکنولوژیکی و البته خفگی‌های حاصل از عملیات‌های جبهه مقاومت، از روشی انتحاری و استفاده کرده است و توانست با بمب‌های جدید ترکیبی، مقصود خود را عملیاتی کند. 🔻۲. استراتژی نظام و عدم مقابله سخت با آمریکا و رژیم است: 🔹قطعا خیر، نظام با همان و و که در دهه‌های مختلف توانسته است قطرات مقاومت اسلامی را به دریای خروشان تبديل کند، از فرصت تاریخی طوفان الاقصی استفاده کرده و ظرف یک سال طرح خود را ده‌هاسال به پیش‌ برده و رژیم را به حالت خفگی قبل از رسانده است. 🔻۳. مسئولین و فرماندهان در اجرای فرامین رهبری معظم تمرد یا تعلل یا سستی به خرج داده‌اند: 🔹قطعا خیر، این حرف‌ها را کسانی می‌زنند که از دستورات حکیمانه و زیرکانه ابلاغی هیچ، تاکید می‌کنم هیچ اطلاعی ندارند چراکه نوع دستورات در شرایط پیچیده و دشوار و تاریخی کنونی به شکلی است که بایستی مقدمات آن به شکل واقعی و صحیح محقق شود تا اقدامات بسیار موثر و کلیدی مربوطه به ثمر برسد، این مهم به شکلی مناسب و موفق در حال انجام است و ان‌شاءالله آیندگان از آن حیرت خواهند کرد. 🔻۴. ما توازن و بازدارندگی خود را از دست داده‌ایم و نمی‌توانیم اگر یکی بخوریم ده‌تا بزنیم: 🔹قطعا خیر، مسائلی از این قبیل اساسا برای شرایط غیر جنگی است، ما الان وسط یک جنگ بزرگ هستیم. در این شرایط هر دو طرف در حال طراحی و اجرای ضربات کاری و شدید به طرف مقابل هستند و از هیچ تلاشی که در چارچوب اصول و مبانی خود می‌گنجد فروگذار نمیشوند و زد و خوردهای بزرگ، جزو مسائل طبیعی چنین جنگ‌های است. 🔻۵. توان مقاومت تخلیه شده و بدنه اصلی آن ضعیف شده‌اند. 🔹قطعا خیر و قطعا خیر، دشمن اگر می‌دانست که با این جنایت‌ها از یک طرف وعده قطعی و حیرت انگیز الهی برای آزاد‌سازی نیروی بی‌نهایت شهیدان را فعال کرده و از طرف دیگر بدنه اصلی جبهه مقاومت را به نسل‌هایی جوان‌تر، به روز‌تر و قدرتمند‌تر از گذشته و خصوصا با امکان عمل بیشتر تحویل داده است؛ هیچ وقت تاکید می‌کنم هیج وقت چنین اشتباهات مهلکی را انجام نمی‌داد. 🔹پ ن: 🔸جنگ تمدن‌ساز ایران و آمریکا در پنجاه سال گذشته از سنگر ایران و عراق و سوریه و لبنان و یمن، قدم به قدم جلوتر رفته و رسیده است به قلب فتنه و پایگاه بزرگ نظامی آمریکا در منطقه! به پیروزی‌های بسیار بزرگ گذشته نگاه کنیم و به جای تحقیر و تضعیف جبهه خودی، هر آنچه در توان داریم را در اختیار فرماندهان و مسئولین دلسوز و کاربلد خود بسپاریم و برای سایر مردم، جریان تبیین را فعال تر کنیم، _بخصوص در این عرصه ی بمباران شبهات و شایعات متراکم_ تا در آینده‌ای نه چندان دور، آرزوهای بزرگ اولیا و انبیای را برای همیشه محقق سازیم. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ کارشناس عراقی به سوال مجری ضدایرانی مبنی بر این که ایران کجای نبرد با صهیونیست‌ها قرار دارد 🔹ایران آن طرفی است که سنگ در دست فلسطینی‌ها را به موشک تبدیل کرد. ایران طرفی است که باعث شد یمنی‌ها موشک هایپرسونیک به تل‌آویو شلیک کنند و ایران همان طرفی است که قدرتی به گروه‌های عراقی داد تا امروز بتوانند عمق اسرائیل را هدف قرار دهند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مدیر بخش فارسی رادیوی رژیم صهیونیستی: با نبود نصرالله، حزب‌الله نابود نمی‌شود 🔹مسلما ظرف یک هفته یا یک ماه افراد جایگزین در حزب‌الله تعیین می‌شوند و حزب‌الله حملاتش به اسرائیل را ادامه خواهد داد. 🔹در قاموس این‌ها واژۀ شکست وجود ندارد. آن‌ها می‌گویند اگر پیروز شدیم که پیروزیم و اگر شهید شدیم بازهم پیروز هستیم. این عقیدۀ آن‌ها بسیار نگران‌کننده است. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar